پیكرهای مطهر شهدای كربلا سه روز بر روی زمین ماند تا این كه روز دوازدهم محرم قبیله بنی اسد برای به خاكسپاری شهدا وارد زمین پر بلای كربلا می‌شوند.
امام سجاد(علیه السلام) جهت تدفین و تشخیص شهدای كربلا مخصوصاً دفن پدر معصومش، حضرت امام حسین(علیه السلام) به حكم این ‌كه «امام را جز امام كسی تغسیل و تكفین و تدفین نمی‌كند» از راه اعجاز از كوفه و زندان ابن زیاد به كربلا آمد و پیكرهای مطهر شهدا را دفن نمود.
امام‌‌رضا(علیه‌السلام) در مناظره خود با پسر ابوحمزه فرمود: به من بگو آیا حسین بن علی (علیهماالسلام) امام بود؟ گفت آری.
فرمود: پس چه كسی امر دفن او را به عهده گرفت؟ گفت: علی بن الحسین(علیه السلام).
امام فرمود: علی بن الحسین كجا بود؟ گفت در كوفه نزد پسر زیاد زندانی بود اما بدون این كه آنها با خبر شوند به كربلا آمد و امر دفن پدر را سپری كرد و سپس به زندان برگشت.
عمر بن سعد، فرمانده سپاهیان عبیدالله بن زیاد، پس از پایان ماجرای عاشورا، در روز یازدهم محرم أجساد كشته های سپاه خویش را شناسایی و گردآوری كرد و آنان را دفن نمود و در حالی كه كشته های اهل بیت(ع) و بدن مقدس امام حسین(ع) و سایر شهیدان و یارانش بر زمین مانده بود، كربلا را به قصد كوفه ترك كرد.
گروهی از قبیله بنی اسد كه در "غاضریه" در نزدیكی كربلا ساكن بوده و به كشته شدن امام حسین(ع) و یارانش به دست سپاه حكومتی امویان اطلاع یافتند، در روز سیزدهم محرم وارد كربلا شده و پیكرهای مقدس شهیدان را گردآوری نمودند و سپس بر آنان نماز گزارده و در همان جا به خاك سپردند.
بدین گونه، بدن مطهر اباعبدالله الحسین(ع) را در همین مكانی كه اكنون معروف است، دفن كرده و فرزند رشیدش حضرت علی اكبر(ع) را در پایین پای پدر به خاك سپردند و برای سایر شهیدان در پایین قبر امام حسین(ع)، قبر بزرگی حفر و همگی را در آن جا دفن نمودند. غیر از بدن های مطهر حضرت عباس بن علی(ع)، حبیب بن مظاهر و حرّ بن یزید ریاحی كه هر یك را در مكانی دیگر به خاك سپردند.


امام رضا (علیه السلام) فرمود: كسی كه علی بن الحسین را قدرت داد كه به كربلا بیاید، پدرش را دفن كند و برگردد، مرا نیز می‌تواند به بغداد ببرد تا پدرم را كفن و دفن كنم در حالی كه نه در زندان هستم و نه در اسارت.(1)

حضور امام سجاد(علیه السلام) در كربلا و قتلگاه، یك امر غیر عادی و سؤال برانگیز است ولی قدرت خاصه و اعجازی كه خدا برای امامان معصوم، از جمله امام سجاد(علیه السلام) قرار داد، در چنین موردی لازم است. چرا ‌كه اولا طایفه بنی اسد برای شناسایی پیكرهای بی سر شهیدان كربلا و بدن‌هایی كه بر اثر تاخت و تاز سمّ اسبان دشمن و نیز شمشیر و نیزه‌ها، متلاشی گردیده، سخت حیران و سرگردان بودند

و به خاطر ترس از بقایای احتمالی سپاه دشمن، شتاب در امر دفن داشتند و با گریه و زاری از همدیگر می‌پرسیدند و هیچ كدام هم واقعاً نمی‌شناختند. در ثانی، امام معصوم را جز امام نباید كفن و دفن كند.

ابوبصیر از امام صادق(علیه‌السلام) در وصایایی كه ابوجعفر باقر(علیه السلام) به آن بزرگوار كرده چنین روایت می‌كند: «وقتی كه من از دنیا رفتم، كسی غیر از خودت مرا غسل ندهد چرا كه امام را جز امام كسی غسل نمی‌دهد.»(2)
بنی‌اسد در آغاز مراسم تدفین، سواركاری را دیدند، پس، از ترس خود را پنهان كردند. پس از شناختن سوار، همه دور امام جمع شدند، تسلیت و تعزیت گفتند. امام به حكم «لانّ الامام لایلی امره الا الامام مثله»، شهدای بنی‌‌هاشم و انصار و اصحاب را معرفی كرد و خود به گودال قتلگاه رفت و صورت به رگ‌های بریده پدر نهاد و گریه‌های زیادی كرد. آنگاه چند قدم عقب‌تر، خاك را با دست خود كنار زد، قبری ساخته و لحدی آماده نمایان شد كه پیكر پدر شهید را در آن دفن و به خاك سپرد. (3)

پی‌نوشت‌ها:
1- زندگانی امام زین‌العابدین(علیه السلام)، عبدالرزّاق موسوی مقرّم، ترجمه حبیب روحانی، ص 578.
2- زندگانی امام زین‌العابدین(علیه السلام)، عبدالرزّاق موسوی مقرّم، ترجمه حبیب روحانی ، ص 421.
3- تحلیلی از زندگانی امام سجاد(علیه السلام)، باقر شریف قرشی، ترجمه محمدرضا عطایی، ج 1، ص243 .


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 30 مهر 1393برچسب:, توسط اميد

حماسه کربلا، بزرگ‌ترین و دلخراش‌ترین واقعه تاریخ است که پس از گذشت بیش از 1400 سال هنوز هم زنده مانده و پس از 14 قرن به یاد آن واقعه اشک‌ها ریخته می‌شود و مراسم حزن و عزاداری به پا است.

 

 

به گزارش سرویس دین و اندیشه خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) مراسم عزاداری امام حسین(ع) نخستین بار در روز یازدهم محرم سال 61 هجری در کنار اجساد مطهر شهیدان توسط اهل بیت‏ علیه السلام برگزار شد.

 

پس از آن هنگام ورود کاروان اسیران به کوفه، امام زین‌‏العابدین و حضرت زینب و ام‏ کلثوم علیهم السلام برای مردم کوفه که برای تماشا آمده بودند، سخنرانی کردند. در پی این سخنرانی‌ها صدای ضجه و گریه از خانه‏‌ها و مردم کوفه بلند شد. که به نوعی عزاداری برای شهدا و افشاگری امویان بود.

 

پس از ورود کاروان اسراء به شام و خطابه خوانی امام سجاد(ع) در شام، یزید به اهل بیت امام حسین اجازه داد که عزاداری کنند و اهل ‏بیت ‏به مدت سه روز به طور رسمی در شام عزاداری کردند. (1) در پی آن خطابه و این عزاداری‌ها، انقلاب بزرگ فکری در شام پدید آمد و اکثر قریب به اتفاق مردم نسبت ‏به دستگاه حاکمه بدبین شدند.

 

عزاداری بعدی در مدینه برپا شد. پس از ورود اهل بیت به مدینه عزای عمومی بر پا شد و تمامی مردم مدینه ناله و ضجه کردند. پس از آن حلقه‏‌های عزاداری توسط اشخاص و افراد سرشناس بر پا شد. از جمله کسانی که در مدینه‏ مجلس‏ عزاداری بر پا کرد، حضرت زینب سلام الله علیها بود. این عزاداری مدینه را در آستانه انفجار و حرکت عمومی قرار داد و عمر بن سعد جریان را به یزید گزارش داد و اعلام کرد که " تحقیقا وجود زینب کبری(س) در مدینه اندیشه‏‌ها را تحریک می‏‌کند، زیرا او سخنور دانا و باهوش است. خود و کسانی که با او همراهی می‏‌کنند، در نظر دارند برای خونخواهی حسین قیام کنند." (2) تا این که حضرت زینب به شام یا مصر تبعید و رحلت فرمود.

 

پس از شهادت امام حسین(ع) ائمه خود اقامه عزاداری می‏‌کردند و شیعیان را به اقامه عزا و گریه و عزاداری تشویق می‌نمودند.

 

نگاهی به عزاداری امام حسین(ع) در تاریخ

 

عزاداری برای امام حسین(ع) و شهدای کربلا، نخست در ایام محرم و ایام زیارتی امام حسین(ع) در کربلا و جاهای دیگر برگزار می‏‌شد چون پانزدهم شعبان، روزعرفه، شب عید فطر و اول ماه رجب و غیره. (3) اما از آغاز قرن سوم عزاداری وضعیت دیگری یافت که در تحقیق حاضر به تبیین آن می‏‌پردازیم.

 

در قرن سوم و چهارم و پنجم و همزمان با تشکیل دولت‌های آل‏‌بویه در عراق و حمدانیون در سوریه و فاطمیون در مصر مذهب شیعه گسترش یافت و مراسم عزاداری توسعه یافت و در بسیاری از شهرها روز عاشورا عزا و تعطیل عمومی اعلام شد.

 

در محرم سال 252 - معزالدوله دیلمی دستور داد که مغازه‏‌ها بسته و تعطیل عمومی اعلام گردد و مردم عزاداری کنند و مردم با حالت عزا و ماتم در خیابان‌ها حرکت کردند. (4) اینگونه بود که عزای عمومی در میان شیعیان به صورت یک سنت در آمد. در این دوره، اشعار در قالب قصیده سروده می‏‌شد. ستم‌های بنی‏‌امیه و بنی‏‌عباس در آن ذکر و مقام و منزلت اهل بیت علیه السلام ‏بیان می‏‌گردید. مردم در عزاداری‌ها و شعراء در قصیده‏‌ها بیشترین توجه را به ولایت اهل بیت علیه السلام داشتند. و کتب مقتل در این زمان تالیف گردید.

 

عزاداری در زمان بنی عباس و مغول

 

پس از انقراض سلسله بنی‏‌عباس در بغداد و سلطه مغول‌ها بر بخش عظیمی از کشورهای اسلامی شکل و محتوای روضه به تدریج تغییر یافت. این تغییر شاید بدان جهت‏ بود که سلاطین بنی‏‌عباس خود را خلیفه پیامبر می‏‌دانستند و مدعی حکومت‏ بر مسلمین از جانب اسلام بودند و اطاعت ‏خود را بر مردم واجب شرعی می‏‌دانستند. مذاهب اهل سنت را، مذهب رسمی و قانونی و شرعی دانسته و از آن‌ها به طور کامل حمایت می‏‌کردند. پیروی از مذهب شیعه ممنوع و در ادارات دولتی و مراجع قضایی رسمی نبود.

 

در مقابل این اندیشه، اندیشه تشیع بود که حکومت را حق اختصاصی و الهی ائمه می‏‌دانستند شرایط و اندیشه‏‌های بسیار والا برای حاکم اسلامی قایل بودند. براساس این دو اندیشه به طور طبیعی درگیری بین تشیع و حکومت پدید آمد. در مراسم عزاداری این اختلاف نظر و جهت‏‌گیری سیاسی مطرح می‏‌شد و قطعا حکومت‌ها از برگزاری مراسم وحشت داشتند. از این رو مراسم روضه از سیاست جدا نبود.

 

عزاداری در دوران اخیر

 

در دوران‌ اخیر عزاداری از نظر کمیت و کیفیت رشد کرده، در سالگرد رحلت پیامبر(ص) و امامان معصوم و حضرت زهرا علیهم السلام و.... مراسم عزاداری بر پا می‏‌شود که از جمله مشخصات مراسم عزاداری دوران جدید می‌توان به دقت تاریخی، تاریخ تحلیلی، بیان اهداف امام حسین(ع)، توام شدن روضه با سیاست و تشکیل هیات‌های عزاداری اشاره کرد.

 

بدون شک قیام امام حسین(ع) و شهادت ایشان تلاش‌های برادر، پدر و جدش را در گذشته بارور و زمینه تلاش برای آیندگان را فراهم ساخت و سنت عزاداری عاشورا زمینه پاسداری از اندیشه شیعه را در آینده فراهم کرد به طوری که نوحه خوانی و عزاداری را هیچ کسی نمی‏‌تواند منع کند و در سایه و پوشش عزاداری می‏‌توان مفهوم عترت و اهداف امام حسین(ع) را تشریح کرد.

 

منبع:

 

1- تاریخ طبری، ج‏4، ص‏353.

 

2- ثورة الحسین فی الوجدان الشعبی، ص‏265.

 

3- همان.

 

4- کامل، ج‏8، ص‏549

 

و برگرفته از سایت آوینی


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 30 مهر 1393برچسب:, توسط اميد

امام حسین (ع)،الگوی زندگی (4)


پدید آورنده : عبدالکریم پاک نیا ، صفحه 23

2. الارشاد، ج 2، ص 137.

3. لواعج الاشجان، ص147؛ لهوف، سیدبن طاووس، ص192.

4. المناقب، ج3، ص 222.

5. مدینة المعاجز، ج4، ص214.

6. نزهة الناظر، حلوانی، ص81.

7 . همان، ص82.

8. همان، ص82.

9. نساء، 86.

10. بحارالانوار، ج44، ص195.

11. کلمات الامام الحسین علیه السلام ، ص 620.

12. بحارالانوار، ج 44، ص 190.

13. مقتل ابو مخنف، ص 82.

پیروی از فرامین حیاتبخش امامان معصوم علیه السلام در صورتی محقق می شود که پیوند عاطفی و درونی با آنان برقرار شود و این پیوند معنوی، با شناخت کمالات وجودی آن گرامیان دوام می یابد. در این نوشتار در ادامه مباحث گذشته، با دو ویژگی امام حسین علیه السلام ؛ یعنی، «سخاوت واحسان» و «تربیت شایسته» آشنا می شویم:

11. تربیت شایسته

امام حسین علیه السلام برای تربیت افراد، مخصوصا فرزندان خویش، از کارآمدترین شیوه ها بهره می گرفت که هر یک از آنان می تواند برای پدران و مادران و مربیان عصر ما راهگشا باشد. ما در اینجا جهت اختصار فقط به مواردی از آن اشاره می کنیم:

الف. تکریم همسر

آن حضرت با چهره ای گشاده و روحی سرشار از عاطفه و محبت با همسران خود برخورد می کرد؛ چرا که آرامش روحی و روانی مادر، در پرورش فرزندان نقش به سزائی دارد. امام حسین علیه السلام بارها تکریم همسر را به دوستانش متذکر شده و در پاسخ اعتراض آنان که به وجود فرشها و پرده های نو در منزل حضرت ایراد می گرفتند، می فرمود: «اِنّا نَتَزَوَّجُ النِّساءَ فَنُعْطیهِنَّ مُهُورَهُنَّ فَیَشْتَرینَ بِها ماشِئْنَ، لَیْسَ لَنا فیهِ شَی ء(1)؛ ما با زنها ازدواج می کنیم و [پس از ازدواج] مهریه همسران را پرداخت می کنیم و آنان با مهرهایشان هر چه دوست داشته باشند می خرند و ما دخالتی نمی کنیم.»

امام حسین علیه السلام در مورد تکریم همسر و فرزند خود، اشعاری دارد که از بالاترین علاقه قلبی و نهایت احترام به همسر و فرزندش حکایت می کند. در مورد همسرش حضرت رباب و دخترش سکینه می فرماید:

لَعَمْرُکَ اِنَّنی لاَُحِبُّ دارا تَکُونُ بِها سکینَةُ وَ الرُّبابُ
اُحِبُّهُما وَ اَبْذُلُ جُلَّ مالی وَ لَیْسَ لِعاتِبٍ عِندی عِتابٌ(2)
«به جانت سوگند! من خانه ای را دوست دارم که در آن سکینه و رباب باشد، من آنها را دوست دارم و عمده اموالم را [به آنان] می بخشم و برای کسی شایسته نیست که مرا سرزنش کند.»

ب. گزینش نام نیک

نام هر شخص، معرّف اعتقادات، فرهنگ، ملیت و اصالت خانوادگی اوست. صاحبان نام زیبا، در آینده به آن افتخار می کنند و صاحبان نامهای ناشایست، از نام خود احساس حقارت خواهند کرد.حضرت سیدالشهداء علیه السلام در این زمینه الگوی شایسته ای برای ماست. شیخ مفید اسامی فرزندان آن حضرت را این گونه می شمارد: علی، جعفر، عبدالله، سکینه، فاطمه.(3)

امام علیه السلام نامهای نیک را ترویج می کرد و در این رابطه به صاحبان آن نامها و والدینشان درود می فرستاد. هنگامی که جنازه خونین حرّ را در آخرین لحظات زندگی به حضورش آوردند، حضرت با دستان مبارک خود، صورت او را نوازش کرد و در حالی که خونِ چهره اش را پاک می کرد، فرمود: «بَخٍّ بَخٍّ لَکَ یاحُرُّ، اَنْتَ حُرٌّ کَما سُمّیتَ فیِ الدّنیا وَ الاْآخِرَةِ وَاللّهِ ما اَخْطَأَتْ اُمُّکَ اِذْ سَمَّتْکَ حُرّا فَاَنْتَ وَاللّهِ حُرٌّ فی الدُّنیْا وَ سَعیدٌ فیِ الاْآخِرَةِ؛(4) به به! احسنت به تو ای حرّ!تو آزادمردی؛ چنان که در دنیا و آخرت آزاده خوانده می شوی، سوگند به خدا!مادرت در اینکه تو را حرّ نامیده اشتباه نکرده است. به خدا قسم! تو در دنیا آزادمرد و در آخرت سعادتمند خواهی بود.»

ج. تشویق

در تربیت، تشویق شیوه ای کارآمد و موفق است، و اگر با شرایط صحیح انجام شود، محرکی بسیار قوی در ایجاد و تکرار رفتارهای پسندیده در مخاطبان خواهد بود.در سیره امام حسین علیه السلام تشویق جایگاه خاصی دارد. ابن شهرآشوب می گوید: جعفر،یکی از فرزندان امام حسین علیه السلام ، در نزد معلمی به نام عبدالرحمن سلمی در مدینه آموزش می دید. روزی معلّم جمله «الحمدللهِ ربِّ الْعالمینْ» را به کودک خردسال حضرت سیدالشهداء یاد داد. هنگامی که جعفر آن را برای پدر ارجمندش قرائت کرد، حضرت حسین علیه السلام معلم را فراخوانده و با اهدای هدایای ارزشمندی او را تشویق نمود، و هنگامی که به خاطر اعطای پاداش زیاد به معلم، مورد اعتراض اطرافیان قرار گرفت، فرمود: هدیه من کجا با تعلیم «الحمدلله رب العالمین» برابر است؟!(5)

د. توجه به پرسشهای جوانان

هنگامی که فرزندان به سن بلوغ و رشد عقلانی می رسند، سؤالاتی در ذهن آنان مطرح می شود که پاسخ صحیح و منطقی به آن در پرورش اندیشه آنان خیلی مؤثر است. قاسم بن الحسن یادگار حضرت مجتبی علیه السلام ، هنگامی که در شب عاشورا از عمویش امام حسین علیه السلام شنید که به اصحابش بشارت می دهد، فردا تمامی آنها شهید خواهند شد، در ذهن او نیز سؤالهایی نقش بست. از جای برخاسته و از امام علیه السلام پرسید: عموجان! آیا من هم در میان شهداء خواهم بود؟ امام حسین علیه السلام فرمود! «یا بُنَیَّ کَیْفَ الْمَوْتُ عِنْدَکَ؛ پسرم! مرگ را چگونه می بینی؟» نوجوان خوش سیما با تمام خلوص و صفا پاسخ داد: «اَحْلی مِنَ الْعَسَلِ؛ شیرین تر از عسل!»

قاسم دوباره سؤالش را تکرار نمود: آیا من هم در ردیف شهدای کربلا خواهم بود؟ امام پاسخ داد: عمویت فدای تو باد! بلی به خدا قسم تو را هم در ردیف یارانم خواهند کشت، حتی کودک شیرخواره ام عبدالله را نیز به شهادت می رسانند.(6)

12. سخاوت و بخشندگی

حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام به عنوان اسوه کامل بشریت از تمام کمالات انسانی برخوردار بود. آن بزرگوار وارث تمام خوبیهای انبیاء، اولیاء و صلحا بود. و پیروان خود را نیز به فضائل اخلاقی ترغیب و تشویق می نمود و می فرمود: «اَیُّهَا النّاسُ نافِسُوا فِی الْمَکارِمِ وَ سارِعُوا فِی الْمَغانِمِ(7)؛ ای مردم! در کسب فضائل والای اخلاقی تلاش و برای بدست آوردن این سرمایه های معنوی شتاب کنید!»

از برجسته ترین خصلتهای انسانی آن حضرت؛ سخاوت و بخشندگی اش می باشد. آن بزرگوار تلاش می کرد با حمایتهای مادی و معنوی خود، مرحمی بر زخمهای نیازمندان و انسانهای دردمند و خسته از فشارهای سنگین فقر و فلاکت بگذارد. امام حسین علیه السلام بر این باور اصرار می کرد که: «مَنْ جادَ سادَ وَ مَنْ بَخِلَ رَذِلَ وَ اِنَّ اَجْوَدَ النّاسِ مَنْ اَعْطی مَنْ لا یَرْجوُا(8)؛ کسی که بخشش نماید، بزرگی خواهد یافت و هر کس بخل ورزد، پست خواهد گشت و یقینا بخشنده ترین مردم کسی است که به نیازمندی که [از او] امید یاری ندارد، بخشش کند.»

و می فرمود: «مَنْ نَفَّسَ کُرْبَةَ مُؤمِنٍ فَرَّج اللّهُ عَنْهُ کُرَبَ الدّنْیا وَ الاْآخِرَة؛(9) هر کس که غصّه ای را از دل مؤمنی برطرف کند، خداوند اندوه های او را در دنیا و آخرت برطرف می نماید.»

در اینجا به مواردی از بخششهای آن حضرت می پردازیم:

1. انس می گوید: نزد امام حسین علیه السلام بودم که کنیزی آمد و دسته گلی به حضرت تقدیم کرد. امام فرمود: تو را در راه خدا آزاد کردم. گفتم: ای فرزند رسول خدا! یک دسته گل چقدر ارزش دارد که شما او را آزاد کردید. امام فرمود: خدای سبحان ما را تربیت کرده است و فرموده است: «وَ اِذا حُیِّیتُمْ بِتَحیَّةٍ فَحَیّوُا بِاَحْسَنَ مِنْها اَوْرُدُّوها»(10)؛ «هرگاه به شما تحیتی گفتند، پاسخ آنانرا نیکوتر از آن و یا به همان اندازه بدهید.» و پاسخ نیکوتر او همان آزادی اش بود.(11)

2. امام حسن علیه السلام به بیرون از مدینه رفت و شبی را بر چوپانی میهمان شد. او از حضرت کمال پذیرایی را نموده و هنگام صبح، امام را به سوی مدینه بدرقه کرد. حضرت مجتبی علیه السلام به او فرمود: اگر به مدینه آمدی، سراغ ما بگیر که در خدمت تو باشیم. آن چوپان به مدینه آمد و به خدمت امام حسین علیه السلام رسید، به گمان اینکه امام حسن علیه السلام است، و عرضه داشت: من همان چوپانی هستم که فلان شب میهمان ما شدید و فرمودید که در مدینه به خدمتتان برسم.

امام حسین علیه السلام از گفته های چوپان فهمید که برادرش امام مجتبی علیه السلام میهمان او بوده است. از او پرسید: تو چوپان چه کسی هستی؟ گفت: فلانی. امام پرسید: چند رأس گوسفند در اختیار داری؟ گفت: سیصد رأس.

امام حسین علیه السلام ارباب او را دعوت کرده و با رضایت وی، گوسفندان و چوپان را که غلام او بود، خریداری کرد. آنگاه چوپان را بخاطر نیک رفتاریش با امام حسن علیه السلام آزاد کردو تمام گوسفندان را به او بخشید. سپس فرمود: «اِنَّ الَّذی باتَ عِنْدَکَ اَخی وَقَدْ کافَأْتُکَ بِفِعْلِکَ مَعَهُ؛(12) آنکه در آن شب میهمان تو بود، برادرم امام حسن بود. اکنون اینها را در مقابل کاری که با او کردی قرار دادم.»

3. مردی وارد مدینه شد و از بخشنده ترین فرد آن شهر پرسید: به او گفتند: حسین بن علی علیه السلام سخی ترین مرد این شهر است. او در پی حضرت به مسجد رفت و آن جناب را در حال نماز یافت، آنگاه با ابیاتی چند خطاب به امام حسین علیه السلام گفت:

لَم یَخِبِ الاْآنَ مَنْ رَجاکَ وَ مَنْ حَرّکَ مِنْ دُونِ بابِکَ الْحَلَقَة
اَنتَ جَوادٌ و اَنْتَ مَعْتَمَدٌ اَبُوکَ قَدْ کانَ قاتِلُ الْفَسَقَة
لَولاَ الَّذی کانَ مِنْ اَوائِلِکُمْ کانَتْ عَلیْنَا الْجَحیمُ مُنْطَبِقَة

«کسی که به تو امید بسته و درب خانه ات را کوبیده، تا به حال ناامید و مأیوس نگردیده است. تو بخشنده ای و تو مورد اعتماد هستی و پدرت نابود کننده افراد فاسق بود. اگر هدایتها و زحمات شما خاندان رسالت نبود، عذاب جهنم همه ما را فرا می گرفت.»

امام حسین علیه السلام بعد از شنیدن سخنان وی، رو به قنبر کرده و فرمود: «آیا از مال حجاز چیزی به جای مانده است؟» قنبر گفت، بلی، چهار هزار دینار داریم. امام فرمود: «قنبر! آنها را حاضر کن که این شخص برای مصرف آنها از ما سزاوارتر و نیازمندتر است.» سپس به منزل رفت و ردای خود را ـ که بردی یمانی بود ـ از تن در آورد و دینارها را در آن پیچید و به خاطر شرم و حیا، از لای در، به آن مرد نیازمند داد و اشعار او را نیز با ابیاتی زیبا و در همان قافیه پاسخ داد:

خُذْها فَاِنّی اِلَیْکَ مُعْتَذِرٌ وَ اعْلَمْ بِاَنّی عَلَیْکَ ذوُ شَفَقة
لَوْکانَ فی سَیْرِنا الْغَداةُ عَصا اَمْسَتْ سَمانا عَلَیْکَ مُنْدَفِقَة
لکِنَّ رَیْبَ الزَّمان ذُو غِیَرٍ وَالْکَفُّ مِنّی قَلیلةُ النَّفَقة

«اینها را بگیر، من از تو معذرت می خواهم و مطمئن باش که من نسبت به تو دلسوز و علاقه مندم. اگر امروز قدرت و حکومتی دست مابود، آسمان جود و رحمت ما بر تو ریزش می کرد. ولی حوادث روزگار در حال دگرگونی است،بدین جهت تنگدست شده و بخششمان اندک است.»

مرد عرب هدیه ها را گرفت و گریست. امام حسین علیه السلام فرمود: آیا عطای ما را اندک شمردی؟! گفت: نه هرگز! بلکه به این می اندیشم که این دستان بخشنده چگونه به زیر خاک پنهان خواهد شد(13)؟!

4. در زیارت جامعه کبیره خطاب به پیشوایان معصوم علیهم السلام عرضه می داریم: «فِعْلُکُمُ الْخَیرُ و عادَتُکُمُ الاِْحْسانُ وَ سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ؛ کارهای شما نیک، عادت شما احسان، و رسم و روش شما کرامت و بزرگواری است.» علی بن طعان محاربی می گوید: هنگامی که لشکر حرّ با امام حسین علیه السلام ملاقات کرد، من آخرین نفری بودم که از سپاه حر به منزل «ذوحسم» رسیدم. امام حسین علیه السلام چون تشنگی من و اسبم را مشاهده کرد، به من فرمود: «اَنَخِ الرّاویةَ؛ این راویه را بخوابان!» چون ما به مشک راویه می گفتیم، منظور امام را نفهمیدم. حضرت دوباره فرمود: «یَابْنَ اَخی! اَنخِ الْجَمَل؛ برادرزاده! [آن شتری که مشک آب روی اوست [بخوابان!»

چون شتر را خواباندم: فرمود: از آب آن بنوش. من خواستم آب بنوشم، امّا بر اثر خستگی نتوانستم. امام حسین علیه السلام برخاست و از آن مشک، من و اسبم را سیراب کرد.(14)

آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین

در اینجا به عنوان حسن ختام این بخش، ابیات دیگری از این شعر دلنشین شهریار تبریزی را می آوریم:

شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین روی دل با کاروان کربلا دارد حسین
از حریم کعبه جدش به اشکی شست دست مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین
می برد در کربلا هفتادو دو ذبح عظیم بیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین
پیش رو راه دیار نیستی کافیش نیست اشک و آه عالمی را در قفا دارد حسین
رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند تا بجایی که کفن از بوریا دارد حسین
بردن اهل حرم دستور بود و سر غیب ورنه این بی حرمتیها کی روا دارد حسین
سر به قاچ زین نهاده، راه پیمای عراق می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین
او وفای عهد را با سرکند سودا ولی خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین
دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا با کدامین، سرکند، مشکل دو تا دارد حسین
سیرت آل علی با سرنوشت کربلاست هر زمان از ما یکی صورت نما دارد حسین
ساز عشق است و به دل هر زخم پیکان زخمه ای گوش کن عالم پراز شور و نوا دارد حسین
دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز بادم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین
شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار کاندرین گوشه عزایی بی ریا دارد حسین

 


1. الکافی، ج 6، ص 476.

1. بحارالانوار، ج 45، ص 47.

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 30 مهر 1393برچسب:, توسط اميد

از کدوم داستان کربلا بیشتر پند میگیرید؟
هر بار که به واقعه کربلا فکر کردم، وجود حضرت زینب(س)،وفای حبیب بن مظاهروشهامت حربن یزید ریاحی،بیشتر تکونم میده و همیشه امید حرکت بهم داده.
درمورد حضرت زینب(س)،سال گذشته اینجا نوشتم وقت کردین بخونید. صبر زینبی!
اما همیشه شهامت حُر با گذشته ی زشتی که هنوزچند ساعت ازش نگذشته بود،بیشتر با دلم بازی کرده!
همه میدونیم که حربن ریاحی کسی بود که آب رو بر امام و یارانش بست .نمیخوام از حر بگم میخوام این جوری به این موضوع نگاه کنم که درهر زمان وهر دورانی واقعه ی کربلا تکرار میشه و ما همه در هر وقت و هر زمان همچون حُر هستیم،چطوری؟
شب اول مُحرم اومد وگفت اومدم حافظه ی مبایلم رو پُر کنی مداحی!همه ترانه ها و کلیپ هام بشه امام حسین!!!!!آخه امام حسین یه چیز دیگس!!!
برام سنگین بود که بپذیرم،آخه اثر اون شُرب خمری رو که چند وقت پیش انجام داده بود و خبرش بهم رسیده بود هنوز تو بدنش بود و پاک نشده بود.اما نمیشد ردش کرد،حافظه مبایلش رو به قول خودش حسینی کرد و رفت.
این روایت رو بخونید:اگرهم میخواین گوش بدین .
استاد انصاری
آقائیست به نام حسین بن حسن هاشمی ست،این آقا مشکلات اخلاقی زیاد داشته:(شرب خمر......)
روزی درب خانه احمد بن اسحاق اشعری یکی از صحابه خاص امام حسن عسکری(ع) میرند و حاجتی دارند
احمد بن اسحاق میگند که ما چنین آدمی رو نمی پذیریم و ناامید برمی گرده.
موسم حج احمد بن اسحاق اومدوارد مدینه شد و درب خانه امام حسن عسکری (ع) رو کوبید فرمودند به اون نشان که یکی را که ما راه خانه ات را نشانش دادیم رد کردی ما هم امروز تو را نمی پذیریم.
جریان به گوش اون مرد هاشمی رسیدگفت: حاشا به کرم خدا اگه بخوام من دیگه این جوری ادامه بدم، میرم که برگردم! با یک پیام آقا وجودش متحول شد. دید شخصی من از این روایت اینه که امام حسینی دیگر و حُری دیگر در این داستان تکرار شده .
 فقط صرف اینکه یا حسین بگیم دیگه همه چی حلّه، نیست!بی زاد و توشه نمیشه
یا لَیتَنی قَدَّمْتُ لِحَیاتی (ای کاش خودم چیزی برای حیاتم از پیش فرستاده بودم)
تا توشه ای نفرستادی یا لَیتَنی داری.
شنیدی که گفتند: امام حسین(ع) کشتیِ نجات است؟ کار کشتیِ نجات چیه؟
به قول علامه طباطبایی
(حفظة الله): وقتی تو دریا گرفتار طوفان و اموج بشی کشتیِ نجات میاد که تو رو بِبَرهِ
چه توشه ای بهتر از محبت اهل البیت و چه زمانی بهتر از این زمان که کشتی نجاتش رو برای دل هرکس با دریایی ازمحبت به طوفان بلا روانه میکنه. مگه درمناجات التائبین نمی خونیم فَتَحتَ الی بابِکَ سَمَّیتَهُ التَوبَهَ
خب باب توبه رو گفتند اهل البیت هستند،پس همه چیزمهیاست اگر بخوایم واقعاًحرکت کنیم.چون روزی میاد که:
فَیَومَئذٍ لا یُعَذِبُ عذابَهُ اَحَد و لایُوثَقُ........
(خداوندعذاب نمی کند هیچکس را مانند این آدم و به زنجیر نمیکشدهیچکس را مانند این آدم!)
چرا این شدت و این عقوبت برای چنین موجودیست؟؟
خب میگند امکانات و فرصتهایی که به این آدم داده بودیم از همه بالاتر بوده(مسولیتها همیشه برابربا امکانات و اختیارات هست دیگه).
تو این ایام دل همه حسینی میشه! اما کیه که تا آخرحسینی بمونه؟یا کیه که تو آخرین لحظه شهامت حَر رو پیدا کنه وجوری حرکت کنه که تا آخرعمرتو کشتی نجات آقا بمونه؟ و ای کاش این یا حسین،یا حسین هامعرفتی به ما بده تا این یک ماه یاحسین بشه همه عمر با حسین! که در همین مورد هم سال گذشته نوشتم اینم وقت کردین بخونید.
تا کی یا حسین کمی با حسین!.
من هم ازدوستانم: زمینیان آسمانی ، صادقانه با خواهرم و شبنم سحرگاهی دعوت میکنم تا با این نهضت اینترنتی وبلاگشون رو با نام اباعبدالله(ع) معطر کنند.یاحق

نوشته شده در  جمعه 86/11/5ساعت  2:59 عصر  توسط لیلا 
  نظرات دیگران(48)

یا حسین ! یا حسین ! درروز چند بار این کلمه رو تکرار میکنیم؟

واقعا حسین کیست؟و عاشق حسین چگونه باید باشد ؟

بیاید ازآینه حسین (ع) به خودمون نگاه کنیم. انقدر بازتابش زیاده که برای همه میتونه یه منبع پرنورباشه .

هنگامی که حسین(ع) ویارانش از دروازه مکه خارج می شدند (هشتم ذیحجه) مامورین عمر بن سعدراه را بر حضرت بستند وبین انها زدوخوردهایی رخ داد.اما امام حسین با عزمی راسخ به راه خود ادامه داد .

تا حالا این سوال رواز خودمون پرسیدیم که :چرا حسین (ع) حج خود را بع عمره تبدیل کرد و با اصرار مکه را ترک کرد؟ عملی که بچشم خیلی ها ازجمله ماموران تفرقه میان مسلمانان محسوب میشد!!!!!!! 

از امام صادق (ع) روایت شده که محمد بن حنفیّه نقل کرده: وقتی ازحسین پرسیدم برادرجان ! چرا از مکه خارج میشوید؟ ایشان فرمود: می ترسم یزید بن معاویه به طور ناگهانی مرا در حرم خدا به قتل برساند و به این خاطر،هتک حرمت خانه ی خدا شود. وحسین رو به بیابان می نهد.

تا حالا چند بار برای اینکه به خانه خدا و حریم خدا بی احترامی نشود از جان و مال خودمون گذشتیم ؟ 

امام حسین قبل جنگ با وجودی که میدانست این قوم سر جنگ دارند اما آنها را موعظه کرد و به صلح دعوت کرد تا حجت را بر انان تمام کند .تا شاید حتی یک نفررا هم که شده از آتش جهنم نجات دهد.

چند بار به کسانی که به خونمون تشنه هستند از در دوستی وارد شدیم؟ و اظهار صلح کردیم؟ یا نه! به قدری به این کینه دامن زدیم ،که ما هم به خون اون تشنه شدیم . 

رسول خدا (ص) بارها فرمودند : عزیز من ای حسین ! تودر بهشت ها درجاتی داری که جزء با شهادت به انها نمیرسی . و امام حسین انتخاب کرد........ چون میدانست شهادت اتفاق نیست بلکه  انتخاب است!

صد دله را یک دله کردن و صد رنگی ها را زدودن است .

خداوند سبحان نیزدرجای جای قرآن اورده که:به سوی آمرزش پروردگارتان وبه راه بهشتی که عرضش یه قدر پهنای آسمان وزمین است بشتابید.ان بهشت برای اهل ایمان بخداوپیغمبرانش مهیاگردیده ....(حدید /21)

حالا! اهل ایمان چه کسانی هستند؟ باید بگردیم دستورات خداو پیامبرانش روانجام بدیم چه منبعی بهتراز قران بیاید سوره الرحمن روبخونیم .وبه ایه های بشارت دهنده ای که دراین سوره هست فکر کنیم واقعا این نعمتها هست .اما ایا کاری کردیم که سزاوار این همه نعمت و راحتی بشیم ؟؟

خداوند در سوره اسرا به این سوال پاسخ داده از ایه هجدهم همین سوره رو با دقت بیشتری بخونیم و به اونا عمل کنیم . و چه بسیار در قران ایاتی پند اموز و هشدار دهنده . 

امام حسین(ع) به برادرش عباس(ع)عرض کرد: برادر اگر میتوانی این سپاه را یک روز از جنگ منصرف کن تا ما امشب را به نماز بپردازیم «زیرا خدا می داند که من نمازخواندن و تلاوت قران را دوست دارم»  

ان شب قدری که گویند اهل خلوت ، امشب است

مگر شب قدر شب تعیین سرنوشت نیست؟ پس انها به بازسازی سرنوشت خود پرداختند.

آیا هرشب را برای انتخاب «قد تبین الرشد من الغی» نمی توان احیا کرد؟ راه حسینی یا یزیدی ، رشدیا گمراهی ، هدایت یا ضلالت، میتونی انتخابگرباشی؛ با عملت

چند بار برای اصلاح رابطه بین خودت با خدا وبه خاطر احیای نمازوعبادت از همه چیزگذشتی؟(قابل توجه کسانی که از سر شب عین یه تیکه گوشت تو رختخواب ولومیشن و نماز صبح رو هم یا نمی خونن یا جدیدا ولش کن بابا قضاش رو بعدا میخونم ). 

حسین(ع) با بزرگواری و نهایت مردانگی حربن ریاحی را بخشید و وعده بهشت به او داد.

تا حالا چند بار امثال حربن ریاحی که برای اظهار عفو و بخشش نزدمون اومدن رو نا امید کردیم ؟

چیه ؟ چون غرورمون به ما اجازه نداد. میدونی که: «گنه کار پشیمان را نبخشیدن گنه باشد». 

حسین (ع) به جایی رسید که حتی مرکب او لایق سوگند شد. والعادیات ضبحا ، فالموریات قدحا

حالا هی با خودت بگو یا حسین هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی

اگر میخوای تعبیر گفته امام صادق باشی که گفت: «نفسی که بخاطر مظلومیت ما اندوهگین است ،تسبیح و اندوه او برای ما عبادت است.»اول باید حسین رو بشناسی تا بتونی برای مظلومیتش از دل احساس غم کنی .

وارسته زخویش اشنای تو شود     آسوده ز تشویش بلای تو شود

تا لایق مسند ولای تو شود           از کعبه روان به کربلای تو شود

با حسین باشیم نه برحسین

نوشته شده در  یکشنبه 85/11/1ساعت  1:50 عصر  توسط لیلا 
  نظرات دیگران(49)

من بی مایه کجا و ، سخن از عشق کجا

مهر بی حد تو گستاخ بدین کارم کرد

من که بودم همه جا ذره ی دور از نظری

مهر صاحب نظران، نقطه ی پرگارم کرد

بسکه دل تشنه دیدار حرمخانه ی توست

حسرت کوی شفا بخش تو بیمارم کرد

یکی از دوستان خواسته در مورد این مکان برایش مطلب  و عکس بفرستم این پست اختصاصی را به همین علت گذاشتم تا وب من هم با این نام متبرک بشود.

  شوشتریکی از شهرهای قدیمی خوزستان است که دردل خود گنبدها وگلدسته های زیادی دارد .

در ضلع شرقی شهریکی از این گلدسته ها به نام علمدار کربلا مزین است. که مورد احترام مردم شهر میباشد.

این بقعه بافت دوره صفویه رادارد.ازساختمان وشواهد این چنین استنباط میشودکه زمانی محل دعای درویشان بوده وطبق گفته بزرگان شوشترشخصی حضرت عباس (ع) را در این مکان درخواب میبیند و از ان زمان به بعد این مکان به نام( مقام عباس) مشهور میشود.

 

روز هشتم محرم عزاداران،عاشقان و دلسوختگان این سلطان به صورت دسته های زنجیر زن و سینه زن به طرف این مکان مقدس روانه میشوند گویی که اینجا کربلایی دیگر است .

روزهای سه شنبه اینجا پذیرای زیارت کننده گان این حضرت است که به عشق سقای کربلادر بین الحرمین دل گرد حرمش طواف عشق میخورند. و حاجات خود را میطلبند.

اینجا کربلای من است. و کربلای هزاران عاشق جانسوخته و دلباخته

هر وقت صدایش میکنم پژواک صدایش را می شنوم که اجابتم میکند.

من در همین محله و در کنار همین گلدسته بزرگ شده ام و دوران کودکی خویش را بر شانه های احساس همین سلطان گذرانده ام . به این مکان عشق میورزم و این افتخار من را بس که بر روی سنگ مزار اجدادم حک شده (خادم ابا الفضل). و این خادمی ما را از هزاران پادشاهی بی نیاز کرده است.

بهترین، ناب تراین جسم جهان الماس است

هر کجا عطر ولاهست سخن از یاس است

یاس و الماس نوشتند به دبیاچه عشق

بخداپاکتروخوبترازهردوی ماعباس است


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 30 مهر 1393برچسب:, توسط اميد

نخستین زائر قبر امام حسین چه کسی بود و چگونه به زیارت رفت؟

فرهنگ > دین و اندیشه - منابع تاریخی زیارت قبر امام حسین(ع) را توسط جابر دو گونه، گزارش کرده اند. گزارش نخست، زیارت جابر را همراه با عطیه عوفی، به طور مسند و با تفصیل گزارش کرده، گزارش دوم، زیارت جابر را به همراه ملاقاتش با اسرای اهل بیت(ع) که از شام بازگشته‌اند، آورده است.

جابر بن عبدالله انصاری1؛ نخستین زائر قبر امام حسین(علیه السلام) بود. منابع تاریخی زیارت قبر امام حسین(علیه السلام) را توسط جابر دو گونه، گزارش کرده اند. گزارش نخست از طبری شیعی است که زیارت جابر را همراه با عطیه عوفی، به طور مسند و با تفصیل گزارش کرده، اما در آن، سخنی از ملاقات وی با اهل بیت امام حسین(علیه السلام)به میان نیاورده است. گزارش دوم از سید ابن طاووس است که زیارت جابر را بدون همراهی عطیه و به اختصار، بیان کرده و به دنبال آن، ملاقات جابر را با اسرای اهل بیت(علیهم السلام) که از شام بازگشته‌اند، آورده است. ابتدا گزارش طبری و سپس گزارش ابن طاووس را بررسی می کنیم.
عماد الدین طبری (متوفای 525 ق) در بشارة المصطفی به سندش از عطیة بن سعد بن جناده کوفی جدلی نقل کرده که گفت: با جابر بن عبدالله به قصد زیارت امام حسین(علیه السلام) حرکت کردیم، چون به کربلا رسیدیم جابر به سوی فرات رفت و غسل کرد، سپس پارچه ای به کمر بست و پارچه ای به دوش انداخت و عطر زد، سپس ذکرگویان به سوی قبر امام(علیه السلام) رفت. وقتی نزدیک قبر شد، گفت: دستم را بگیر و روی قبر بگذار. من دستش را روی قبر گذاشتم. جابر خود را به روی قبر انداخت و آن قدر گریه کرد که بی هوش شد. بر او آب پاشیدم تا به هوش آمد. آن گاه سه بار گفت: ای حسین! سپس گفت: دوست پاسخ دوستش را نمی دهد. بعد ادامه داد: تو چگونه جواب دهی در حالی که رگ های گردنت را بریدند و بین سر و بدنت جدایی انداختند. گواهی می دهم که تو فرزند خاتم پیامبران و پسر سرور مؤمنان و هم پیمان تقوا و از نسل هدایت و پنجمین نفر از اصحاب کسایی؛ فرزند سرور نقیبان و پسر فاطمه(علیها السلام) سرور زنانی و چرا چنین نباشی که سالار پیامبران با دست خویش غذایت داده و در دامان متقین تربیت شده ای و از سینه ایمان، شیر خورده ای و از دامان اسلام برآمده ای. خوشا به حالت در حیات و ممات. اما دل مؤمنان در فراق تو ناخرسند است و شک ندارد که آن چه بر تو گذشت، خیر بوده است. سلام و خشنودی خدا بر تو باد. شهادت می دهم که تو همان راهی را رفتی که برادرت یحیی بن زکریا پیمود.
آن گاه نگاهی به اطراف قبر افکند و گفت: سلام بر شما ای جان های پاک که در آستان حسین(علیه السلام) فرود آمدید. گواهی می دهم که شما نماز را بر پا داشته و زکات پرداختید، امر به معروف و نهی از منکر کردید و با ملحدان جهاد نمودید و خدا را پرستیدید تا آن که مرگ شما را فرا رسید. سوگند به خدایی که محمد(صلی الله علیه وآله) را به حق فرستاد، ما در راهی که رفتید، شریک شماییم.
عطیه گفت: به جابر گفتم: چگونه با آنان شریکیم در حالی که نه ]با آنان[ دشتی پیمودیم و نه از بلندی و کوه بالا رفتیم و نه شمشیر زدیم، اما اینان سر از پیکرهای شان جدا شد، فرزندان شان یتیم گشتند و همسران شان بیوه شدند؟
جابر گفت: ای عطیه! از حبیبم رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شنیدم که می فرمود: هر کس گروهی را دوست دارد در عمل آنان شریک است. سوگند به آن که محمد(صلی الله علیه وآله) را به حق به پیامبری فرستاد نیت من و نیت یارانم همان است که حسین(علیه السلام) و اصحابش داشتند. مرا به سوی خانه های کوفیان ببر. چون مقداری راه رفتیم، به من گفت: ای عطیه! به تو وصیتی بکنم؟ گمان نکنم پس از این سفر، دیگر تو را ببینم. دوست دار خاندان محمد(صلی الله علیه وآله) را دوست بدار تا وقتی در دوستی باقی است، دشمن خاندان محمد(صلی الله علیه وآله) را تا زمانی که دشمن است، دشمن بدار، هر چند اهل نماز و روزة بسیار باشد. با دوست دار آل محمد(علیهم السلام) مدارا کن; او هر چند به سبب گناهانش بلغزد، اما گام دیگرش با محبت این خاندان ثابت می ماند. دوست دار آل محمد(علیهم السلام)به بهشت می رود و دشمنان شان به دوزخ.
نکته شایان توجه در این باره آن است که علامه سید محسن امین پیش از نقل خبر عطیه، می گوید که من این خبر را از کتاب بشارة المصطفی و غیر آن نقل می کنم و بعد از نقل خبر یاد شده، اضافاتی درباره ملاقات جابر با اهل بیت(علیهم السلام)و این که این حادثه در اربعین اتفاق افتاده، آورده است که در کتاب بشارة المصطفی موجود نیست (اعیان الشیعه، ج4، ص 47 و لواعج الأشجان، ص 240). این امر، حاکی از آن است که وی چنان که خود گفته آن اضافه را از کتابی غیر از کتاب طبری آورده است. در این میان، برخی محققان معاصر (قاضی طباطبائی، همان، ص 182 به بعد; جعفر سبحانی، شخصیت های اسلامی شیعه، ج2 ، ص 79) برای این که اثبات کنند این قسمت زیادی نیز از کتاب بشارة المصطفی است به توجیهاتی متوسل شده اند که قابل پذیرش نیست، از جمله آن که نسخة بشارة المصطفی ناقص به دست ما رسیده است و احتمال دارد که در نسخه کامل کتاب یاد شده این زیادی باشد، چنان که شیخ حرّ عاملی گفته است که این کتاب، هفده جزء دارد (امل الآمل، ج2، ص 234) ولی آن چه اکنون از کتاب طبری با تصحیح و تحقیق، چاپ شده، یازده جزء است. بنابراین، امکان دارد این حدیث تقطیع شده به دست ما رسیده باشد و آن قسمت اضافی که علامه امین آورده است، از نسخه ای کاملی بوده است که در دست رس وی بوده است.
احتمال دیگری که داده شده آن است که محدثان پیش از طبری، روایت را تقطیع کرده و طبری قسمت مربوط به ملاقات جابر را با اسرا نیاورده است. (قاضی طباطبائی، همان، ص 215 به بعد).
در پاسخ چنین توجیهاتی باید گفت که اولاً: در بسیاری از موارد، ناقص بودن نسخه کتابی کهن، به سبب از بین رفتن صفحات اول یا آخر آن هاست، نه آن که از وسط کتاب، صفحاتی از بین رفته باشد، آن هم ادامة یک خبر!، ثانیاً: علامه مجلسی (متوفای 1111 ق) که معاصر شیخ حر عاملی (متوفای 1104ق)
اما سید ابن طاووس جریان زیارت جابر را این گونه، گزارش کرده است:
چون اهل بیت حسین(علیهم السلام) از شام به عراق آمدند، به راهنمای کاروان گفتند که ما را از کربلا عبور بده. آنان چون به قتل گاه رسیدند، جابر بن عبدالله انصاری و جمعی از بنی هاشم و مردان خاندان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را ملاقات کردند که برای زیارت قبر حسین(علیه السلام)آمده بودند. همه شروع به گریه و ناله نمودند و بر صورت های شان سیلی می زدند و به گونه ای عزاداری و نوحه سرایی می کردند که جگرها را آتش می زد. زنان منطقه عراق نیز نزد اهل بیت(علیهم السلام) آمده و آنان نیز چند روزی عزاداری کردند.
پی نوشت:
جابر بن عبدالله بن عمرو بن حزام (حرام) بن ثعلبه انصاری از اصحاب برجسته رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، امیرالمؤمنین(علیه السلام) و چهار امام بعدی بوده است و در جریان عقبه دوم که کودکی بیش نبود، همراه پدر در جمله هفتاد تنی بود که با رسول خدا(صلی الله علیه وآله)بیعت کرد و در بیعت رضوان (شجره) شرکت داشت. (ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، ج2، ص 180 181) کشّی درباره او نوشته است: «جابر از پیشتازان گرد آمده اطراف وجود علی(علیه السلام) و جزء گروه هفتاد نفر (در پیمان عقبة دوم) و آخرین کس باقی مانده از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و از پیروان اهل بیت(علیهم السلام) بود. وی در حالی که عمامة سیاه بر سر گذاشته بود، در مسجد می نشست و صدا می زد: یا باقر العلم! و تکیه زنان بر عصایش در کوچه های مدینه و مجالس آنان می گشت و می گفت : علی(علیه السلام) برترین بشر است، هر کس نپذیرد، کافر است. ای گروه انصار! فرزندانتان را بر محبت علی تمرین دهید، هریک از آنان این محبت را نپذیرفت، درباره نطفه اش از مادرش سؤال کنید. وی چون پیر شده بود، حجاج با او کاری نداشت.» (ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج1، ص 38، ح 78 و ص 41، ح 87 و 88 و ص 44، ح 93 و ص 124 125، ح 195). آیت الله خویی(رحمه الله)درباره وی می نویسد: «جابر از یاران رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و از بهترین یاران امیرالمؤمنین(علیه السلام) و از جمله شرطه الخمیس بود. (معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، ج4، ص 330). کلینی با سند صحیح خود از امام باقر(علیه السلام)این سخن را درباره وی روایت کرده است که هیچ گاه جابر دروغ نگفته است (همان، ص334). گزارش های تاریخی درباره تعداد غزوه هایی که جابر شرکت داشته است، یکسان نیست. طبرانی معتقد است که وی در سیزده غزوه شرکت داشته است (همان، ج2، ص 182). شیخ طوسی(رحمه الله) گفته است که جابر در جنگ بدر و هجده غزوه دیگر، پیامبر(صلی الله علیه وآله) را همراهی نموده است. (رجال الطوسی، ص 31 32). به گفته ابن اثیر، جابر در هفده غزوه شرکت کرده است و به سبب منع پدرش، در جنگ بدر و اُحُد حضور نداشت. اما کلبی معتقد است که جابر در احد شرکت داشته گفته شده که وی در هیجده جنگ شرکت جسته و در جنگ صفین نیز علی را همراهی کرده است. (اسد الغابة، ج1، ص 257). در عظمت علمی جابر همین بس که ذهبی وی را فقیه و مفتی مدینه در زمان خود معرفی نموده است (شمس الدین ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص190). جابر از راویانی است که عده زیادی از وی نقل حدیث نموده اند. برخی، تعداد احادیث وی را تا 1540 حدیث نوشته اند. (ذهبی، همان، ج3، ص 194). جابر در سال 78 ق (رجال الطوسی، ص 32) در حالی که بیش از نود سال داشت، چشم از جهان فروبست.
منبع: گزیده‌ای از مقاله «پژوهشی در اربعین حسینی علیه السلام»، محسن رنجبر، مجله تاریخ در آیینه پژوهش، بهار 1384، شماره 5


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 30 مهر 1393برچسب:, توسط اميد

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 30 مهر 1393برچسب:, توسط اميد

نغمه خون خدا

* احمد باقریان

نغمه خون خدا از کربلا اید به گوش

یا که فریاد حسین از نینوا اید به گوش

زندگی با ظالمین بسیار باشد ناگوار

این ندا از پور ختم انبیا اید به گوش

من نمی بینم سعادت جز شهادت در جهان

این نوا از زاده شیر خدا اید به گوش

کاخ ظالم را ز خون خویش ویران می کنم

این کلام از زاده خیرالنساء اید به گوش

کاخ جلاد جنایتکار سازم واژگون

این سخن از شاهد راه خدا اید به گوش

اکبر و عباس قربانی کنم در راه دوست

از شه دین این کلام جانفزا اید به گوش

قاسم و اصغر کنم قربانی راه حبیب

این پیام از آن امام و مقتدا اید به گوش

زنده سازم از قیامم مکتب اسلام ناب

این کلام نیک از آن پیشوا اید به گوش

من کنم احیا به عالم مکتب آل علی(علیه السلام)

این ندا از آن امام پارسا اید به گوش

پرچم اسلام را بر بام گردون می زنم

این سخن ز آن رهبر خونین لوا اید به گوش

من فدا سازم به راه دوست هفتاد و دو یار

این پیام از خامس آل عبا اید به گوش

اهل بیتم از جفای خصم دون گردند اسیر

این سخن از رهبر اهل هُدی اید به گوش

زینب و سجاد رسوا می کنند ابن زیاد

گر چه ز آن ملعون کلام ناروا اید به گوش

از کلام زینب و سجاد رسوا شد یزید

بانگِ ویران گشتنِ کاخ جفا اید به گوش

عاشقم من عاشق درگاه مولایم حسین

گفت «باقر» این سخن از این گدا اید به گوش

***

می روم در کربلا

* احمد باقریان

می روم در کربلا تا نهضتی بر پا کنم

مکتب اسلام ناب احمدی احیا کنم

می روم در کربلا با زینب و زین العباد

تا جنایات یزید دون صفت افشا کنم

می روم در کربلا با کودک و پیر و جوان

جملگی در راه ذات ایزدی اهدا کنم

می روم در کربلا بر پا نمایم نهضتی

باز بر پا پرچم احمد شهِ بطحا کنم

می روم در کربلا همچون علی شیر خدا

تا که از دیوار کعبه سرنگون بت ها کنم

می روم در کربلا با عاشقان کوی دوست

باز احیا راه و رسم مادرم زهرا کنم

می روم در کربلا با نوجوانان رشید

جملگی قربان به راه حضرت یکتا کنم

می روم در کربلا با اکبر و عباس و عون

تا که منشور فضیلت را به خون امضا کنم

می روم در کربلا با انقلابی خون فشان

تا که طاغوت جنایتکار را رسوا کنم

می روم در کربلا با اصغر شیرین زبان

تا که خونین کربلا همچون دل صهبا کنم

می روم در کربلا با نهضت خون بار خویش

روز روشن بهر دشمن چون شب یلدا کنم

می روم در کربلا با اکبر رعنا جوان

تا که قربان در ره حق زاده لیلا کنم

می روم در کربلا تا دفتر عشق و شرف

سطر سطرش را به خون خویشتن امضا کنم

می روم در کربلا در جبهه های عشق و خون

لاله گون از خون پاکم دامن صحرا کنم

می روم در کربلا با سالکان کوی عشق

رزم در آن سرزمین با لشکر اعدا کنم

می روم در کربلا با شیر مردانی دلیر

جان فدای راه حق در روز عاشورا کنم

می روم در کربلا تا «باقر» دیوانه را

همچو دیگر عاشقانم واله و شیدا کنم


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 30 مهر 1393برچسب:, توسط اميد