و اجتماعى، مسير تاريخ را تغيير دادند. از جمله اين زنان، حضرت زينب(س) بود كه با حضور در
نهضت كربلا، مسؤوليت بزرگى را بر عهده گرفت. به اعتقاد نويسنده، حضرت زينب(س) براى ايفاى مسؤوليت بزرگ پيام رسانى از دوران كودكى
تحت تربيت پيشوايان معصوم قرار گرفت و امام حسين(ع) نيز در مسير حركت به كربلا، با سخنان و
توصيههايى، خواهرش را آمادهتر كرد. مقاله در تبيين نقش حضرت زينب در روز عاشورا و نيز پس از
آن در دفاع از جان امام سجاد(ع) و حمايت از زنان و كودكان به تفصيل سخن گفته است و در پايان به
نقش آن حضرت در كوفه و شام و در برابر ابنزياد و يزيد به اجمال پرداخته است.
حضور زنان در صحنه اجتماع
مشاركت و حضور زنان در صحنههاى گوناگون جامعه از مسائلى است كه در زمان
حاضر پيرامون آن فراوان سخن گفته مىشود. اصل حضور بانوان در صحنه اجتماع مسألهاى
مورد توافق است اما در شرايط و محدوده آن اختلاف است. آنچه در اين باره به طور بسيار
فشرده و مختصر مىتوان گفت؛ اين است كه، هر كار جمعى و گروهى نيازمند افرادى با
![]() ![]() مطامع سياسى سياستمداران تنزل مىدهد. بنابراين مشاركت زنان وبانوان در صحنههاى گوناگون اجتماعى و سياسى بايد با رعايت كامل و دقيق اين دو اصل مهم و اساسى صورت پذيرد. تاريخ اسلام زنان مؤمن و فداكار بسيارى را سراغ دارد، كه علاوه بر انجام مسئوليت و رسالت خود در خانواده و رعايت كامل شئون عفت و پاكدامنى با حضور فعال خود در صحنههاى حساس سياسى و اجتماعى مسير تاريخ را تغيير دادهاند و بدينوسيله نام خود را در زمره مردان و زنان تاريخ ساز به ثبت رساندهاند. بدون شك زينب كبرا(س) يكى از زنانى است كه به عنوان الگو و اسوه براى همه زنان و مردان آزاده، آزاديخواه و ظلم ستيز در همه زمانها مطرح است. گرچه سخن گفتن از شخصيت حضرت زينب(س) كارى بس دشوار است و از حد توان امثال نگارنده خارج است؛ ولى براى انجام وظيفه و اداى دين خود برآن شديم تابه طور فشرده و در حدّ توان اندك و ناچيز خود به بررسى حضور سياسى حضرت زينب(س) در نهضت سيدالشهدا(ع) بپردازيم. شخصيت حضرت زينب(س)پيش از پرداختن به حضور سياسى حضرت زينب، شايسته است نگاهى گذرا بهشخصيت اين بانوى عظيم الشأن بيفكنيم. زينب كبرا(س) تحت تربيت پدر و مادرى همچون حضرت على(ع) و حضرت فاطمه(س) و با شايستگى و استعداد ذاتى كه از آن بهرهمند بود به مراتب عالى از فضائل و كمالات انسانى دست يافت. او همانند پدر و مادرش جامع همه كمالات و صفات پسنديده بود. سخنرانىهاى او در كوفه و شام خاطره خطبههاى پدرش - اميرمؤمنان(ع) - را در يادها زنده كرد. زينب كبرا(س) يكى از محدثان و راويان حديث به شمار مىآيد. و در سنينكودكى، در حالى كه بيش از پنج يا شش سال از عمرش نمىگذشت، خطبه مادرش حضرت زهرا(س) را با آن مضامين بسيار بلند و عالى شنيد و پس از آن براى ديگران نقل مىكند. عبداللهبنعباس، شاگرد برجسته حضرت على(ع) و مفسر قرآن كريم، خطبه فدك حضرت زهرا(س) را از زينب نقل مىكند و از آن بانوى بزرگ با عنوان «عقيلتنا؛ عاقل و داناى ما» ياد مىكند.[1] |
![]() ![]() زينب(س) از جنبه عبادت در حدّى بود كه در دوران اسارت و سختترين شرايط جسمى و روحى كه ممكن است براى يك انسان پيش آيد، شب زندهدارى و نماز شبشترك نگرديد،[2] در حالى كه در شرايطى به مراتب آسانتر و سهلتر از آن انسانهاى معمولى قادر به حفظ برنامههاى عادى و معمولى زندگى خود نيستند عبادت و اطاعت خدا، حضرت زينب(س) را از مصاديق روشن و بارز اين حديث قدسى قرار داده بود كه خداوند متعالمىفرمايد: «يابن آدم، انا اقول للشىء كن فيكون، اطعنى فيما امرتك اجعلك تقول للشىء كن فيكون؛[3] اى فرزند آدم! من به هر چه بگويم باش، موجود مىشود، در آنچه به تو دستور دادهام از من تكوينى برخوردار بود. روايت شده كه آن حضرت پيش از سخنرانى خود در كوفه به مردم اشاره كرد، با آن اشاره نفسها در سينهها حبس شد و زنگها از صدا باز ايستاد.[4] و در يك كلام حضرت زينب(س) به حق، زينت پدر، آن شخصيت يگانه تاريخ، بود، همچنان كه خداوند اين نام را براى او برگزيد.[5] خاستگاه اجتماعى قيام امام حسين(ع)همانگونه كه انسان از نظر جسمى و روحى از حالت سلامتى و بيمارى برخوردار است،جوامع بشرى نيز از اين دو حالت بركنار نيستند. جامعه سالم جامعهاى است كه روح آزادى، آزاديخواهى، نوعدوستى، ظلم ستيزى، كمك به مظلومان و ستمديدگان و باورهاى دينى بر آن حاكم باشد. خرافات و اعتقادات باطل و تخديرى جايگزين اعتقاداتى نشده باشد كه انسان را از يوغ بندگى و بردگى هواهاى نفسانى و قدرتهاى خارجى مىرهاند!. جامعه سالم جامعهاى است كه اگر آثار ظلم و فساد در دستگاه رهبرى و حكومت مشاهده گردد همه اعضاى آن جامعه براى اصلاح آن بسيج شوند. در مقابل جامعه بيمار، جامعهاى است كه روح تسليم، ظلم پذيرى، بى تفاوتى نسبت به سرنوشت همنوعان بر آن حاكم گردد. در برابر اعمال خلاف و ظلم و فساد حاكمان و رهبران خودهيچ واكنشى نشان داده نشود. جامعه بيمار جامعهاى است كه مذهب و اعتقادات مذهبى در خدمت منافع حاكمان به كار گرفته شود. جامعه بيمار جامعهاى است كه بر اساس اعتقادات تحريف شده و ناصحيح مذهبى مردم را به ظلم پذيرى، سكوت و تسليم دعوت كند. |
![]() ![]() بيمارىهاى جوامع از شدت و ضعف برخوردار است. گاهى بيمارى جامعه در حدّى است كه با هشدار مصلحان، مردم از خواب غفلت بيدار مىشوند، و به حركت در مىآيند. زمانى حال جامعه آن چنان رو به وخامت مىنهد كه نيازمند تزريق خون براى به حركت درآمدن است. در اين شرايط بايد گروهى فداكار و از جان گذشته خون خود را به جامعه اهدا كنند، تاجامعه بهبودى خود را باز يابد. ولى گاهى حال جامعه به حدّى از وخامت مىرسد، كه دچار ايست قلبى مىشود و تزريق خون نيز سودى به حال آن نخواهد داشت. براى نجات جامعه در چنين شرايطى بايد شوك ناگهانى بر پيكر آن وارد گردد. وضع اجتماع مسلمانان در زمان يزيد به همين صورت بود. معاويه در طى دوران حكومت خود مسلمانان را آن چنان زبون و ذليل كرده بود كه در برابر اعمال خلاف او و عمالش صداى انتقاد و اعتراضى شنيده نمىشد. مسلمانانى كه پس از رحلت پيامبر اكرم(ص) بر اثر تعاليم و تربيت آن حضرت آن چنان در برابر اعمال خلاف خلفا حساسيت داشتند، كه در برابر كوچكترين عمل خلافى صدا را به اعتراض بلند مىكردند - در زمان معاويه به گونهاى تسليم، مطيع و سازشكار شدند، كه پس از مرگ معاويه، يزيد - آن عنصر فاسد و فاجر - به راحتى بر اوضاع كشور اسلامى مسلط شد و صداى اعتراضى از مسلمانان شنيده نشد. مسلمانان بگونهاى بودند كه وقتى: «عمر - در وقتى كه خليفه بود - گفت كه من اگر چنانچه خلافى كردم به من مثلاً بگوييد و چه معدودى ياران امام حسين(ع) همه آن حضرت را به سكوت و سازش فرا مىخواندند. وضع جامعه در زمان امام حسين(ع) به گونهاى بود كه نه تنها هشدار و نصيحت در آن مؤثر نبود، بلكه شهادت شخصيتى مانند امام حسين(ع) به تنهايى نيز قادر نبود، مردم را از خواب غفلت بيدار كند، همچنان كه شهادت برادر بزرگوارش امام مجتبى(ع) آنگونه كه بايد نتوانست جامعه را به حركت درآورد. ادامه چنين وضعى قطعاً نابودى اسلام را به دنبال داشت. ابتكار امام حسين(ع) براى اصلاح جامعهدر چنين اوضاع و شرايطى امام حسين(ع) با برخوردارى از دانش خاص الهى براىاصلاح جامعه، برنامه بسيار دقيق و منظمى طرح ريزى كرد، كه نه تنها توانست جامعه آن روز |
![]() ![]() را از خطر مرگ حتمى معنوى و فرهنگى نجات بخشد، بلكه براى هميشه به جوامع بشرى قدرت و نيرويى بخشيد تا بتوانند در مقابل ظلم و ستم و اعمال خلاف از خود حساسيت نشان دهند. آن حضرت به گونهاى برنامه ريزى كرد كه ياد و خاطره او همواره در ميان انسانها زنده و جاويد باشد، و همين امر مانع بى تفاوتى، ظلمپذيرى و تحريف دين در ميان مسلمانان مىشود، و به همين دليل است كه قيام امام حسين(ع) تضمين كننده بقاى اسلام و بيدارى مسلمانان است. امام حسين(ع) براى تحقق بخشيدن به اين هدف، نهضت و قيام خود را در دو مرحله برنامهريزى كرد. مرحله نخست، مرحله خون، قيام و شهادت و مرحله دوم مرحله پيام رسانى، بيدارگرى، زنده نگهداشتن ياد و خاطره نهضت بود. مسئوليت مرحله نخست نهضت بر دوش مردان فداكار و از جان گذشتهاى بود كه با تمام هستى خود در برابر ظلم و بيداد و انحراف ايستادگى كردند و در اين راه به شهادت رسيدند. ولى مسئوليت بخش دوم نهضت و قيام از عهده مردان خارج بود. چرا كه يزيد و يزيديان را تصميم بر آن بود كه در روز عاشورا هيچ مردى را زنده نگذارند. پس از شهادت امام حسين(ع) هنگامى كه يورش وحشيانه سپاه عمر سعد براى غارت خيمهها آغاز شد، شمر به خيمه امام سجاد(ع) وارد شد و با كشيدن شمشير قصد جان امام را نمود. ولى عمر سعد دستانش را گرفت و گفت: «آيا از كشتن اين جوان بيمار شرم ندارى؟» شمر گفت: «دستور از امير عبيدالله بن زياد رسيده كه همه فرزندان حسين را بكشم.»سرانجام عمر سعد با تلاش و كوشش بسيار توانست شمر را از انجام اين جنايت منصرف سازد.[7] امام حسين(ع) مسئوليت بخش دوم قيام را به زنان و كودكان خود واگذار كرد و رهبرى آن را به خواهرش زينب سپرد. محمد حنفيه شب حركت امام حسين(ع) از مكه به سوى عراق خدمت آن حضرت رسيد، و از او درخواست نمود كه به كوفه حركت نكند. امام(ع) وعده داد كه در باره پيشنهاد او بينديشد. ولى ناگهان هنگام صبح به محمد حنفيه خبر رسيد كه امام(ع) به سوى عراق حركت كرده است. و با شنيدن اين خبر به سرعت خود را به امام (ع) رساند، افسار شترش را گرفت و گفت: «اى برادر! مگر به من قول ندادى كه در باره پيشنهادم بينديشى؟» امام(ع) فرمود: «ديشب پس از آنكه از تو جدا شدم، رسول الله را در خواب ديدم كه به من |
![]() ![]() فرمود: «اى حسين! بيرون رو!، زيرا خداوند خواسته است ترا كشته ببيند!» محمد حنفيه گفت: «تو كه با اين حالت مىروى، چرا زنان را همراه خود مىبرى؟» امام حسين(ع) فرمود: پيامبر اكرم(ص) به من فرمود: «خداوند خواسته است كه اينها را اسير بنگرد!»[8] آماده نمودن زينب براى انجام اين مسئوليتحضرت زينب(س) از نظر روحى و قدرت تحمل در حدّ عالى و درجات بالا قرارداشت. او از جمله شخصيتهاى نمونه و منحصر به فردى است كه مادرگيتى از آوردن امثال آن ناتوان است؛ ولى اين مسئوليت پيامرسانى عاشورا به قدرى خطير و بزرگ بود، كه حتى شخصيتى بسان حضرت زينب نيز براى انجام آن نيازمند آمادگى قبلى بود. بر همين اساس به نظر مىرسد، زينب(س) از همان دوران كودكى تحت تربيت پيشوايان معصوم(ع) به تدريج براى انجام چنين وظيفه خطيرى آماده مىشد. وى نزديك رحلت پيامبر اكرم(ص)، خدمت جدّ بزرگوارش، عرض كرد: «اى رسول خدا(ص)! ديشب خواب ديدم، باد شديدى وزيدن گرفت و همه دنيا را تاريك و زينبفرمود: «اى نور ديده! آن درخت جد توست كه به زودى تند باد اَجَل او را از پاى در مىآورد. آن شاخه مقابله كند، و در برابر جباران و ستمگران سر فرود نياورد. بيش از شش سال از عمر زينب نمىگذشت كه با فاجعه بزرگ رحلت پيامبر بزرگوار اسلام(ص) روبهرو گرديد. پس از مدت كوتاهى اندوه از دست دادن مادر بر قلب به ظاهر كوچك او وارد گرديد. از آن پس با |
![]() ![]() همان سن كم، بسان مادرش، در كنار پدر قرار گرفت و شريك غم و اندوه مظلومترين انسان جهان و مونس تنهايىاش گرديد. پس از شهادت پدر در همه صحنههاى سخت و دشوار همراه و همگام و ياور دو برادرش، امام مجتبى(ع) و امام حسين(ع) بود. هنگامى كه برنامه مسافرت امام حسين(ع) از مدينه به مكه و از مكه به عراق مطرح شد، بدون هيچ گونه چون و چرا و حتى بدون اينكه با ارائه پيشنهاد و نظر بخواهد آن حضرت را منصرف كند، همراه برادر راهى سفر گرديد. گويا همراهى و همگامى حضرت زينب با امام حسين(ع) و حضور او در نهضت امام(ع) از سالها قبل پيش بينى شده بود. به همين مناسبت شرطِ همراهى با برادر در قرارداد ازدواج حضرت زينب قيد شده بود.[10] نقش زينب(س) تا شهادت امام(ع)از نقش حضرت زينب پيش از شهادت امام حسين(ع) مطلب زيادى در تاريخ نقل نشدهاست. با اين حال مىتوان حدس زد، كه آن حضرت در اين دوران سرپرستى زنان و كودكان و پرستارى از امام سجاد(ع) را عهدهدار بوده است. در حديثى از امام سجاد(ع) آمده است كه در شب عاشورا من در خيمه خودم نشسته بودم و عمهام زينب از من پرستارى مىكرد.[11] علاوه بر آن حضرت زينب(س) در همه صحنههاى دشوار و سخت به ويژه در روز عاشورا - همراه و همگام برادر و مشاور و ياور آن حضرت به شمار مىآمد؛ ولى مهمتر از همه اينها امام حسين(ع) روزبهروز خواهرش، زينب(س) را براى انجام مسئوليت خطير و بسيار بزرگى كه بر عهده داشت آماده مىكرد و وظايف و كارهايى كه بايد در مراحل مختلف مأموريت انجام مىداد به او گوشزد مىكرد. در اينجا درباره آمادهسازى زينب(س) توسط امام حسين(ع) و همراهى وى با برادر در حوادث گوناگون توضيح بيشترى مىدهيم. آماده سازى زينب(س) توسط امام حسين(ع)1. زينب در منزل خزيميهنقل حديث امايمن از سوى حضرت زينب(س)[12] بيانگر آن است كه آن حضرت سالهاپيش از واقعه عاشورا خبر شهادت برادرش را از زبان جدّ و پدر بزرگوارش شنيده بود. ولى شايد در آغاز سفر به عراق آنگونه كه بايد براى وى اطمينان و يقين كامل حاصل نشده بود كه آن حادثه اسفبار به همين زودى اتفاق خواهد افتاد. علاوه بر آنكه احساسات انسان به گونهاى است كه تا حد ممكن تلاش مىكند پيش آمدهاى تلخ و ناگوار را نپذيرد و به نحوى توجيه |
![]() ![]() كند. از اين رو امام حسين(ع) مىكوشيد تا به تدريج زينب كبرا را
براى رويارويى با حوادث ناگوار آينده آماده سازد. بر اساس آنچه در تاريخ ذكر گرديده است، نخستين بارى كه زينب(س) با خبر اندوهبار شهادت برادر روبهرو گرديد، در منزل خزيميه بود. امام حسين(ع) در مسير حركت خود از مكه به عراق يك شبانه روز در اين منزل رحل اقامت افكند. هنگام صبح عقيله بنىهاشم، خدمت برادر رسيد، عرض كرد: «اى برادر! آيا ترا از آنچه ديشب شنيدم با خبر نسازم؟» امام(ع) فرمود: «آن چيست؟» زينب گفت: «ديشب هنگامى كه براى انجام كارى از خيمه خود خارج شدم، شنيدم هاتفى ندا مىدهد: «اى چشم بسيار گريه كن و كيست كه در آينده بر شهيدان بگريد بر تقدير كرده است، انجام خواهدشد.»[13] در اين سخن امام حسين(ع) به طور ضمنى و تلويحى به خواهرش فهماند، كه حوادث ناگوارى درا ين سفر در انتظار آناناست. 2. گفتگوى امام(ع) با زينب(س) در عصر تاسوعاروز تاسوعا عمر سعد نامهاى از سوى ابنزياد دريافت كرد،كه به او فرمان داده بود، يا حسين(ع) را به سازش و تسليم وادار نمايد، و يا او و يارانش را از دم تيغ بگذراند. در پى رسيدن اين فرمان عمر سعد به سپاه خود فرمان آماده باش داد، و به سوى اردوگاه امام(ع) حركت كردند. هنگام عصر بود كه امام حسين(ع) در مقابل خيمهاش با تكيه به شمشير، سر به زانو نهاده، چند لحظهاى به خواب رفته بود. زينب كبرا(س) كه كاملاً مراقب اوضاع بود، با شنيدن صداى هياهوى نزديك شدن سپاه دشمن |
![]() ![]() نزد برادر شتافت و گفت: «اى برادر! آيا اين صداها را نمىشنوى
كه به ما نزديك مىشود؟» امام حسين(ع) سر از زانو برداشت و فرمود: «اى خواهر! در همين لحظه جدم پيامبر(ص)، پدرم على، مادرم فاطمه، و برادرم حسن را در خواب ديدم كه به من فرمودند: «اى حسين! تو به همين زودى به ما مىپيوندى!» نقل شده است زينب(س) با شنيدن اين سخن سيلى به صورت زد و فرياد را به ناله بلند كرد. امام حسين(ع) به او فرمود: «آرام باش! ما را دشمنشاد نساز!»[14] امام(ع) در اين برخورد به طور صريح و آشكار خبر شهادت خود را با زينب(س) در ميان گذاشت و او را در برخورد با حوادث آينده به صبر و پايدارى دعوت كرد. 3. توصيههاى امام حسين(ع) به خواهرش در شب عاشوراامام سجاد(ع) گويد: «در شب عاشورا من در خيمه خودنشسته بودم و عمهام زينب(س) از من پرستارى مىكرد. پدرم نيز در خيمه خود بود و چون غلام ابوذر شمشيرش را اصلاح مىكرد. در اين حال پدرم اين اشعار را چند بار خواند: «اى روزگار، اف بر تو از جانب دوستى و رفاقتت! تا كى آرزومندان و ياران را به خون خود آغشته مىنمايى؟ روزگار جايگزين نمىپذيرد و همانا كار به دست خداست و هر زندهاى راه مرامىپيمايد!» با شنيدن اين اشعار مقصود پدرم را دريافتم و گريه گلويم را گرفت ؛ ولى سكوت كرده، خود را گرفتم و دانستم كه بلا نازل شده است. ولى عمهام وقتى سخنان پدرم را شنيد، به دليل آنكه زن بود و حالت رقت و جزع در زنان غالب است، نتوانست خود را كنترل كند و در حالى كه لباسش بر زمين مىكشيد، نزد پدرم |
![]() ![]() رفتو گفت: «اى كاش مرگ زندگى مرا نابود كرده بود! امروز همانند روزى است كه مادرم فاطمه، پدرم على ترا بربايد.» آنگاه اشك از ديدگان پدرم سرازير شد.»... زينب گفت: «اين بيشتر دل ما را مىسوزاند كه راه چاره برايت نباشد و به ناچار شربت مرگ بنوشى.» آنگاه سيلى به صورت زد، گريبان پاره كرد و بيهوش گرديد. پدرم آب به صورت او پاشيد، او را به هوش آورد و گفت: «اى خواهر! از خدا بترس و شكيبايى پيشه كن و بدان كه اهل زمين مىميرند و اهل آسمان زنده نمىمانند و هر چيز جز وجه خداوند هلاك و نابود مىشود، همان خدايى كه با قدرتش خلق را آفريد و آنان را بر مىانگيزد و او يگانه و يكتاست. پدرم از من بهتر بود. مادرم از من بهتر بود. برادرم از من بهتر بود [و همه مردند] براى من و براى هر مسلمان پيامبر خدا(ص) اسوه و الگو است... اى خواهر ترا سوگند مىدهم - و به سوگند من پايبند باش - در سوگ من گريبان پاره نكن، صورت نخراش و فرياد به افغان و ناله سر نده.»[15] وقايعى كه بيان شد به خوبى نشان مىدهد كه چگونه امام حسين(ع) خواهرش را براى رويارويى با حوادث آينده و ايفاى نقش تاريخى و بىنظيرش آماده مىكند امام(ع) در اين گفتگو به خواهرش توصيه مىكند، كه پس از شهادت او مبادا احساساتش نيروى تفكر و انديشه او را تحت الشعاع قرار دهد و حركتى بر خلاف وظيفه و رسالت بزرگ تاريخىاش انجام دهد. و چه زيبا عقيله بنى هاشم به توصيههاى برادر عمل كرد. او در تمام مراحل اسارت و پيامرسانى كمترين و كوچكترين عملى بر خلاف جهت پيشبرد نهضت و قيام برادر، انجام نداد. اگر زينب بر بالين بدن برادر گريه و زارى كرد، اگر در كوفه و شام سخنرانى نمود، اگر براى برادر نوحهسرايى و مرثيهسرايى كرد و... همه و همه حساب شده و در جهت انجام رسالت و رساندن پيام نهضت عاشورا بود، نه فقط به دليل غلبه احساسات. زينب كبرا(س) در موقع مناسب احساسات خويش را كنترل مىكرد، و در شرايط مناسب ابراز احساسات مىنمود. آنچه گذشت نمونهاى از صحنههايى بود، كه امام حسين(ع) در طول سفر، خواهرش را براى رويارويى با حوادث آينده و ايفاى نقش تاريخى و بىنظير خود آماده مىكرد؛ ولى به |
![]() ![]() طور قطع گفتگوهاى امام حسين(ع) با خواهرش به همين چند مورد منحصر نمىشود. و امام(ع) اسرار زيادى را براى او بازگو نموده است، و او را از رمز و راز وظيفهاى كه بر عهدهاش بوده، بيش از اين آگاه كرده است كه آن سخنان براى ما بازگو نگرديده است. همراهى با برادر در روز عاشورازينب كبرا(س) در همه حوادث دوران سفر و به ويژه حوادث جانكاه و جانگداز روزعاشورا، در كنار برادر و يار و مددكار او بود، كه تنها به چند مورد از آنها كه در تاريخ ذكر شده است اشاره مىكنيم. 1. بر بالين على اكبر(ع)يكى از صحنههايى كه بر امام حسين(ع) بسيار سخت گذشت، شهادت فرزندش علىاكبر بود. هنگامى كه على اكبر به ميدان مىرفت، امام حسين(ع)، انگشت سبابهاش را به سوى آسمان نشانه رفت و گفت: «خداوندا! عليه اين قوم گواه باش! همانا جوانى به مبارزه آنان رفت كه در گفتار، اخلاق و خلقت رحمت خداوند است به نفرين عليه آنان واداشت. زينب كبرا(س) در اين موقعيت دشوار برادرش را تنها نگذاشت. هنگامى كه امام حسين(ع) بر بالين بدن غرق در خون فرزندش بود، حميدبنمسلم گويد: «بسان طلوع خورشيد، زنى از خيمهها خارج شد و شتابان با آه و ناله و فغان به سوى امام شهادت فرزندآنچه مسلم است يكى از فرزندان زينب به نام عون در كربلا به شهادت رسيد.[17] ولى ازواكنش زينب كبرا در برابر شهادت فرزند گزارشى نقل نگرديده است. اين مطلب، به احتمال زياد، گوياى آن است كه آن بانوى بزرگوار در برابر شهادت فرزند خويش صبر و بردبارى |
![]() ![]() پيشه كرده است، مبادا گريه و زارى او بر اندوه و ناراحتى برادر بيفزايد، و از عقيله بنىهاشم - كسى كه احساسات خود را تحت نيروى فكر و انديشه مهار كرده است و آن را تنها در راه رضاى خدا و رسالتى كه از جانب او برايش تعيين گرديده است، به كار مىگيرد - جز اين نيز انتظارى نيست. - زينب كبرا(س) بر بالين فرزند برادر آنگونه گريه و زارى مىكند، تا شايد قدرى از اندوه برادر بكاهد، و در شهادت فرزند به اين صورت بردبارى و صبر پيشه مىكند تا مبادا بر اندوه برادر بيفزايد. دفاع از يادگار مجتبى(ع)عبدالله فرزند امامحسن(ع) از كسانى بود كه در كربلا حضور داشت؛ ولى به دليل آنكه بهسن بلوغ نرسيده بود از حضور او در ميدان نبرد جلوگيرى مىشد. پس از آنكه همه اصحاب و ياران امامحسين(ع) به شهادت رسيدند، و امام(ع) يكه و تنها در وسط ميدان واپسين لحظات عمر مباركش را سپرى مىكرد، عبدالله از آشفتگى اوضاع استفاده كرد و به سرعت خود را به امامحسين(ع) رساند. زينب نيز - كه مسئوليت مراقبت از زنان و كودكان را برعهدهداشت - براى بازگرداندن عبدالله به سوى ميدان آمده امام(ع) به زينب دستور داد تا يادگار برادر را به خيمهها بازگرداند. ولى عبدالله كه شايد پس از ساعتها انتظار خود را به كنار عمو رسانده بود، از بازگشت به خيمهها خوددارى كرد، و گفت: «نه به خدا سوگند! از عمويم جدا نمىشوم!» در اين گيرودار بودند كه ابجر بن كعب براى كشتن امامحسين(ع) به ميدان آمد. عبدالله با مشاهده ابجر فرياد برآورد: «واى بر تو اى فرزند زن پليد! آيا مىخواهى عمويم را به شهادترسانى؟» ابجر شمشيرش رابه سوى عبدالله نشانه رفت و دست كوچك عبدالله را كه به عنوان سپر بالاى سرش گرفته بود، به پوست آويزان كرد امامحسين(ع) فرزند برادر را در آغوش كشيد وبه او دلدارى مىداد كه ناگهان حرمله به وسيله تيرى، عبدالله را در دامن عمو به شهادترساند.[18] آخرين تلاشامامحسين(ع) در واپسين لحظات زندگى خود بر اثر كثرت جراحات و خونريزى قدرتحركت و جنگيدن را از دست داده بود، و بر زمين افتاده بود. سپاه سفاك و ددمنش عمر سعد از |
![]() ![]() هر سو بر امام(ع) حمله مىكردند. هر كس با هر سلاح و وسيلهاى كه در اختيار داشت، بر بدن مقدس امام(ع) ضربهاى وارد مىكرد. زينب كبرا(س) كه شاهد سفاكىها و ددمنشىهاى يزيديان بود، وظيفه خود مىدانست كه به هر قيمت و از هر راه ممكن از جان مقدس برادر دفاع كند؛ ولى از يك زن تنها در ميان دهها هزار سپاه چه كارى ساخته بود. زينب كبرا(س) به عنوان آخرين تلاش براى دفاع از جان امامحسين(ع)، عمر سعد ملعون فرمانده سپاه را مخاطب قرار داد. گفت: «اى عمر سعد! ابا عبدالله را مىكشند و تو نظاره مىكنى؟» سخن زينب اشك از چشمان پليد عمر سعد بر گونهها و محاسن او سرازير كرد، و چهرهاز زينب برتافت.[19] حضور سياسى حضرت زينب پس از شهادت امامحسين(ع)پس از شهادت امام حسين(ع) رسالت خطير و سنگين زينب كبرا(س) آغاز شد. او درسختترين شرايط جسمى و روحى، بزرگترين و خطيرترين مسئوليتها را به عهده گرفت و با موفقيت كامل آن را به انجام رساند. از نظر جسمى حضرت زينب(س) در حدود سن 55 سالگى قرار داشت. حدود 5 ماه بود كه زينب كبرا(س) از وطن خود دور بود. قطعاً در اين مدت زندگانى او به صورت عادى و معمولى نمىگذشت، به ويژه در اين روزهاى اخير كه شرايط آنان از نظر آب و غذا و خواب به طور كلى دگرگون شده بود، و در وضع كاملاً اضطرارى و نامناسب بسر مىبردند. از نظر روحى روزهاى متمادى بود كه در محاصره سپاه انبوه دشمن قرار داشتند، دشمنى كه به هيچ يك از اصول انسانى، اسلامى پايبند نبود و از هيچ جنايتى در حق آنان كوتاهى نمىكرد. حضرت زينب در مدت كمتر از يك روز تعداد زيادى از برادران، برادرزادگان، عموزادگان خود را در مقابل چشمانش با بدترين و فجيعترين شيوه از دست داده بود، كه سوگ هر يك از آنان كافى بود، هر انسان قوى و نيرومندى را به زانو درآورد و براى مدتى طولانى زندگانى او را از مسير عادى و معمولى خارج سازد. علاوه بر همه اينها حداقل يكى از فرزندان حضرت زينب در برابر ديدگانش در كربلا به شهادت رسيد، و روشن است كه سوگ فرزند تا چه اندازه براى مادر سخت و شكننده است. بسيارى از زنان در برابر سوگ فرزند، خود را مىبازند و يا لااقل براى مدت طولانى از حال طبيعى خارج مىشوند. مهمتر از |
![]() ![]() سجاد(ع) اشاره مىكنيم. دفاع از جان امام سجاد(ع)پس ازشهادت امام حسين(ع) سپاه عمرسعد براى غارت خيمههاى اهلبيت(ع) هجومبردند. گروهى از آنان به امام سجاد(ع) رسيدند. امام(ع) در آن حال از شدت ضعف و بيمارى نمىتوانست از جاى خود برخيزد. وقتى سپاه عمر سعد به امام سجاد(ع) رسيدند، يكى فرياد برآورد: «به صغير و كبير آنان رحم نكنيد و احدى از آنان را باقى نگذاريد!» ديگرى گفت: «شتاب نكنيد تا با امير عمر سعد در اين باره مشورت كنيم!» شمر شمشير كشيد و قصد جان امام(ع) نمود. حميد بن مسلم گفت: «يا سبحان الله! آيا كودكان كشته مىشوند؟ همانا او كودكى مريض است!»[20] شمر گفت ابنزياد دستور كشتن فرزندان حسين را صادر كرده است.» حضرت زينب(س) با مشاهده اين منظره به امام سجاد(ع) نزديك شد و گفت: «او كشته نخواهد شد تا من در دفاع از او كشته شوم!» سخن زينب سبب شد تا عمر سعد شمر را از تصميم خود منصرف سازد.[21]دلدارى دادن به امام سجاد(ع)هنگام حركت به كوفه به درخواست اهلبيت، آنان را از كنار بدن مطهر شهيدان عبوردادند. شايد اين نخستين بار بود كه امام سجاد(ع) با بدنهاى بىسر و آغشته به خون شهيدان روبهرو مىگرديد. مشاهده اينكه چگونه بدن جگرگوشه و نور چشم پيامبر اكرم(ص) و يارانش، برهنه و عريان بر روى زمين افتادهاند ولى عمر سعد بدن كشتههاى سپاه خود را به خاك سپرده است، بر امام سجاد(ع) بسيار دشوار و سخت بود؛ به طورى كه نزديك بود از شدت اندوه و ناراحتى مرغ روح از بدنش به پرواز در آيد. زينب كبرا(س) كه در همه حالات امام سجاد(ع) را زير نظر داشت. با مشاهده اين حال براى آرامش و دلدارى او حديثى را از امايمن بازگو كرد. اين حديث نويدبخش آن بود كه قبور شهيدان، كعبه آمال عاشقان و دوستداران امامحسين(ع) خواهد شد. امام سجاد(ع) خود اين ماجرا را اينگونه بازگو مىكند: «هنگامى كه ما را از كربلا به سمت كوفه حركت مىدادند، من به بدنهاى مقدس شهيدان مىنگريستم و در اين انديشه بودم، كه چگونه آنها به خاك سپرده نشدهاند؟ اين فكر در نظرم بسيار بزرگ و سنگين آمد و مرا به شدت به اضطراب و ناراحتى واداشت، به طورى كه نزديك بود، روح از بدنم خارج شود. عمهام، زينب، كه مرا در آن حال ديد، گفت: «اى يادگار |
![]() ![]() جدّ، پدر و برادرانم! ترا چه شده است كه مىبينم با مرگ دست و پنجه نرم مىكنى؟» در پاسخ گفتم: چگونه جزع و زارى نكنم، در حالى كه مىبينم سرورم، برادرانم، عموهايم، عموزادههايم و خويشانم آغشته در خون خود، برهنه و عريان، بر زمين افتادهاند، نه كسى آنان را كفن مىكند و نه به خاك سپرده شدهاند. كسى به آنان نزديك نمىشود و در آنجا رحل اقامت نمىافكند. گويا آنان خاندانى از ديلم و خزر هستند.» زينب گفت: «آنچه مىبينى، ترا به جزع و زارى وا ندارد! به خدا سوگند! اين عهدى است از رسول خدا(ص) جانفشانى در راه امام(ع)هنگامى كه اهلبيت امامحسين(ع)، در كوفه، وارد مجلس ابنزياد شدند، ابنزياد ازمشاهده امام سجاد(ع) در ميان اسيران تعجب كرد؛ چرا كه او فرمان قتل همه فرزندان امامحسين(ع) را صادر كرده بود. از اين رو از اطرافيان خود پرسيد: «اين كيست؟» و وقتى كه دانست او على فرزند امامحسين(ع) است، گفت: «مگر خداوند على بن الحسين را نكشت؟!» در طول تاريخ همواره جباران و ستمگران مىكوشيدهاند، تا با استخدام عالمان مزدور و تبليغات گسترده اعتقادات مذهبى مردم را تحريف كنند و بدينوسيله آنان را به سكوت، سازش و تسليم در برابر اعمال خلاف خود وادار كنند. در همين راستا بنىاميه به شدت از مكتب جبر و انتساب همه كارها به خدا حمايت مىكردند. آنان از ترويج مكتب جبر دو هدف را دنبال مىكردند؛ نخست سلب مسئوليت از خود در مقابل اعمال خلاف و بىگناه جلوه دادن خود در برابر جنايات و ظلم و ستمهايى كه به مردم روا مىداشتند. دوم ايجاد اين باور و اعتقاد ناصحيح در مردم كه حكومت آنان بر اساس خواست و اراده خداوند است و انسان نمىتواند چيزى را كه خداوند خواسته تغيير دهد؛ بنابراين هرگونه قيام، انقلاب و مخالفتى براى تغيير وضع موجود و پايان دادن به حكومت آنان، نه تنها محكوم به شكست است بلكه از نظر دينى حرام و نارواست. ابنزياد نيز به پيروى از اين منطق مىگويد: «مگر |
![]() ![]() خدا على بن الحسين را نكشت؟!» ولى امام سجاد(ع) كه پدرش براى احياى دين و مبارزه با روحيه سكوت و سازش و تسليم در مقابل ظلم قيام كرده بود و در اين راه خود و يارانش به شهادت رسيده بودند، و خود براى رساندن پيام نهضت كربلا اسارت را به جان خريده بود، نمىتوانست در برابر ياوهگويىهاى ابنزياد سكوت اختيار كند، از اين رو فرمود: «من برادرى داشتم كه على بن الحسين ناميده مىشد و مردم او را كشتند!» ابنزياد گفت: «بلكه خدا او را كشت!» امام سجاد(ع) وقتى عناد و لجاجت ابنزياد را مشاهده كرد، اين آيه را تلاوت فرمود:«الله يتوفى الانفس حين موتها و التى لم تمت فى منامها؛[23] خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مىكند و ارواحى را كه نمردهاند نيز به هنگام زورمداران تاريخ به تهديد متوسل شد، گفت: «تو چگونه جرأت مىكنى سخن مرا پاسخگويى؟ ببريد او را، گردنش را بزنيد!» در اينجا نوبت زينب كبرا(س) بود، تا از جان امام سجاد(ع) در برابر ابنزياد - آن موجود درنده لجامگسيختهاى كه غرور، نخوت و خونريزى سراسر وجودش را فرا گرفته بود - حمايت كند. پس از صدور فرمان كشتن امام(ع) زينب كبرا(س) فرزند برادر را در آغوش گرفت، گفت: «اى زاده زياد! آيا آنچه از ما كشتى براى تو كافى نيست؟ به خدا سوگند! من از او جدا نمىشوم! اسير از غيرت عربى و مردانگى بسيار به دور بود، و از سوى ديگر برگشتن از سخن نيز در آن شرايط براى ابنزياد مشكل بود؛ از اين رو مدتى به امام سجاد و زينب كبرا نگريست، آنگاه زيركانه موضوع سخن را تغيير داد، گفت: «خويشاوندى عجيب است! به خدا سوگند! من گمان مىكنم كه زينب دوست دارد او را همراه |
![]() ![]() آنگاه روبه ابنزياد كرد، فرمود: «اى زاده زياد! آيا مرا به مرگ تهديد مىكنى؟ آيا نمىدانى كشته شدن عادت ماست و شهادت حمايت از زنان و كودكاناهلبيت امامحسين(ع) پس از شهادت آن حضرت در شرايط بسيار طاقتفرساودشوارى قرار گرفتند. آنان از يك سو سوگدار پدر، برادران، فرزندان و عزيزترين خويشانو بستگان خود به فجيعترين شكل ممكن بودند. از سوى ديگر در ميان دشمنىبىرحم، جنايتكار و درنده خو قرار داشتند و از سوى سوم از نظر آب و غذا مجبوربودند با حداقل امكانات و جيره غذايى روزگار سپرى كنند. روشن است كه دراينشرايط بسيار دشوار و ناگوار لازم بود، شخصى بسيار قوى، نيرومند، شجاع ازجانگذشته، فداكار، رئوف، مهربان و دلسوز تكيهگاه و مددكار اهلبيت باشد و سرپرستىو حمايت از زنان و كودكان را به عهده گيرد، آنان را در آن مصائب سخت و جانكاهدلدارى و تسليت دهد، در برابر دشمن جنايتكار خود را بلا گردانشان نمايد و از جيرهناچيز غذايى خود چشمپوشى نمايد تاكودكان از حداقل آب وغذا بهرهمند گردند.درغير اين صورت معلوم نبود كه اسرا قدرت تحمل اين همه مشكلات را داشته باشند. شخصيتى كه بتواند در آن شرايط از عهده همه اين مسئوليتها برآيد، جز عقيله بنىهاشم، زينب كبرا كسى نبود. كسى كه رويارويى با مشكلات و سختىها را از دوران كودكى و خردسالى از مادرى همچون فاطمه زهرا(س) و پدرى چون على مرتضى(ع) آموخته بود. در اينجا به چند نمونه از حمايتهاى آن بانوى نمونه، از اهلبيت امامحسين(ع) اشاره مىكنيم: جمع آورى زنان و كودكانيكى از وحشيانهترين و بىسابقهترين جنايات تاريخ يورش وحشيانه و ددمنشانه سپاهعمر سعد به اهلبيت امامحسين(ع) است. پس از شهادت امامحسين(ع) آن جرثومههاى جنايت، بىرحمى و قساوت، نخست زنان و كودكان بىدفاع خاندان رسالت را مورد هجوم وحشيانه خود قرار دادند و با بدترين شيوه هر چه زيور آلات و لباس و وسايل داشتند، غارت كردند. سپس خيمههاى آنان را به آتش كشيدند. زينب كبرا - كه مسئوليت حمايت و پاسدارى |
![]() ![]() از زنان و كودكان را به عهده داشت - از امام سجاد(ع) پرسيد: «اى يادگار گذشتگان و پناهگاه بازماندگان! خيمههاى ما را به آتش كشيدند در اين باره چه ولى زينب كبرا نمىتوانست صحنه را ترك گويد و فرار كند، بلكه او بايد مىماند و از امام سجاد(ع) نگهدارى و پرستارى مىنمود. شخصى كه شاهد آن صحنه جانگداز بود، گويد: «همانگونه كه آتش از خيمههاى خاندان رسالت شعله مىكشيد، بانوى بزرگوارى را ديدم كه در زينب با شنيدن اين سخن گريست و گفت: من بيمارى در خيمه دارم كه قدرت ايستادن و گردش در بيابانهاى اطراف پرداخت. او در بيابانهاى اطراف مىگشت و يكايك زنان و كودكان را پيدا مىكرد و گِرد هم جمع مىكرد. ولى هر چه جستجو كرد، نتوانست دو تن از كودكان امامحسين(ع) را بيابد! سرانجام پس از تلاش و كوشش بسيار مشاهده كرد، آنان دست در گردن يكديگر نموده، در گوشهاى از بيابان به خواب رفتهاند! وقتى نزديكتر شد و آنان را حركت داد، دانست كه آنان بر اثر تشنگى فراوان و ترس و وحشت بسيار در آن بيابان، تنها جان به جان آفرين تسليم كردهاند.[25] دفاع از فاطمه دختر امام حسين(ع)يزيد كه سرمست از پيروزى بود، در شام مجلسى ترتيب داد، و همه سفرا و مقامات را درآن مجلس دعوت كرد، تاپيروزى خود را در برابر آنان به نمايش گذارد. در آن مجلس حوادثى روى داد كه به رسوايى يزيد انجاميد. يكى از آن حوادث دردناك جسارت مردى از شام به فاطمه دختر امامحسين(ع) بود. در مجلس يزيد مرد شامى به فاطمه اشاره كرد، و به يزيد گفت: «اين كنيز را به من ببخش!». فاطمه با شنيدن اين سخن در حالى كه به شدت مىلرزيد، خود را به عمهاش زينب(س) |
![]() ![]() چسباند و گفت: «يتيم شدم، كنيز هم بشوم؟» زينب(س) با شهامت كامل رو به مرد شامى كرد و گفت: «به خدا دروغ مىگويى و رسوا شدى! نه تو و نه يزيد هيچ كدام قدرت به كنيزى بردن اين دختر دارم و اگر بخواهم، انجام مىدهم.» زينب(س) گفت: «چنين نيست، به خدا سوگند! خداوند چنين حقى را به تو نداده است مگر اينكه از دين ما مىگويى؟ پدر و برادرت از دين خارج شدهاند!» زينب تاكيد كرد: «تو اگر مسلمانى، با دين خدا و دين پدر و برادر من، تو و پدر و جدّت هدايت شدهاى.» يزيد گفت: «دروغ مىگويى اى دشمن خدا!» زينب(س) فرمود: «تو اميرى هستى كه ظالمانه ناسزا مىگويى و به خاطر قدرت خود زور مىگويى!» يزيد از اين سخن شرمنده و ساكت شد. در اينجا بار ديگر مرد شامى به يزيد گفت: «ايندختر را به من ببخش!» يزيد گفت: «بس كن! خداوند مرگ ناگهانى برايت بفرستد.» مرد شامى پرسيد: «مگر اين دختر كيست؟» يزيد گفت: «اين فاطمه دختر حسين و آن زن، زينب دختر على بن ابىطالب است.» مرد شامى گفت: «حسين فرزند فاطمه و على؟» وقتى پاسخ مثبت شنيد گفت: «خداوند ترا لعنت كند اى يزيد! عترت پيامبرت را مىكشى و فرزندان او را اسير مىكنى؟ به خدا سوگند! من گمان مىكردم كه آنان اسراى روم هستند!» يزيد گفت: «به خدا سوگند! ترا نيز به آنان ملحق مىكنم!» آنگاه دستور داد گردن اورازدند.[26] |
![]() ![]() دادن جيره غذايى خود به كودكاندر طول سفر، كودكان و زنان اهلبيت از جيره غذايى ناچيزى برخوردار بودند، به طورىكه آن مقدار غذا براى كودكان كه از قدرت تحمل كمترى برخوردارند، كافى نبود. زينب كبرا كه مسئوليت پاسدارى از كودكان را بر عهده داشت، نمىتوانست ناظر گرسنگى كودكان داغدار و رنجيده برادر باشد؛ از اين رو جيره غذايى خود را در ميان كودكان تقسيم مىكرد و خود روزهاى پىدرپى گرسنه سپرى مىكرد. اين امر سبب شد كه آن حضرت گرفتار ضعف جسمانى شود و نتواند نماز شب خود را ايستاده به جا آورد. امام سجاد(ع) مىفرمايد: «در يكى از منزلهاى بين راه ديدم عمهام - زينب - نشسته نماز شب به جا مىآورد، وقتى پيامرسانى نهضت عاشوراچنانچه گفته شد قيام و نهضت امام حسين(ع)، دو مرحله داشت. مرحله نخست، مرحلهمبارزه، جهاد و شهادت، و مرحله دوم مرحله پيامرسانى و بيدارگرى، اگر نهضت امامحسين(ع) در همان مرحله نخست خلاصه مىشد و كسى نبود كه پيام نهضت را به گوش مردم آن زمان برساند، ماهها زمان لازم بود تا به طور طبيعى خبر قيام امام(ع) به شهرهاى اطراف برسد. شاهد اين مدعى اين است كه پيش از ورود اهلبيت امام(ع) به مدينه مردم آن شهر هنوز از رويدادهاى كربلا بىخبر بودند. در اين مدت يزيديان با آن همه امكانات تبليغاتى، كه در اختيار داشتند، به راحتى مىتوانستند، وقايع كربلا را در راستاى منافع خود تحريف كنند و به گونهاى به گوش مردم برسانند كه براى حكومت يزيد كمترين ضرر و زيان را در برداشته باشد. در اين صورت تا حدّ بسيار زيادى از تأثير قيام امامحسين(ع) در جامعه آن زمان و جوامع آينده مسلمانان كاسته مىشد، و به طور قطع ما امروز شاهد اين همه آثار و بركات براى نهضت امام حسين(ع) نبوديم. بنىاميه براى سرپوش نهادن بر جنايت خويش و انحراف افكار عمومى از شگردهاى گوناگون تبليغاتى استفاده مىكردند، كه برخى از آنها عبارتند از: 1. مخفى نگهداشتن جنايات خود از ديد مردم در حدّ ممكن، |
![]() ![]() يارانش را از افتخارات بزرگ حكومت يزيد معرفى كنند؛ ولى
اسارت اهلبيت تمام فعاليتهاى وسيع و گسترده تبليغاتى بنىاميه را تحت الشعاع قرار داد و تمام بافتههاى آنان را نقش بر آب كرد. اهلبيت امامحسين(ع) به سرپرستى زينب كبرا(س) توانستند، به سرعت پرده از جنايات يزيد و عمالش بردارند و چهره خبيث آنان را براى مردم كوفه و شام و ديگر شهرهايى كه در مسير حركت كاروان از كوفه به شام قرار داشت، رسوا كنند. آنان در كوتاهترين زمان ممكن نداى حقطلبى، ظلم ستيزى، پاسدارى از دين، مظلوميت و عدالتخواهى امامحسين(ع) را به شهرهاى بسيارى رساندند. به طورى كه پس از مدتى كوتاه يزيد دريافت كه نه تنها از شهادت امامحسين(ع) و اسارت اهلبيت او نتوانسته است به اهداف از پيش تعيين شده نايل گردد بلكه بر عكس روزبه روز خود را رسواتر و منفورتر نموده است. او كه با علنى كردن و به نمايش گذاشتن خود و عمالش در كربلا مىخواست، جرأت مخالفان با حكومت خود را از مسلمانان سلب كند، پس از مدت كوتاهى دريافت، كه نهضت امام حسين(ع) روزبهروز بر جرأت و جسارت مسلمانان در مقابله با ظلم و اعمال خلاف او مىافزايد. به همين دليل هنوز مدت زيادى از اقامت اسيران و اهلبيت امامحسين(ع) در شام نگذشته بود كه يزيد در برخورد خود با قيام و نهضت امام(ع) تجديد نظر كرد. يزيد اهلبيت امامحسين(ع) را از خرابه به كاخ خود منتقل كرد. اجازه برگزارى مراسم عزادارى و سوگوارى براى امامحسين(ع) به آنان داد. از امام سجاد تجليل و احترام كرد و بدون او غذا نمىخورد و آنان را با احترام روانه مدينه كرد. او با اين كارها تلاش كرد گناه كشتن امامحسين(ع) را به گردن ابنزياد بيندازد و خود را از كشتن امام(ع) تبرئه نمايد.[28] ولى فداكارىهاى اهلبيت(ع) مجال هرگونه اقدامى را در جهت |
![]() ![]() تحريف تاريخ كربلا از يزيد و يزيديان سلب كرده بود. اسارت اهلبيت امامحسين(ع) و اقدامات آنان به سرپرستى زينب كبرا نه تنها مانع تحريف نهضت امامحسين(ع) در آن زمان گرديد، بلكه در طول تاريخ آن را از هرگونه تحريفى حفظ كرد؛ به طورى كه حتى برخى از متعصبان پس از گذشت سالها نتوانستند، بر جنايات يزيد و يزيديان سرپوش نهند و نهايت تلاش و كوشش آنها در تبرئه يزيد به اينجا انجاميد كه بگويند: «يزيد مجتهد بود و در كشتن امامحسين(ع) به خطا رفت؛ از اين رو گناهى بر او نيست!» در حالى كه كشتن فرزند پيامبر(ص) و كسى كه رسولخدا(ص) او را سرور جوانان بهشت معرفى كرده است، جاى اجتهاد و رأى و نظر نيست. آثار و نتايجى كه شهادت امامحسين(ع) و يارانش و اسارت اهلبيتش بر جاى گذاشت، آن چنان واضح و روشن است، كه گاهى بر اثر فرط ظهور براى گروهى موجب غفلت مىگردد. موفقيت و شكست هر حركت و قيامى در مقايسه با اهداف آن قيام بايد سنجيده شود، و شكى نيست كه امام حسين(ع) جز زنده نگهداشتن اسلام هدف ديگرى نداشت و در اين راه به موفقيت كامل رسيد از امام صادق(ع) روايت شده كه فرمود: «امام سجاد(ع) پس از شهادت در حالى كه در محمل نشسته و سر خود را پوشانده بود، از سفر [شام به مدينه] باز مىگشت. در اين هنگام ابراهيم بن طلحهبنعبيدالله نزد امام(ع) آمد و با حالت تمسخر و استهزا در حالى كه سر خود را مىپوشاند پرسيد: «چه كسى پيروز شد؟» علىبنالحسين فرمود: «اگر مىخواهى بدانى چه كسى پيروز شد، هنگامى كه وقت نماز فرا رسيد اذان و اقامه بگو (تا و امامحسين(ع) براى حفظ و بقاى اسلام قيام كرد و شنيده شدن نداى اذان در اقصى نقاط جهان بهترين دليل بر پيروزى امامحسين(ع) است. هر چند مسلمانان از آن غافل باشند. به هر حال زينب كبرا در طول سفر از كربلا به كوفه و از كوفه به شام در زمانهاى مناسب به بيدارگرى و پيامرسانى مىپرداخت و با سخنان خود به جامعه و مردم خاموش آن زمان روح حيات و زندگى مىبخشيد، كه به نمونههايى از آنها اشاره مىكنيم: سخنرانى در كوفهبا بررسى شرايطى كه هر كس در آن شرايط قادر بر سخنرانى نيست، مىتوان به قدرت |
![]() ![]() سينه بريده نگردد! شما آن زن را مىمانيد كه چون آنچه داشت مىرشت، به يكبار رشتههاى دست به دهان گرفته بودند. در كنار خود پيرمردى را ديدم به قدرى گريسته كه محاسنشتر شده است. او زير لب با حال گريه مىگفت: «پدرم و مادرم فداى شما! سالخوردگان شما بهترين سالخوردگان، جوانانتان بهترين جوانان، در مجلس ابنزياداسيران را به مجلس ابنزياد آوردند. او با گروهى از اشراف و بزرگان كوفه در دارالامارةنشسته بود. زينب كبرا(س) لباسهاى كهنه و نامناسب بر تن داشت. از اين رو به طور ناشناس در ميان زنان وارد مجلس گرديد و در گوشهاى نشست. زنان نيز اطرافش را گرفتند تا كمتر جلب توجه نمايد. ابنزياد كه رفتار اهلبيت را زير نظر داشت متوجه موضوع گرديد و براى اينكه زينب را شرمنده نمايد گفت: «آن زن كيست كه در ميان زنان در گوشه مجلس نشست؟» زينب كبرا سخن او را پاسخ نداد. ابنزياد براى بار دوم و سوم اين سخن را تكرار كرد، تا |
![]() ![]() ابنزياد: «اين زن به سجع سخن مىگويد! پدرش نيز شاعر و سجع باف بود!» زينب: «اى زاده زياد! زنان را با سجع چه كار؟»[32] در مجلس يزيددر آغاز ورود اهلبيت به شام يزيد خود را پيروز و امامحسين(ع) را شكستخوردهمىدانست، بنابراين براى اينكه پيروزى خود را در برابر ديدگان سفراى كشورهاومقامات و مسئولان حكومتى و بزرگان شام به نمايش گذارد، مجلس با شكوهى ترتيب داد، سرهاى مقدس شهيدان را در مقابل خود قرار داد و دستور داد اهلبيت امامحسين(ع) را وارد مجلس كنند. هر كدام از اهلبيت با ديدن سر مقدس امامحسين(ع) و سرهاى شهيدان عكسالعمل خاصى نشان دادند و جملهاى بر زبان آوردند. زينب(س) تا چشمش به سر برادر و محبوبش افتاد، با صدايى حزين و نوايى غمانگيز كه همه دلها را به درد مىآورد گفت: «اى حسين! اى محبوب رسول خدا، اى زاده مكه و منى، اى زاده فاطمه زهرا بهترين زنان، اى شروع كرد با چوب خيزران بر لب و دندان امامحسين(ع) بكوبد و اشعار كفرآميز ابن زبعرى را كه در احد سروده بود بخواند. حاضران در مجلس بر اثر تبليغات گسترده بنىاميه در طول سالهاى طولانى حكومت معاويه بر شام و تبليغات سنگين يزيد در غفلت و بىخبرى كامل از حقايق به سر مىبردند و واقعاً تصور مىكردند، يزيد گروهى آشوبگر را كشته است. از اين رو لازم بودآنان از خواب خرگوشى چندين ساله خود بيدار شوند. مسئوليت اين بيدارگرى بازينب(س) بود؛ زيرا اگر امام سجاد(ع) در شرايطى كه يزيد سر مست از غرور پيروزى بود،لب به سخن مىگشود، احتمال كشته شدنش بسيار بود. سخنان زينب سبب شد كهمجلس به گونه ديگرى غير از آنچه يزيد مىخواست پايان يابد. او با سخنان خود يزيدويزيديان را رسوا كرد.[33] خطبه معروف و كوبنده آن بانوى سخن در چنين فضايى ايرادشد؛ خطبهاى پر نكته و سراسر معرفت و بينشسياسى كه بايد جداگانه مورد شرح و تفسير قرار گيرد. |
![]() ![]() برگزارى مراسم سوگوارى در شامسخنرانى حضرت زينب(س) و امام سجاد(ع) در شام اوضاع را عليه يزيد متحول كرد. ازآن پس يزيد روش خود را تغيير داد و تلاش كرد، خود را از كشتن امامحسين(ع) تبرئه كند و گناهان را به گردن ابنزياد بيندازد. يزيد به زودى دريافت كه ادامه اقامت اهلبيت در شام روزبهروز بر وخامت اوضاع به زيان او مىافزايد. از اين رو در صدد تدارك سفر اهلبيت به مدينه برآمد. پيش از سفر اهلبيت از يزيد درخواست كردند كه براى شهيدان سوگوارى كنند. يزيد خانهاى در اختيار آنان قرار داد و به آنان اجازه سوگوارى داد. اهلبيت به مدت سه روز به سوگوارى پرداختند و بيش از پيش يزيد و يزيديان را رسوا كردند. سوگوارى اهلبيت، آن چنان تأثيرى در شام گذاشت كه وقتى اهلبيت وارد خانه مىشدند زنى از خاندان ابوسفيان نبود مگر آنكه به استقبال آنان بشتابد و بر امامحسين(ع) گريه و زارى كند.[34] [1]. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، منشورات اعلمى، چاپ دوم، سال 1408ه'.ق، ص95. [2]. ذبيح الله محلاتى، رياحين الشريعه، دارالكتب الاسلامية، ج3، ص62. [3]. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج93، ص376. [4]. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج45، ص108، 162، 165. [5]. ذبيح الله محلاتى، همان، ج3، ص38. [6]. امام خمينى، صحيفه امام، ج10، ص110. [7]. محدث قمى، نفس المهموم، مكتبة بصيرتى، سال 1405ه'.ق. ص379. [8]. سيد بن طاووس، اللهوف فى قتلى الطفوف، منشورات المطبعة الحيدرية فى النجف، 1369 ه' ق، صbr>27> و 28. [9]. ذبيح الله محلاتى، همان، ج3، ص50. [10]. اكبر اسدى، مهدى رضايى، زيباترين شكيب، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، چاپ اوّل، پاييز 1374، ص30، به نقل از زينب الكبرى، ص89. [11]. علامه مجلسى، همان، 1/45. [12]. در اين حديث حضرت زينب(س) از طريق امايمن از پيامبر اكرم(ص) نقل مىكند كه اجساد شهيدان به خاك سپرده خواهد شد و قبور آنان مزار دوستانشان خواهد گرديد. زينب(س) پس از شنيدن اين حديث از زبان امايمن آن را بر پدر بزرگوارش حضرت على(ع) عرضه كرد تا از درستى آن اطمينان كامل يابد. [13]. علامه مجلسى، همان، 372/44. [14]. همان، ج44، ص391. [15]. همان، ج45، ص1 - 3. |


[16]. همان، ج45، ص43 - 44. [17]. دو تن از فرزندان عبدالله بن جعفر، شوهر حضرت زينب به نامهاى محمد و عون در كربلا به شهادت
رسيد (علامه مجلسى بحارالانوار، ج44، ص366) ولى در باره اينكه مادر هر دوى آنها زينب بود و يا اينكه
تنها عون فرزند آن حضرت بود، در ميان تاريخ نگاران اختلاف است. علامه سيد محسن امين(ره) هر دوى
آنها را فرزندان زينب مىداند (سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج7، ص137) ولى ابوالفرج تنها «عون» را
فرزند زينب كبرا(س) به شمار آورده است. (ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، ص95) در هر حال مسأله
نيازمند تحقيق و بررسى بيشترى است. [18]. علامه مجلسى، همان، ج45، ص53 - 54. [19]. همان، ج45، ص55. [20]. حميد بن مسلم براى تحريك احساسات سپاه عمر سعد از امام سجاد(ع) به كودك تعبير كرده است والاّ
در آن زمان حدود بيست و چند سال از سن امام سجاد(ع) مىگذشت. [21]. عبدالرزاق الموسوى المقرم، مقتل الحسين، دارالثقافه، چاپ دوم سال 1411، ص301. [22]. علامه مجلسى، همان، ج 45، ص 180-179. [23]. سوره زمر(75): 42. [24]. علامه مجلسى، همان، ج45، ص117 - 118. [25]. محمد مهدى حائرى، معالى السبطين فى احوال الحسن و الحسين، منشورات الشريف الرضى، چاپ
دوم، بهمن 1363، ج2، ص88 - 89. [26]. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج45، ص136 - 137. [27]. مهدى پيشوايى، شام سرزمين خاطرهها، دفتر آموزش و تبليغات حج و زيارت، چاپ اوّل، پاييز 1369،
ص 175. [28]. محمد مهدى حائرى، همان، ج2، ص186 - 187. [29]. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج45، ص177، حديث 27. [30]. ترجمه خطبه حضرت زينب از سيد جعفر شهيدى، قيام حسين(ع)، تهران، دفتر نشر فرهنگ
اسلامى.1359 ه'.ش، ص182 و 183 نقل گرديد. [31]. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج45، 108، 162، 163 و 165. [32]. همان، ج45، ص115، 116، 117 و 154. [33]. تفصيل اين ماجرا در بحارالانوار، ج45، ص132، به بعد و 157 به بعد آمده است. [34]. طبرى، تاريخ طبرى، دارالكتب العلمية، بيروت، چاپ دوم 1408، ج 3، ص
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: