عکس منتشرنشده از مزار مادر امام رضا(ع) در مدینه

خبرگزاری فارس: هنگامی که در شهر مدینه به زیارت دوره می‌روید، مکانی را مشاهده می‌کنید که با دیوارهای بتنی محصور شده و بر در آن قفل زده‌اند، این محل «مشربه ام ابراهیم» است که خانه اهل‌بیت(ع) و مدفن مادر امامان هفتم و هشتم(ع) است.

خبرگزاری فارس: عکس منتشرنشده از مزار مادر امام رضا(ع) در مدینه
 

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، به مناسبت یازده ذیقعده سالروز ولادت ثامن الحجج(ع) به توصیف مکانی به نام «مشربه ام ابراهیم» می‌پردازیم، چرا که در این مکان مزار مادر امام رضا(ع) قرار دارد.

«مشربه ام ابراهیم» نام مکانی است که در شارع علی ابن ابیطالب و در داخل یک کوچه قرار دارد، وقتی زائران در کنار این کوچه می‌ایستند، یک چهار دیواری با سیمان سفید مشاهده می‌کنند که درب آن قفل شده است، کسانی که این قفل را بر درب این خانه زده‌اند می‌پندارند که می‌توان با قفل کردن آن حوادث این مکان مقدس را نیز به فراموشی سپرد.

 

 

در واقع مَشربه امّ ابراهیم، باغ کوچکی بوده در مدینه و در منطقۀ عوالی-شرق قبا و شمال منطقه بنی قریظه بوده است که خانه ماریه قبطیه، همسر پیامبر(ص) و مادر ابراهیم فرزند رسول خدا(ص) بوده است.

ابراهیم در اینجا به دنیا آمد و پیامبر(ص) اقامتی طولانی در این محل داشته و در آنجا بسیار نماز گزارده‌اند، معروف است که رسول خدا(ص) در آنجا خمره‌های آب نهاده بود تا از آنها آب بنوشند، قبر حمیده خاتون مادر امام موسی کاظم(ع) و نجمه خاتون مادر امام رضا(ع) در اینجا واقع است و امام صادق(ع) به زیارت این محل سفارش فرموده‌اند.

در روایت است که عقبه بن خالد از امام صادق(ع) پرسید: ما مساجدی را که پیرامون مدینه هستند، زیارت می‌کنیم، از کدامین مسجد آغاز کنیم بهتر است؟

امام صادق(ع) فرمود: «اِبْدَأْ بِقُبَا فَصَلِّ فِیهِ وَأَکْثِرْ فَإِنَّهُ أَوَّلُ مَسْجِد صَلَّی فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ(ص) فِی هَذِهِ الْعَرْصَةِ ثُمَّ ائْتِ مَشْرَبَةَ أُمِّ إِبْرَاهِیمَ فَصَلِّ فِیهَا وَهِیَ مَسْکَنُ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَمُصَلاَّهُ». (کافی 4/560)

از مسجد قبا آغاز کن و در آن زیاد نماز بخوان; زیرا آن نخستین مسجد در این منطقه است که رسول خدا(ص) در آنجا نماز خواند. پس از آن، به مشربه امّ ابراهیم برو و در آنجا نماز بگزار، زیرا آنجا مسکن دوم پیامبر خدا(ص) و محل نماز او است.

 

 

حال در این عصر این مکان نشان از غربت اهل بیت پیامبر(ص) دارد، مسئولان دولتی عربستان درب این خانه را قفل زده‌اند، ولی نمی‌دانند که محبت زائران به اهل بیت را نمی‌توان با بستن قفل‌های بزرگ به درب‌ها از میان برد، این کار تنها عشق مردم را به اهل بیت فزونتر می‌کند و دیگرانی را نیز که اهل بیت را نمی‌شناسند، به تفکر وا می‌دارد که چرا باید این محل به روی مردم بسته باشد و این خود موجب پیوند دیگران با اهل بیت خواهد شد.

بنا بر روایات این مکان اولین خانه حضرت علی(ع) و فاطمه زهرا(س) بوده است که این بزرگواران زندگی معنوی و پر خیر و برکت خود را در اینجا شروع کردند، اما این مشربه اتفاقات دیگری نیز در درون خود دارد، اینجا محل تولد امام موسی کاظم(ع) نیز است، چرا که بعد از رسول خدا(ص) این مکان در اختیار اهل بیت عصمت و طهارت قرار گفت.

 

شکل کنونی مشربه ام‌ ابراهیم

 

این روزها زائران در زیارت دوره تنها می‌توانند از دور با نگاه به این مشربه سلامی به اهل بیت(ع) پیامبر بدهند، اما این سلام از عمق جان و با کمال خلوص و ارادت است، مگر می‌توانی زائر پیامبر رحمت باشی و حتی از چند متری سلامی به دو تن از مادران ائمه در این مکان نکنی، این منطقی نیست که محبت پیامبر را در دل داشته باشی و سایر اهل بیت پیامبر را فراموش کنی.

 

 عکس هوایی از مشربه ام ابراهیم

 

 نمایی دیگر از مشربه ام ابراهیم

 

در زیر عکسی منتشر نشده از مزار حمیده خاتون مادر امام موسی کاظم(ع) و نجمه خاتون مادر امام رضا(ع) را قبل از تخریب در مشربه ام ابراهیم مشاهده می‌کنید:

 

 مزار مادر امام رضا(ع) در مشربه ام ابراهیم (قبل از تخریب)


نوشته شده در تاريخ جمعه 22 دی 1391برچسب:, توسط اميد

مقدمه

اربعين حسيني يکي از پربحث‏ترين واقعه‏ي طف است ، که از جوانب مختلف مورد تحقيق و بررسي محققان قرار گرفته و تاکنون آثار و دست آوردهاي گران‏بهايي در اين زمينه ارائه گرديده است و با حرکت زمان پژوهشهاي ارزنده‏تر و جامع و کامل‏تري بهره‏ي جامعه‏ي پژوهشگران سخت‏کوش مي‏گردد و از جمله‏ي اين تحقيقات ارزنده ، تحقيقي است که محقق فاضل و نستوه جناب عمدة الأعزة آقاي محمد امين پوراميني از فضلاي بنام حوزه‏ي علميه‏ي قم انجام داده ، و جدا قابل استفاده و بهره‏مندي حقيقت جويان قرار گرفته و در طليعه‏ي تحقيقات ديگر ايشان مورد توجه مي‏باشد . وفقه الله لمرضاته و ايده بروحه ، آمين . قم - محمد هادي معرفت 15 محرم 1424


پيشگفتار

نهضت حسيني از زواياي گوناگون قابل بررسي است ، بررسي شرايط سياسي اجتماعي آن روز و موشکافي جريانات بستر ساز قيام ، نقش آفريني بي‏نظير سالار شهيدان حضرت امام حسين عليه‏السلام ، وفاداري ياران ، نقش اهل‏بيت پس از شهادت ، تأثيرگذاري امام زين العابدين عليه‏السلام و زينب کبري عليهاالسلام در تداوم نهضت ، الگو گشتن آن در راستاي حرکت تاريخ و ده‏ها موضوع ديگر ذهن کاوشگران و انديشه‏ي پژوهشگران را به خود مشغول ساخته واز ديرباز تاکنون هر يک به فراخور ظرفيت و استعداد و درک و برداشت خود مطالبي را گردآوري کرده و برخي به تحليل مسائل پرداخته‏اند . از قرن اول تاکنون ، ده‏ها تن از دانشمندان و مورخان ، با نگارش کتاب مقتل الامام الحسين عليه‏السلام و يا در ضمن بحثهاي تاريخي خود ، فاجعه‏ي فراموش نشدني کربلا را آورده و به ذکر وقايع آن برآمده‏اند . مسئله‏ي بازگشت اهل‏بيت عليهم‏السلام و از آن‏جا به مدينه ، يکي از مسائل مهم تاريخ نهضت حسيني است و چون برخي مشکلات تاريخي به همراه دارد ، هر سال به هنگامه‏ي ماه صفر و تجديد خاطره و ياد حضرت سيدالشهدا عليه‏السلام در روز اربعين ، بر سر زبانها مي‏افتد و عده‏اي به چگونگي آن و برخي به نفي و اثبات آن مي‏پردازند و عده‏اي ساکت و بي‏نظر از کنار آن مي‏گذرند . از آن جايي که اين رويداد بسيار پراهميت است و عده‏اي از بزرگان درباره‏ي آن قلم زده‏اند ، لذا ما را به نقد و بررسي نظرات و نگارش مطالبي پيرامون اين مهم واداشت ، اميدوارم که از نقطه نظرات صاحبنظران و انتقادات ايشان بهره‏مند شوم . محمد امين پوراميني
29 / صفر المظفر 1423 برابر با 12 ارديبهشت ماه 1381
شوق لقا
زيارت مرقد پاک قبر امام حسين عليه‏السلام داراي جايگاهي بلند و بسيار رفيع و از خصوصيات منحصر به فردي برخوردار است . در اين بخش با بهره گيري از روايات ، به زواياي گوناگون اين بحث خواهيم پرداخت .
نخستين زائر امام حسين کيست ؟
ابن‏نما حلي ، از ابن‏عايشه روايت مي‏کند که سليمان بن قته‏ي عدوي ، سه روز پس از شهادت امام حسين عليه‏السلام از کربلا عبور کرد و چون نگاهش بر جاي قتلگاه ايشان افتاد ، تکيه بر اسب عربي خود نمود واين ابيات را سرود :
مررت علي أبيات آل محمد
فلم أرها أمثالها يوم حلت‏
ألم تر أن الشمس أضحت مريضة
لفقد الحسين و البلاد اقشعرت‏
و کانوا رجاءا ثم أضحوا رزية
لقد عظمت تلک الرزايا و جلت‏
و تسألنا قيس فنعطي فقرها
و تقتلنا قيس اذا النعل زلت‏
و عند غني قطرة من دماءنا
سنطلبهم يوم بها حيث حلت‏
فلا يبعد الله الديار و أهلها
و ان أصبحت منهم برغم تخلت‏
فان قتيل الطف من آل هاشم
أذل رقاب المسلمين فذلت‏
و قد أعولت تبکي النساء لفقده
و أنجمنا ناحت عليه و صلت [1] .
ممکن است کسي بگويد که بنابر اين روايت ، نخستين زائر را بايد سليمان بن قتة دانست ؛ ولي اين سخن با توجه به مطالب زير ، قابل پذيرش نيست : 1 . تاکنون کسي او را به اين عنوان نشناخته و نشناسانده است . 2 . نقل با اين خصوصيت را تنها ابن‏نما نقل کرده است ؛ در حالي که برخي تاريخ نويسان ، به ذکر مرثيه و اشعار او در کربلا بسنده نموده‏اند ، بدون آن‏که زمان آن را معين سازند [2] و بيشتر ايشان تنها ابيات او را نقل کرده‏اند ، بدون آن‏که به مکان و زمان آن تصريح نمايند . [3] . 3 . اين روايت ، ناظر به عبور سليمان از کربلاست و اين با عنوان زيارت فرق مي‏کند ؛ چون عبارتي که ابن‏نما آورده اين است : مر سليمان بن قتة العدوي مولي بني تميم بکربلاء بعد قتل الحسين عليه‏السلام بثلاث ، فنظر الي مصارعهم ، فاتکأ علي فرس له عربية ، و أنشأ . . . ؛ سليمان بن قته‏ي عدوي پس از گذشت سه روز از شهادت حسين عليه‏السلام از کربلا گذشت و به جايگاه شهادتشان نگاه افکند و درحالي که به اسب عربي خود تکيه نموده بود ، چنين سرود . . . [4] . و عبور از آن مکان مقدس اعم از آن است که به قصد زيارت باشد يا نباشد و اين غير از عمل کسي است که به قصد زيارت قبر آن حضرت ، رنج سفر را بر خود هموار سازد و عواقب اين کار را به جان بخرد . با توجه به اين مطلب ، حال عبيدالله بن حر جعفي نيز روشن مي‏شود ، او که دعوت شخص امام حسين عليه‏السلام را براي ياري رساني نپذيرفته بود و به گمان خود با زرنگي توانسته بود رعايت بي‏طرفي را نموده و از حضور در لشکر ابن‏زياد نيز سرباز زند ، پس از واقعه‏ي جانگداز کربلا ، هنگامي که از سوي ابن‏زياد بازخواست شد ، بر جان خود ترسيد و از کوفه فرار کرد و به کربلا آمد و با نهايت پشيماني از ياري نرساندن به فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله اشعاري را سرود . [5] ولي باز نمي‏توان عنوان شريف «زائر» را بر او منطبق ساخت . افزون بر آن زمان حضور او را در کربلا دقيقا نمي‏دانيم . «زيارت» قبر حسين عليه‏السلام تنها پس از دفن جسد مطهر است ، نه پيش از آن . و با اين بيان ، بني‏أسد را که توفيق دفن اجساد مطهر را يافتند ، نمي‏توان داخل در عنوان فوق دانست . با توجه به اين مطالب ، بايد جابر بن عبدالله انصاري را نخستين کسي دانست که شرافت کسب اين عنوان را پيدا نموده است ؛ چون او کسي است که به قصد زيارت قبر سالار شهيدان ، أباعبدالله الحسين عليه‏السلام ، با توجه به کهولت سني خود و با در نظر گرفتن شرايط بسيار سخت سياسي روز ، از مدينه به کربلا آمد ؛ چنان که بسياري از بزرگان به اين مطلب تصريح نموده‏اند . شيخ مفيد مي‏فرمايد : و في اليوم العشرين منه - صفر - . . . هو اليوم الذي ورد فيه جابر بن عبدالله الأنصاري صاحب رسول الله صلي الله عليه و آله و رضي الله تعالي عنه من المدينة الي کربلاء ، لزيارة قبر سيدنا أبي عبدالله عليه‏السلام ، فکان أول من زاره من الناس ؛ بيستم ماه صفر ، روزي است که جابر بن عبدالله انصاري ، يار رسول خدا صلي الله عليه و آله ، به قصد زيارت قبر حضرت أباعبدالله عليه‏السلام ، از مدينه به کربلا رفت و او نخستين کسي است که به زيارت قبر آن حضرت شتافت . [6] . و اين مطلب را بسياري از عالمان و دانشمندان نقل کرده‏اند . شيخ طوسي [7] ، علامه‏ي حلي [8] ، شيخ رضي الدين علي بن يوسف بن مطهر حلي [9] ، شيخ کفعمي [10] ، علامه‏ي مجلسي [11] محدث نوري از جمله‏ي اين دانشمندان‏اند . [1] مثير الأحزان ، ص 110 ؛ بحارالأنوار ، ج 45 ، ص 293 . [2] تذکرة الخواص ، ص 272 ؛ اللهوف ، ص 233 ؛ ينابيع المودة ، ج 3 ، ص 100 . [3] الطبقات الکبري ، (ترجمة الامام الحسين عليه‏السلام من القسم غير المطبوع) ، ص 92 ؛ مقاتل الطالبيين ، ص 121 ، أنساب الأشراف ، ج 3 ، ص 420 ؛ المناقب ، ج 4 ، ص 117 ؛ مروج الذهب ، ج 3 ، ص 64 ؛ تهذيب الکمال ، ج 6 ، ص 447 ؛ سير أعلام النبلاء ، ج 3 ، ص 318 ؛ الاستيعاب ، ج 1 ، ص 379 ؛ تهذيب ابن‏عساکر ، ج 4 ، ص 345 ؛ البداية و النهاية ، ج 8 ، ص 213 ؛ جواهر العقدين ، ج 2 ، ص 33 . [4] مثير الأحزان ، ص 110 . [5] سبط ابن جوزي در تذکرة الخواص ، ص 270 اشعار وي را اين گونه آورده است :
يقول أمير غادر أي غادر *** ألا کنت قاتلت الشهيد بن فاطمة
ونفسي علي خذلانه و اعتزاله *** و بيعة هذا الناکث العهد لائمة
فياندمي ألا أکون نصرته *** ألا کل نفس لا تسدد نائمة
و اني علي أن لم أکن من حماته *** لذو حسرة ما ان تفارق لازمة
سقي الله أرواح الذين تآزروا *** علي نصره سقيا من الغيث دائمة
وقفت علي أطلالهم و محالهم *** فکاد الحشي ينفض و العين ساجمة
لعمري لقد کانوا سراعا الي الوغي *** مصاليت في الهيجا حماة خضارمة
فان يقتلوا في کل نفس بقية *** علي الأرض قد أضحت لذلک واجمة
و ما أن رأي الراؤن أفضل منهم *** لدي الموت سادات و زهر قماقمة
أيقتلهم ظلما و يرجوا ودادنا *** فدع خطة ليست لنا بملائمة
لعمري لقد ارغمتمونا بقتلهم *** فکم ناقم منا عليکم و ناقمة
أهم مرارا أن أسير بجحفل *** الي فئة زاعت عن الحق ظالمة
فکفوا و الا زرتکم في کتايب *** أشد عليکم من زحوف الديالمة .
[6] مسار الشيعة ، ص 46 . [7] مصباح المتهجد ، ص 730 . [8] منهاج الصلاح ، بنابر نقل لؤلؤ و مرجان ، ص 147 . [9] العدد القوية ، ص 219 ، ص 11 ؛ بحارالأنوار ، ج 98 ، ص 195 . [10] مصباح کفعمي ، ص 489 . [11] بحارالأنوار ، ج 101 ، ص 334 .
بررسي شخصيت جابر بن عبدالله الانصاري
جابر بن عبدالله ، از شخصيتهاي بسيار برجسته و محترم دنياي اسلام است که از موضع گيريهاي بسيار خوب فکري و سياسي برخوردار بوده است . کشي ، چنين روايت کرده است : او از پيشتازان گرد آمده اطراف وجود اميرمؤمنان عليه‏السلام [1] و جزء گروه هفتاد نفر [2] و آخرين کس باقي مانده از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله و از پيروان اهل‏بيت عليهم‏السلام بود . او در حالي که عمامه‏ي سياهي بر سر داشت ، در مسجد مي‏نشست و صدا مي‏زد : اي باقر العلم ! [3] و در حالي که تکيه بر عصايش زده بود ، در کوچه‏هاي مدينه مي‏گشت و مي‏گفت : علي خير البشر ؛ علي برترين بشر است . [4] و چون پيرمرد شده بود ، حجاج کاري به او نداشت . [5] . محدث نوري مي‏گويد : او از پيشتازان گرد آمده‏ي اطراف وجود اميرمؤمنان علي عليه‏السلام و حامل سلام پيامبر صلي الله عليه و آله براي امام باقر عليه‏السلام و نخستين زائر قبر أباعبدالله الحسين عليه‏السلام و روايتگر خبر لوح (دربردارنده‏ي نص خداوند بر امامت امامان) بود و او تنها صحابي پيامبر صلي الله عليه و آله بود که آن لوح را نزد فاطمه‏ي زهرا عليهاالسلام ديده بود . او داراي مناقبي ديگر و فضايلي بي‏شمار بود . » [6] . محدث قمي مي‏گويد : او صحابي و يار جليل القدر پيامبر بود و پيوستگي او به اهل‏بيت عليهم‏السلام و جلالت او ، مشهورتر از آن است که ذکر شود . وي به سال 78 از دنيا رفت و رواياتي که دلالت بر فضل او نمايد ، بسيار است . . . از أسدالغابة منقول است که او هجده جنگ را در رکاب پيامبر صلي الله عليه و آله ، وجنگ صفين را در رکاب امير مؤمنان علي عليه‏السلام حاضر شد و در آخر عمر کور گرديد . . . . [7] . آيت الله خويي مي‏نويسد : او جنگ بدر [8] و هجده غزوه را همراه پيامبر صلي الله عليه و آله حاضر شد و از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله و از بهترين ياران اميرمؤمنان و از جمله شرطة الخميس بود . وي از ياران امام حسن و امام حسين و امام سجاد و امام باقر عليهم‏السلام و جليل القدر بود . . . کليني با سند صحيح خود از امام باقر عليه‏السلام اين سخن را درباره‏ي وي روايت کرده است : هيچ گاه جابر دروغ نگفته است . [9] . در اين جا برخي فضايل و برجستگيهاي زندگي جابر بن عبدالله انصاري را برمي‏شماريم [10] : - او و پدرش هر دو از ياران رسول خدا بودند . [11] وي از اهل‏بيت رضوان ، و از شاهدان شب دوم عقبه ، و از حاضران در جنگ خندق و بيعت شجره بوده است . [12] . در جريان عقبه ، او که کودکي بيش نبود ، همراه پدر در جمله‏ي هفتاد تني بود که در آن‏جا با رسول خدا صلي الله عليه و آله بيعت نمودند . [13] . - او کهنسالي است که از ياران رسول خدا صلي الله عليه و آله و اميرمؤمنان و امام حسن و امام حسين و امام زين العابدين و امام باقر عليهم‏السلام شمرده مي‏شود [14] و به هنگام مرگ حدود 90 سال داشت . [15] . - او از راوياني است که عده‏ي زيادي از وي نقل حديث نموده‏اند . برخي احاديث وي را تا 1540 روايت شمرده‏اند [16] و از اين رو ، از وي به عنوان کسي ياد مي‏کنند که از جمله مکثرين در حديث و حافظان سنن بوده است . [17] . - ابن عقده وي را منقطع به اهل‏بيت عليهم‏السلام معرفي نموده [18] و برقي او را از اصفيا مي‏داند . [19] . - برجستگي علمي وي به حدي است که ذهبي او را فقيه و مفتي مدينه در زمان خود معرفي نموده [20] و مرحوم سيد امين ، وي را از اجلاي مفسران مي‏داند . [21] .
[1] اختيار معرفة الرجال ، ج 1 ، ص 38 ، ح 78 . [2] همان ، ج 1 ، ص 41 ، ح 87 . [3] همان ، ج 1 ، ص 41 ، ح 88 .
[4] همان ، ج 1 ، ص 44 ، ح 93 . [5] همان ، ج 2 ، ص 124 ، ح 195 . [6] مستدرک الوسائل ، ج 3 ، ص 580 (الفائدة الخامسة من الخاتمة) ، ترجمه‏ي جابر ؛ سفينة البحار ، ج 1 ، ص 141 . [7] سفينة البحار ، ج 1 ، ص 141 - 140 . [8] عبدالله بن عماره بن قدح روايت کرده است که جابر تمامي مشاهد را جز جنگ بدر حاضر گرديده است (ر . ک : تهذيب الکمال ، ج 4 ، ص 448) ، ولي اين مسئله مورد اختلاف است ، ابن اثير تصريح مي‏کند که برخي مي‏گويند که وي در بدر نيز حاضر بوده است (ر . ک : اسد الغابة ، ج 1 ، ص 257) ، و برخي روايات درکتابهاي فريقين بر اين مطلب دلالت دارد ، از جمله شيخ طوسي به نقل از حضرت امام باقر عليه‏السلام درباره جابر نقل مي‏کند که : «او بدري ، احدي ، شجري . . . بوده است» (ر . ک : سفينة البحار ، ج 1 ، ص 534) و بخاري نيز از جابر روايت کرده است که در روز بدر براي اصحاب آب مي‏رسانده است (ر . ک : تاريخ البخاري ، ج 2 ، ص 207 ، ح 2208) ، و کلبي نيز تصريح به حضور وي در جنگ بدر دارد (ر . ک : اعيان الشيعة ، ج 4 ، ص 46) .
[9] معجم رجال الحديث ، ج 4 ، ص 330 ، ش 2026 ؛ المفيد من معجم رجال الحديث ، ص 100 . [10] تفصيل آن را در کتاب ما بعد شهادة الحسين عليه‏السلام اثر نگارنده مطالعه فرماييد . [11] تهذيب الکمال ، ج 4 ، ص 443 . [12] سير اعلام النبلاء ، ج 4 ، ص 336 . [13] کتاب الثقات ، ج 3 ، ص 51 ؛ المعجم الکبير ، ج 2 ، ص 180 ، ح 1730 و 1731 ؛ مختصر تاريخ دمشق ، ج 5 ، ص 375 . [14] اعيان الشيعة ، ج 4 ، ص 46 . [15] سير اعلام النبلاء ، ج 4 ، ص 337 . [16] سير اعلام النبلاء ، ج 4 ، ص 339 . [17] اسد الغابة ، ج 1 ، ص 257 . [18] تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 199 . [19] اعيان الشيعة ، ج 4 ، ص 46 . [20] سير اعلام النبلاء ، ج 4 ، ص 336 . [21] اعيان الشيعة ، ج 4 ، ص 336
بررسي شخصيت عطية بن سعد عوفي
ابوحسن ، عطية بن سعد بن جناده‏ي عوفي ، از دانشمندان بنام اسلامي و از مفسران قرآن کريم ، شخصيتي است که توفيق همراهي جابر را در زيارت قبر أباعبدالله الحسين عليه‏السلام يافته است و مي‏توان او را دومين زائر آن حضرت دانست . مرحوم محدث قمي مي‏فرمايد : «عطيه‏ي عوفي يکي از مردان علم و حديث است که اعمش و ديگران از وي روايت نقل نموده‏اند و از او روايات زيادي در فضيلت اميرمؤمنان عليه‏السلام نقل شده است . » [1] . برخي از فضايل اين شخصيت بزرگ عبارت است از : -انتخاب نام وي توسط اميرمؤمنان عليه‏السلام ؛ هنگامي که وي ولادت يافت ، پدرش به آن حضرت گفت : پسري از من به دنيا آمده است ، نامي بر او بگذار . آن حضرت فرمود : هذا عطية الله ؛ او داده‏ي خداوند است . از اين روي او را «عطية» نام نهادند . - توفيق زيارت قبر سيدالشهدا عليه‏السلام همراه جابر بن عبدالله انصاري . - پس از خروج ابن اشعث و فرار عطيه به فارس ، حجاج به محمد بن قاسم ثقفي نوشت که عطيه را فراخوان . اگر اوعلي بن ابي‏طالب را لعن کرد که هيچ ، وگرنه به او چهارصد ضربه شلاق بزن و موي سر و ريش او را بزن . عطيه پس از احضار ، از انجام اين کار سر باز زد و ضربات شلاق و تحمل اهانت را در ولاي مولاي خود به جان خريد . - او داراي تفسير قرآن در پنج جزء بود . اين سخن از اوست : «من قرآن را سه بار با ديد تفسيري و هفتاد بار با نگاه قرائتي بر ابن‏عباس عرضه داشتم . » [2] . [1] سفينة البحار ، ج 2 ، ص 205 (ماده‏ي عطا) . [2] سفينة البحار ، ج 2 ، ص 205 ، (ماده‏ي عطا) .
نخستين زيارت
شيخ ابوجعفر محمد بن ابي‏القاسم محمد بن علي طبري به سندش از عطيه‏ي عوفي نقل مي‏کند : همراه جابر بن عبدالله انصاري به قصد زيارت قبر حسين بن علي بن ابي‏طالب عليه‏السلام بيرون آمديم . هنگامي که به کربلا وارد شديم ، جابر خود را به کنار فرات رساند و غسل کرد . لنگ به کمر بسته و حوله را بر دوش انداخت و خود را خوشبو ساخت . هر گامي که برمي‏داشت ذکر خدا مي‏گفت ، تا آن‏گاه که نزديک قبر رسيد . به من گفت : دستانم را بر قبر او بگذار . چنان کردم . خود را بر قبر مطهر انداخت و بي‏هوش افتاد . قدري آب بر او پاشيدم . وقتي که به هوش آمد ، سه بار گفت : «يا حسين ! » ، سپس گفت : حبيب لا يجيب احبيبه ؛ آيا دوست پاسخ دوستش را نمي‏دهد ؟ آن‏گاه گفت : چگونه پاسخ دهي و حال آن‏که رگهاي گردنت بر پشت و شانه‏ات آويخته و بين بدن و سرت جدايي افتاده است ، و پس از آن ، آن حضرت را با کلماتي که نشان از کمال ايمان وي دارد ، اين گونه زيارت مي‏کند : فأشهد أنک ابن‏خاتم النبيين ، و ابن‏سيد المؤمنين ، و ابن‏حليف التقوي ، و سليل الهدي ، و خامس أصحاب الکساء ، و ابن‏سيد النقباء ، و ابن‏فاطمة سيدة النساء ، و ما لک لا تکون هکذا ، و قد غذتک کف سيد المرسلين ، و ربيت في حجر المتقين ، و رضعت من ثدي الايمان ، و فطمت بالاسلام ، فطبت حيا ، و طبت ميتا ، غير أن قلوب المؤمنين غير طيبة لفراقک ، و لا شاکة في الخيرة لک ، فعليک سلام الله و رضوانه ، و أشهد أنک مضيت علي ما مضي عليه أخوک يحيي بن زکريا ؛
شهادت مي‏دهم که تو فرزند خاتم پيامبران و سيد مؤمنان هستي . و تو هم پيمان پرهيزکاري و نتيجه‏ي هدايت و پنجمين اصحاب کسايي . و تو فرزند سيد نقيبان و زاده‏ي فاطمه سيده‏ي بانواني ، و چگونه چنان نباشي و حال آن‏که دستان سيد مرسلان غذايت داد و در دامن پرهيزکاران پرورش يافتي و از سينه‏ي ايمان شير خوردي و با اسلام از آن جدا گشتي . پس خوب زيستي و خوب به لقاي الاهي رسيدي ، گر چه دلهاي مؤمنان از فراق تو آرامش نمي‏گيرد ، و هيچ شک و ترديدي را در انتخاب صحيح تو و آنچه که در آن خير و صلاح توست ، به خود راه نمي‏دهد . پس بر تو سلام و رضوان خدا باد . و گواهي مي‏دهم که تو بر همان راهي قرار گرفتي که برادرت يحيي ، فرزند زکريا ، بر آن قدم نهاد . آن‏گاه نگاهش را به اطراف قبر مطهر دوخت و خطاب به شهيدان گلدشت کربلا گفت : سلام بر شما اي ارواحي که در اطراف حسين رحل افکنديد . . . ! شهادت مي‏دهم که شما نماز را به پا داشتيد و زکات را پرداختيد و امر به معروف نموديد و نهي از منکر کرديد و با کافران به جنگ برخاستيد و خدا را بندگي نموديد تا آن‏که به حد يقين رسيديد . قسم به آن کسي که محمد را به پيامبري برانگيخت ! که ما در آنچه که انجام داديد شريک هستيم . عطيه مي‏گويد : به او گفتم : اي جابر ! چگونه ما با آنان شريکيم و حال آن‏که کاري نکرديم . نه در دشتي فرود آمديم و نه بر کوهي بالا رفتيم و نه جنگيديم و اينان بين سرها و بدنهاشان جدايي افتاد و فرزندانشان يتيم و زنانشان بي‏سرپرست شدند ! ؟ جابر گفت : اي عطيه ، از حبيب خودم رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم که فرمود : «هر کس که قومي را دوست بدارد ، با آنان محشور گردد و هر کس که کار قومي را دوست بدارد در عملشان شريک گردد . » قسم به کسي که محمد را به پيامبري برانگيخت که نيت من و ياران من ، با نيت و قصد حسين و يارانش يکي است . مرا به سمت خانه‏هاي کوفه ببر . . . [1] . اين خبر به خوبي وضعيت جابر را روشن مي‏سازد . چرا که از يک طرف ژرفاي شناخت و معرفت وي را نسبت به آل محمد صلي الله عليه و آله روشن و ادب زيارت او را آشکار ساخته ، و از سوي ديگر ، دشمنان امام حسين عليه‏السلام را ملحدان و بي‏دينان معرفي نموده است و به خوبي ميزان تولي و تبري وي را آشکار ساخته است . سيد بن طاووس چگونگي زيارت جابر را با تفصيلي ديگر به نقل از عطا [2] اين گونه آورده است : من در روز بيستم ماه صفر با جابر بن عبدالله همراه بودم . هنگامي که به غاضريه رسيديم ، در نهر آب غسل کرد و پيراهن پاکي که همراه داشت به تن کرد . پس به من گفت : آيا چيزي از مواد خوشبو کننده همراه داري ؟ گفتم : سعد [3] دارم ، مقداري از آن را بر سر و تن خود قرار داد و با پاي برهنه به راه افتاد و در برابر سر مبارک حسين عليه‏السلام ايستاد و سه بار تکبير گفت و بي‏هوش روي قبر افتاد . هنگامي که به هوش آمد ، شنيدم که چنين مي‏گفت : السلام عليکم يا آل الله السلام عليکم يا صفوة الله ، السلام عليکم ياخيرة الله من خلقه ، السلام عليکم يا سادةالسادات ، السلام عليکم يا ليوث الغابات ، السلام عليکم يا سفينة النجاة ، السلام عليک يا أباعبدالله و رحمة الله و برکاته ، السلام عليک يا وارث علم الأنبياء ، السلام عليک يا وارث آدم صفوة الله ، السلام عليک يا وارث نوح نبي الله ، السلام عليک يا وارث ابراهيم خليل الله ، السلام عليک يا وارث اسماعيل ذبيح الله ، السلام عليک يا وارث موسي کليم الله ، السلام عليک يا وارث عيسي روح الله ، السلام عليک يا ابن‏محمد المصطفي ، السلام عليک يا ابن‏علي المرتضي ، السلام عليک يا ابن‏فاطمة الزهراء ، السلام عليک يا شهيد بن الشهيد ، السلام عليک يا قتيل بن القتيل ، السلام عليک يا ولي الله و ابن‏وليه ، السلام عليک يا حجة الله و ابن‏حجته علي خلقه ، أشهد أنک قد أقمت الصلاة ، و آتيت الزکاة ، و أمرت بالمعروف ، و نهيت عن المنکر ، و بررت والديک ، و جاهدت عدوک ، أشهد أنک تسمع الکلام ، و ترد الجواب ، و أنک حبيب الله و خليله و نجيبه و صفيه و ابن‏صفيه ، زرتک مشتاقا ، فکن لي شفيعا الي الله ، يا سيدي ، أستشفع الي الله بجدک سيد النبيين ، و بأبيک سيد الوصيين ، و بأمک سيدة نساء العالمين ، لعن الله قاتليک و ظالميک و شانئيک و مبغضيک من الأولين و الآخرين ؛
سلام بر شما اي آل الله . سلام بر شما اي برگزيدگان خدا . سلام بر شما اي کساني که خداوند ايشان را از ميان خلق خود برگزيد . سلام بر شما اي سروران سرورها . سلام بر شما اي شيران جنگلها . سلام بر شما اي کشتي نجات . سلام بر تو اي اباعبدالله . و رحمت و برکت خداوندي بر تو باد ! سلام بر تو اي وارث علم پيامبران . سلام بر تو اي وارث آدم ، برگزيده‏ي خدا . سلام برتو اي وارث نوح ، پيامبر خدا . سلام بر تو اي وارث ابراهيم ، خليل الله . سلام بر تو اي وارث اسماعيل ذبيح الله . سلام بر تو اي وارث موسي ، کليم الله . سلام بر تو اي وارث عيسي ، روح الله . سلام بر تو اي فرزند محمد مصطفي . سلام بر تو اي فرزند علي مرتضي . سلام بر تو اي فرزند فاطمه‏ي زهرا . سلام بر تو اي شهيد فرزندشهيد . سلام بر تواي کشته‏ي فرزند کشته . سلام بر تو اي ولي خدا و فرزند حجت او بر خلقش . گواهي مي‏دهم که تو نماز را به پا داشتي و زکات را پرداختي و امر به معروف و نهي از منکر نمودي و به پدر و مادرت نيکي روا داشتي و تو با دشمنت به جهاد برخاستي . شهادت مي‏دهم که تو سخن من را مي‏شنوي و پاسخ من را مي‏دهي و تو حبيب و دوست و نجيب و برگزيده‏ي خداوند و فرزند برگزيده‏ي او هستي . با حالت اشتياق به زيارت تو شتافتم ، پس به درگاه خداوند شفيع من باش . آقاي من ! من به واسطه‏ي جد ، تو سيد پيامبران و پدر تو سيد وصيان و مادر تو سرور زنان جهانيان ، شفاعت را خواهانم . خداوند لعنت کند کشندگان و ستمکاران و بدگويان و دشمنان تو را ، از اول ايشان تا آخرشان . آن‏گاه خود را بر روي قبر انداخت و دو گونه‏ي خود را بر آن نهاد و سپس چهار رکعت نماز خواند و به سمت قبر علي اکبر عليه‏السلام آمد و گفت : السلام عليک يا مولاي و ابن‏مولاي ، لعن الله قاتلک ، لعن الله ظالمک ، أتقرب الي الله بمحبتکم ، و أبرأ الي الله من عدوکم ؛ سلام بر تو اي مولا و فرزند مولايم ! خدا لعنت کند کشنده‏ي تو را ! خدا لعنت کند ستم کننده‏ي به تو را ! با دوستي به شما به خداوند نزديک مي‏شوم و از دشمنانتان نزد خداوند بيزاري مي‏جويم . سپس قبر را بوسيد و دو رکعت نماز خواند و رو به شهيدان نمود و گفت : السلام علي الأرواح المنيخة بقبر أبي‏عبدالله ، السلام عليکم يا شيعة الله و شيعة رسوله و شيعة أميرالمؤمنين و الحسن و الحسين ، السلام عليکم يا طاهرون ، السلام عليکم يا مهديون ، السلام عليکم يا أبرار ، السلام عليکم و علي ملائکة الله الحافين بقبورکم ، جمعني الله و اياکم في مستقر رحمته تحت عرشه ؛ سلام بر ارواحي که گرداگرد قبر اباعبدالله رحل افکنده‏اند . سلام بر شما اي شيعيان خدا و پيروان فرستاده‏ي او و تابعان اميرمؤمنان و حسن و حسين . سلام بر شما اي پاکان . سلام بر شما اي هدايت گران . سلام بر شما اي نيکان . سلام بر شما و بر فرشتگان خداوندي که بر گرد قبرهايتان مي‏گردند . خداوند من و شما را در جايگاه رحمت و در زير عرش خود به هم رساند . پس از آن به سمت قبر عباس فرزند اميرمؤمنان عليهماالسلام آمد و در حال ايستاده گفت : السلام عليک يا أباالقاسم ، السلام عليک يا عباس بن علي ، السلام عليک يا ابن‏أميرالمؤمنين ، أشهد لقد بالغت في النصيحة ، و أديت الأمانة ، و جاهدت عدوک و عدو أخيک ، فصلوات الله علي روحک الطيبة ، و جزاک الله من أخ خيرا ؛ سلام بر تو اي ابوقاسم . سلام بر تو اي عباس بن علي . سلام بر تو اي فرزند اميرمؤمنان . شهادت مي‏دهم که تو نهايت کوشش را در نصيحت به کار بستي و حق امانت را به جا آوردي و بادشمن خود و برادرت به جهاد برخاستي . پس درود خداوندي بر روح پاک تو باد . و خداوند در برابر خدمتي که به برادرت نمودي ، پاداش خيرت دهد . آن‏گاه دو رکعت نماز خواند و دعا کرد و برگشت [4] . در هر صورت ، جابر همراه عطيه به شرف زيارت نايل آمد ؛ گر چه روشن نيست که چگونه عطيه به جابر پيوسته و هم سفر گرديده است و دو احتمال در اين‏جا وجود دارد : 1 . عطيه در آن سال به حج مشرف شده باشد و همراه جابر ، از حجاز به سمت کربلا آمده باشد . 2 . جابر خود به کوفه آمده و از آن‏جا همراه وي به کربلا مشرف شده باشد . زمان زيارت نيز بر روايت ابن‏طاووس ، روز بيستم صفر بوده است . ملاقات ايشان با امام زين العابدين عليه‏السلام و همراهانشان را در هيچ‏يک از دو روايت طبري و ابن‏طاووس نمي‏يابيم و اين نکته را در بحثهاي آينده بايد در نظر داشت . [1] بشارة المصطفي ، ص 74 ، و همين مضمون با اندکي تفاوت در مقتل خوارزمي ، ج 2 ، ص 190 ديده مي‏شود . [2] ظاهرا مقصود از عطا همان عطيه است ، همان طوري که محدث نوري نيز اين احتمال را داده است ، ر . ک : لؤلؤ و مرجان ، ص 149 . [3] سعد ماده‏ي گياهي خوشبو کننده است . ابن‏منظور مي‏نويسد : السعد بالضم : من الطيب ، و السعادي مثله . . . قال الأزهري : السعد : نبت له أصل تحت الأرض أسود طيب . (ر . ک : لسان العرب ج 3 ، ص 316) . [4] مصباح الزائر ، ص 286 ؛ بحارالأنوار ، ج 101 ، ص 329 .
آيا اهل ‏بيت به کربلا آمدند ؟
مسئله‏ي ورود اسيران اهل‏بيت به کربلا ، امري است غير قابل انکار . چرا که افزون بر امکان آن ، اصل واقعه در بسياري از کتب تاريخي آمده است . ابن‏نما (م 645) آورده است : و لما مر عيال الحسين عليه‏السلام بکربلاء وجدوا جابر بن عبدالله الأنصاري ، رحمة الله عليه و جماعة من بني هاشم قدموا لزيارته في وقت واحد ، فتلاقوا بالحزن و الاکتئاب و النوح علي هذا المصاب المقرح لأکباد الأحباب ؛ و هنگامي که اهل‏بيت حسين عليه‏السلام به کربلا رسيدند ، جابر بن عبدالله انصاري و گروهي از بني‏هاشم را يافتند که براي زيارت آن حضرت آمده و هم زمان به هم رسيده بودند . آنان با حزن و اندوه و ناله بر اين مصيبت دلسوز گرد هم آمدند و به سوگواري پرداختند . [1] . سيد ابن‏طاووس (م 664) مي‏گويد : فوصلوا الي موضع المصرع ، فوجدوا جابر بن عبدالله الأنصاري رحمة الله و جماعة من بني‏هاشم و رجالا من آل الرسول صلي الله عليه و آله قد وردوا لزيارة قبر الحسين عليه‏السلام ، فوافوا في وقت واحد ، و تلاقوا بالبکاء و الحزن و اللطم ؛ پس به جايگاه شهادت رسيدند و جابر بن عبدالله انصاري و گروهي از بني‏هاشم و مرداني از آل پيامبر صلي الله عليه و آله را ديدند که براي زيارت قبر حسين عليه‏السلام ، هم زمان گرد هم آمده بودند و گريه و اندوه سر داده و به سينه‏ي خود مي‏زدند . [2] . از اين بالاتر روايتي است که مرحوم شيخ صدوق به سند خود ، از فاطمه‏ي بنت‏علي عليهاالسلام درباره‏ي جريان اسيران اهل‏بيت در شام نقل مي‏فرمايد ، تا آن‏جا که فرمود : الي أن خرج علي بن الحسين عليه‏السلام بالنسوة و رد رأس الحسين عليه‏السلام الي کربلاء ؛ تا آن‏گاه که حضرت علي بن حسين عليه‏السلام همراه زنان از شام خارج شد و سر حسين عليه‏السلام را به کربلا بازگرداند [3] . مرحوم آيت الله حاج ميرزا محمد اشراقي (ارباب) مي‏فرمايد : به حسب عادت ، بعيد مي‏نمايد که آن قافله‏ي دل شکسته که با اکراه و اضطرار از کربلا کوچ کردند و از گريه و سوگواري ممنوع شدند و اجساد شريفه‏ي شهداي خود را مقابل آفتاب ديدند ، بدون آگاهي بر حال مقابر مقدسه و اطلاع بر حال ، به مدينه رجوع کنند و به زيارت آن تربت مقدسه فائز نشده برگردند [4] . در اين‏جا اين پرسش به ذهن مي‏رسد که چرا برخي از علما به اين مسئله تصريح نکرده‏اند ؟ در پاسخ مي‏گوييم : اولا ، بسياري از دانشمندان اين مطلب را ذکر کرده‏اند ، که در صفحات آينده بيان خواهيم کرد . ثانيا ، عدم ذکر برخي از مورخان و بزرگان به معناي عدم حصول اين واقعه‏ي تاريخي نيست ، و نمي‏توان به صرف عدم ذکر ، اين مسئله را انکار نمود . [5] . بزرگاني که تنها به حرکت اهل‏بيت از شام به سمت مدينه اشاره نموده‏اند و سخني از کربلا به ميان نياورده‏اند ، عبارتند از : - شيخ مفيد ، ايشان مي‏نويسد : و في العشرين منه (الصفر) کان رجوع حرم سيدنا و مولانا أبي عبدالله عليه‏السلام من الشام الي مدينة الرسول صلي الله عليه و آله ؛ بيستم ماه صفر روز بازگشت اهل‏بيت سيد و مولاي ما اباعبدالله الحسين عليه‏السلام از شام به سمت مدينه بود [6] . - شيخ طوسي ؛ ايشان چنين نگاشته است : و في اليوم العشرين منه (صفر) کان رجوع حرم سيدنا أبي‏عبدالله الحسين بن علي بن ابي‏طالب عليه‏السلام من الشام الي مدينة الرسول صلي الله عليه و آله ؛ در روز بيستم ازماه صفر اهل‏بيت سيد ما اباعبدالله حسين بن علي بن ابي‏طالب عليهماالسلام از شام به سوي مدينه‏ي پيامبر صلي الله عليه و آله بازگشتند [7] . - شيخ رضي الدين علي بن يوسف بن مطهر حلي ؛ ايشان چنين آورده است : و في اليوم العشرين من صفر سنة احدي و ستين أو اثنين و ستين علي اختلاف الرواية به في قتل مولانا الحسين عليه‏السلام ، کان رجوع حرم مولانا أبي‏عبدالله الحسين عليه‏السلام من الشام الي مدينة الرسول صلي الله عليه و آله ؛ در روز بيستم ماه صفر سال 61 و يا 62 [8] ، بنابر اختلاف در روايت ، بازگشت اهل‏بيت مولاي ما حضرت اباعبدالله الحسين عليه‏السلام از شام به سمت مدينه صورت گرفت [9] . - شيخ کفعمي ؛ ايشان در کتاب المصباح مي‏نويسد : و في العشرين منه (الصفر) کان رجوع حرم الحسين بن علي عليه‏السلام الي المدينة ؛ در بيستم از ماه صفر اهل‏بيت حسين بن علي عليه‏السلام به سمت مدينه بازگشتند [10] . و در جاي ديگر کتاب آورده است : و في هذا اليوم (العشرين من صفر) کان رجوع حرم الحسين عليه‏السلام من الشام الي المدينة ؛ و در اين روز (بيستم صفر) اهل‏بيت حسين عليه‏السلام از شام به مدينه بازگشتند . [11] . به نظر مي‏رسد اين بزرگان تنها در مقام مشخص ساختن روز خروج اهل‏بيت از شام به قصد مدينه بوده‏اند و در اين‏جا به مسئله‏ي رفتن آنان به کربلا نظر نداشته‏اند ؛ چه آن‏که مسئله‏ي رفتن به کربلا بعدا مطرح گرديد . گرچه بايد ريشه‏ي آن را درخواست امام زين‏العابدين عليه‏السلام از يزيد براي بازگرداندن سر مطهر يافت . بنابر مطالب پيش گفته مي‏توان اين‏گونه نتيجه گرفت :
يک . اين بزرگان را نمي‏توان از مخالفان مسئله شمرد ؛ دو . بر طبق نقل آنان ، بيستم صفر ، زمان خروج ايشان از شام به قصد مدينه است و اين قصد ، منافاتي با رفتن به کربلا ندارد ؛ چون مرور از کربلا با قصد رفتن به مدينه که وطن اصلي ايشان است ، قابل جمع است . سه . اين که برخي ، چون سيد ابن‏طاووس ، از ظاهر عبارت شيخ طوسي چنين برداشت کرده‏اند که مقصود ايشان اين است که اهل‏بيت در بيستم صفر ، به مدينه رسيده‏اند ؛ خلاف ظاهر ، و يا لااقل مجمل است . ظاهر عبارت اين است که در اين روز از شام خارج شدند ، نه آن‏که به مدينه رسيدند ؛ چون کلمه‏ي «رجوع» غير از کلمه‏ي «وصول» است و با اين بيان ، ديگر مجالي براي استبعاد سيد ابن‏طاووس باقي نمي‏ماند . [1] مثير الأحزان ، ص 107 . [2] اللهوف ، ص 225 ؛ تسلية المجالس ، ج 2 ، ص 458 . [3] شيخ صدوق ، الأمالي ، ص 232 ، ح 243 ؛ روضة الواعظين ، ص 192 ، بحارالأنوار ، ج 45 ، ص 140 ؛ العوالم ، ج 17 ، ص 440 . [4] الأربعين الحسينية ، ص 207 . [5] و به عبارتي ديگر عدم تصريح اعم از تصريح به عدم است . [6] مسار الشيعة ، ص 46 . [7] مصباح المتهجد ، ص 730 ؛ بحارالأنوار ، ج 101 ، ص 334 . [8] اين ترديد جا ندارد ، سال شهادت حضرت اباعبدالله حسين عليه‏السلام ، بنابر قول مشهور و بلکه متواتر سال شصت و يک هجري قمري بوده است . [9] العدد القوية ، ص 219 . [10] مصباح کفعمي ، ص 510 . [11] همان ، ص 489


کدامين اربعين
چهل روز پس از شهادت
تعيين روز اربعين و سالي که اسيران اهل‏بيت در آن روز وارد کربلا شدند ، از مباحث مهم تاريخي در نهضت حسيني است ، که از ديرباز ذهن و انديشه‏ي دانشمندان را مشغول ساخته و موجب طرح نظريات و احتمالات گوناگوني گرديده و عده‏اي را به نفي و اثبات آن وادار نموده است . جا دارد که در آغاز مطالبي را به عنوان پيش درآمد مطرح ساخته و آن‏گاه وارد اصل مسئله گرديم .
اقوال در زمان بازگشت اهل‏ بيت به کربلا
در رابطه‏ي با زمان بازگشت اهل‏بيت عليهم‏السلام به کربلا ، سه نظر وجود دارد : يک . آنان در اربعين اول ، يعني در بيستم صفر سال 61 هجري به کربلا آمدند . دو . ايشان در اربعين دوم ، يعني در بيستم صفر سال 62 هجري آمدند . سه . آنان در زماني غير از اين دوتاريخ ، به کربلا مشرف شدند . حق در بحث اين است که مسئله دائر مدار قول اول و سوم است . گر چه برخي از تاريخ نويسان [1] قول دوم را ذکر کرده‏اند ، ولي نمي‏توان به آن اعتماد نمود ، چون خالي از استدلال و شواهد تاريخي است و تنها براساس ظن و گمانه زني است . بنابراين ، مسئله را در دو محور اربعين اول و غير آن قرار مي‏دهيم ، و به ذکر دلايل هر دو نظريه و نقد آن مي‏پردازيم . [1] گويا احتمال آن را مرحوم سپهر در ناسخ التواريخ داده است و مرحوم آيت الله طبسي نجفي در مقتل الامام الحسين ، ص 285 (مخطوط) آن را نقل نموده است .
موافقان اربعين اول
عده‏اي از بزرگان ، نظر به بازگشت اهل‏بيت عليهم‏السلام عليهم‏السلام در اربعين اول داده‏اند ، و يا دست کم از ظاهر کلام ايشان اين معنا استفاده مي‏شود : يک . ابوريحان بيروني (م 440) ؛ ايشان در کتاب الآثار الباقية مي‏نويسد : شهر صفر ؛ في اليوم الأول : أدخل رأس الحسين عليه‏السلام مدينة دمشق ، فوضعه يزيد لعنه الله بين يديه ، و نقر ثناياه بقضيب کان في يده و هو يقول : لست من خندف ان لم أنتقم *** من بني أحمد ما کان فعل‏
ليت أشياخي ببدر شهدوا *** جزع الخزرج من وقع الأسل‏
فأهلوا و استهلوا فرحا *** ثم قالوا يا يزيد لا تشل‏
قد قتلنا القرم من أشياخهم *** و عدلناه ببدر فاعتدل‏
و في العشرين رد رأس الحسين الي مجثمه [1] حتي دفن مع جثته ، وفيه زيارة الأربعين ، و هم حرمه بعد انصرافهم من الشام [2] ؛ در روز اول ماه صفر ، سر حسين عليه‏السلام را وارد دمشق نمودند ، و يزيد - که لعنت خدا بر وي باد - آن را در مقابل خود نهاد . . . و در روز بيستم آن ، سر حسين عليه‏السلام را به بدنش ملحق کردند و در همان جا دفن نمودند و زيارت اربعين درباره‏ي اين روز است . و بدين سبب اين زيارت را «اربعين» گويند که چهل تن از اهل‏بيت او پس از مراجعت از شام قبرش را زيارت کردند ! [3] . دو . قرطبي (م 671) در تذکرة مي‏نويسد : و الامامية تقول ان الرأس أعيد الي الجثة بکربلاء بعد أربعين يوما من القتل ، و هو يوم معروف عندهم يسمون الزيارة فيه زيارة الأربعين ؛ اماميه مي‏گويند : سر مقدس ايشان پس از چهل روز به کربلا بازگردانده و به بدن ملحق شد و اين روز نزد آنان معروف است و از آن به زيارت ياد مي‏کنند و مقصود زيارت «اربعين» است [4] . سه . زکريا بن محمد بن محمود قزويني (م 682) ؛ ايشان در کتاب عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات مي‏نويسد : اليوم الأول منه : عيد بني أمية ، أدخلت فيه رأس الحسين عليه‏السلام بدمشق ، و العشرون منه ردت رأس الحسين الي جثته ؛ اول ماه صفر عيد بني‏اميه است ؛ چون در آن روز سر حسين عليه‏السلام را به دمشق وارد ساختند و در روز بيستم آن ماه ، سر ايشان را به بدن بازگردانده شد [5] . چهار . شيخ بهايي (م 1030) ؛ ايشان در کتاب توضيح المقاصد چنين آورده است : التاسع عشر (من الصفر) ؛ فيه زيارة الأربعين لأبي عبدالله الحسين عليه‏السلام - وفي هذا اليوم و هو يوم الأربعين من شهادته عليه‏السلام کان قدوم جابر الأنصاري رضي الله عنه لزيارته عليه‏السلام ، و اتفق في ذلک اليوم ورود حرمه عليه‏السلام من الشام الي کربلاء ، قاصدين المدينة علي ساکنه السلام و التحية ؛ روز نوزدهم ماه صفر ، زيارت اربعين حضرت امام حسين عليه‏السلام است . . . و در اين روز که روز اربعين است ، روز ورود جابر بن عبدالله انصاري است ، که به زيارت قبر آن حضرت شتافت و آن روز با روز ورود اهل‏بيت امام حسين عليه‏السلام از شام به کربلا يکي گرديد ؛ در حالي که ايشان قصد عزيمت به مدينه را داشتند . [6] . پنج . مناوي (م 1031) در ضمن ذکر اقوال گوناگون درباره‏ي محل دفن سر مطهر امام حسين عليه‏السلام مي‏گويد : و الامامية يقولون الرأس أعيد الي الجثة و دفن بکربلاء بعد أربعين يوما من القتل ؛ اماميه مي‏گويند : پس از چهل روز از شهادت ، سر به بدن بازگردانده شد و درکربلا دفن گرديد . [7] . شش . علامه‏ي مجلسي (م 1110) در رابطه‏ي با علت استحباب زيارت سيدالشهداء عليه‏السلام در روز اربعين مي‏فرمايد : و المشهور بين الأصحاب أن العلة في ذلک رجوع حرم الحسين صلوات الله عليه في مثل ذلک اليوم الي کربلاء عند رجوعهم من الشام و الحاق علي بن الحسين صلوات الله عليه الرؤس بالأجساد ؛ مشهور بين اصحاب اين است که علت آن ، بازگشت اهل‏بيت حسين عليه‏السلام در چنين روزي به کربلا است ، هنگامي که از شام باز مي‏گشتند . و علي بن حسين عليه‏السلام سرهاي مقدس را به اجساد ايشان ملحق ساخت . [8] . - برخي از ظاهر اين عبارت چنين برداشت کرده‏اند که ايشان شهرت بين اصحاب را درباره‏ي بازگشت اهل‏بيت در روز اربعين بازگو نموده‏اند . ممکن است گفته شود که متعلق شهرت ، استحباب زيارت حضرت سيدالشهدا عليه‏السلام در روز اربعين است ، نه بازگشت اهل‏بيت در روز اربعين به کربلا ! هفت . شبراوي مي‏نويسد : و قيل أعيد الي الجثة بکربلاء بعد أربعين يوما من مقتله ؛ گفته شده است که سر به بدن آن حضرت بعد از چهل روز پس از شهادت ، به بدن بازگردانده شد [9] . هشت . شبلنجي (م 1322 [10] ) نيز مي‏گويد : و ذهبت الامامية الي أنه أعيد الي الجثة و دفن بکربلاء بعد أربعين يوما من المقتل ؛ نظر اماميه اين است که سر آن حضرت به بدن ايشان ملحق گرديد ، و چهل روز پس از شهادت آن حضرت در کربلا به خاک سپرده شد . [11] . نه . آيت الله ميرزا محمد اشراقي (ارباب) (م 1341 ق) پس از ذکر روايت بشارة المصطفي درباره‏ي زيارت جابر مي‏نويسد : در اين خبر معتبر ، مذکور نيست که زيارت جابر در روز اربعين بوده يا روز ديگر و نيز ذکر نشده که زيارت جابر در سال اول شهادت بود يا بعد ؛ ليکن مذکور در ساير کتب شيعه ، تحقق هر دو امر است . در هر حال ورود اهل‏بيت را به کربلا در روز اربعين بسياري ذکر کرده‏اند ، از عامه و خاصه ؛ مانند ابن‏نما و ابن‏طاووس و ابومخنف و صاحب کتاب نورالعين ، و از عبارت امالي صدوق نيز ظاهر شود که گويد : خرج علي بن الحسين عليه‏السلام
بالنسوة و رد الرأس الي کربلاء . . . و در سيره و تاريخ محفوظ است . که بعد از سال شهادت ، اهل‏بيت مسافرتي به عراق ننموده‏اند . ايشان پس از ذکر خلاصه‏ي نظر محدث نوري مي‏فرمايد : و حاصل او زياده بر استبعاد چيزي نيست و امور منقوله را نتوان به استغراب تکذيب کرد ، اگر چه سيد بن طاووس با آن‏که خود او در کتاب لهوف ورود اهل‏بيت [12] را در اربعين ذکر کرده ، در کتاب اقبال استبعاد نموده و هرگاه کسي تأمل و تتبع در وضع مسافرت اعراب و خصوصا در ازمنه‏ي سابقه نموده باشد ، مي‏داند که اين گونه طي مسافت ايشان خلاف عادت نيست ، خصوصا هر گاه قافله‏اي شتاب داشته باشد و از اين قبيل سرعت سير (در) مسافرت بسي معهود است . . . در هر حال وجهي براي تکذيب ورود اهل‏بيت به کربلا نيست . [13] . ده . آيت الله شهيد قاضي طباطبايي ؛ ايشان رنج فراواني در اثبات اين مسئله تحمل نمود و کتابي بزرگ در اين‏باره گردآوري نمود ، که خلاصه‏ي ادله‏ي او را به هنگام طرح ادله‏ي محدث نوري خواهيم آورد . - گفتني است که گر چه برخي از نقلهاي فوق ، تنها بازگرداندن سر مقدس به بدن طاهر آن حضرت در روز اربعين را ذکر کرده است ، ولي از آن جا که مسئله‏ي الحاق سر به بدن ، از مسئله‏ي بازگشت اهل‏بيت به کربلا جدا نيست ، و بنابر قول مشهور اين کار توسط امام زين‏العابدين عليه‏السلام صورت پذيرفت ، از اين رو سخن قرطبي و پس از آن قزويني ، مناوي ، شبراوي و شبلنجي را آورديم . [1] جثته (خ ل) . [2] الآثار الباقية ، ص 422 . [3] الآثار الباقية ، فصل 20 ، ص 528 (ترجمه‏ي اکبر دانا سرشت) . [4] التذکرة ، ج 2 ، ص 668 . [5] عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات ، ص 45 . [6] توضيح المقاصد ، ص 6 . همان گونه که گذشت ، فرمايش ايشان که روز نوزدهم را روز اربعين دانسته‏اند ، مبني برمحاسبه‏ي روز عاشورا در ضمن عدد اربعين است ، وظاهر آن است که محاسبه از روز بعد است ، و هيچ کس جز ايشان اين روز را به عنوان روز اربعين معرفي نکرده است . [7] فيض القدير ، ج 1 ، ص 205 . [8] بحارالأنوار ، ج 101 ، ص 334 . [9] الاتحاف بحب الأشراف ، ص 70 . [10] معجم المؤلفين ، ج 13 ، ص 53 . [11] نور الأبصار ، ص 121 . [12] مرحوم سيد در لهوف تنها ورود اهل‏بيت را به کربلا و ملاقات با جابر را نقل نموده‏اند ، و زمان را معين نساخته‏اند . [13] الأربعين الحسينية ، ص 207 - 205 .
مخالفان اربعين اول
عده‏اي از دانشمندان نتوانسته‏اند بازگشت اهل‏بيت عليهم‏السلام را در اربعين اول بپذيرند و آن را بعيد و يا محال دانسته‏اند ، که سخنان برخي از ايشان را مي‏آوريم : يک . سيد بن طاووس ؛ ظاهرا ايشان نخستين کسي است که به اين مطلب خدشه وارد مي‏سازد ، و با برداشتي که خود از کلام شيخ طوسي دارد ، بازگشت اهل‏بيت را در اين تاريخ بعيد دانسته است . او مي‏نويسد : و وجدت في المصباح أن حرم الحسين عليه‏السلام و صلوا المدينة مع مولانا علي بن الحسين عليه‏السلام يوم العشرين من صفر ، و في غير المصباح أنهم وصلوا کربلاء أيضا في عودهم من الشام يوم العشرين من صفر ، و کلاهما مستبعد ، لأن عبيدالله بن زياد لعنه الله کتب الي يزيد يعرفه ما جري و يستأذنه في حملهم ، و لم يحملهم حتي عاد الجواب اليه ، و هذا يحتاج الي نحو عشرين يوما أو أکثر منها ، و لأنه لما حملهم الي الشام روي أنهم أقاموا فيها شهرا في موضع لا يکنهم من حر و لا برد ، و صورة الحال يقتضي أنهم تأخروا أکثر من أربعين يوما من يوم قتل عليه‏السلام الي أن وصلوا العراق أو المدينة ، و أما جوازهم في عودهم علي کربلاء ، فيمکن ذلک ، و لکنه ما يکون وصولهم اليها يوم العشرين من صفر ، لأنهم اجتمعوا علي ما روي جابر بن عبدالله الأنصاري ، فان کان جابر وصل زائرا من الحجاز فيحتاج وصول الخبر اليه و مجيئه أکثر من أربعين يوما ، و علي أن يکون جابر وصل من غير الحجاز من الکوفة أو غيرها ؛ در مصباح ديدم که اهل‏بيت حسين عليه‏السلام همراه علي

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 12 دی 1391برچسب:, توسط اميد

 

در دیدار با نمایندگان دانشجویان عازم پیاده‌روی اربعین بیان شد
خاطرات آیت الله مکارم شیرازی از پیاده‌روی در مسیر نجف-کربلا/ آن تأثیری که در این پیاده‌روی هست، در زیارت معمولی نیست/ پاسخ به چند سوال

 

  امسال جنب و جوش‌‌ها و تلاش‌ها برای کسب توفیق زیارت امام حسین(ع) در ایام اربعین و خصوصاً شرکت در پیاده‌روی پر خیر و برکت مسیر نجف- کربلا را دارند، از سال گذشته بیشتر شده و این گونه که از خبرها  و پایگاه‌های اطلاع‌رسانی و جلسات توجیهی برمی‌آید، نظم و انسجام و هماهنگی‌های بیشتری هم برای برگزاری هرچه بهتر این بزرگداشت و اجتماع بزرگ عزاداران حسینی در ایام اربعین، صورت گرفته است.

 

 

«هیئت عهد آدینه» از جملۀ گروه‌هایی است که امسال برای اعزام کاروان پیاده‌روی اربعین تدارک دیده است. «هیئت عهد آدینه» حدود یک سالی هست صبح‌های جمعه برفراز تپه نور الشهداء(کلک چال) مراسم «دعای عهد» را همراه با سخنرانی برگزار می‌کند که از شبکه سوم سیما نیز به طور زنده پخش می‌شود، و البته چند ماهی هست که برنامۀ «عهد آدینۀ» خود را به طور همزمان به کوه‌های مشهد، اصفهان و زنجان نیز گسترش داده و برگزار می‌کند. اکنون هیئت عهد آدینه، همزمان با سالگرد اولین برنامۀ خود (9 دی 90) پس از هماهنگی با نهادهای مسئول، برای پیاده‌روی سه روزۀ اربعین، از تهران، مشهد و اصفهان از حدود 700 نفر ثبت نام کرده و در روزهای آینده پس از حضور در مرقد مطهر حضرت امام(ره) و تجدید عهد با حضرت امام(ره) و شهدای بهشت زهرا(س)، عازم زیات امیرالمؤمنین(ع) و سپس پیاده‌روی به سمت کربلا خواهند بود.

 

 

در این میان، هیئات دانشجویی سراسر کشور نیز دست به ابتکار جدیدی زده‌اند و با همکاری ستاد بازسازی عتبات عالیات، در یک کاروان هزار نفری گرد آمده‌اند تا با شرکت در پیاده‌روی سه روزۀ نجف-کربلا زیبایی‌های انسانی-الهی و فضای معنوی این مسیر حسینی را از نزدیک لمس کنند و از بهره‌های معنوی آن محروم نمانند.گفتنی است پیش از این مسئول سازمان بسیج دانشجویی، در نشست سراسری مسئولین ستاد دانشجویی بازسازی عتبات عالیات در مهرماه سال جاری در مشهد مقدس، از ابراز خرسندی و اعلام حمایت مقام معظم رهبری از این حرکت خبر داده بود.

 

هفتۀ گذشته،نمایندگان و مسئولین این کاروان، برای آخرین هماهنگی‌ها، کسب آمادگی معنوی بیشتر، زیارت حضرت معصومه(س) و مسجد مقدس جمکران و نیز کسب رهنمود و فیض از محضر علما و مراجع، سفر دو روزه‌ای به شهر مقدس قم ترتیب دادند. اختتامیۀ این سفر دو روزه، دیدار با مرجع عالیقدر تقلید حضرت آیت الله مکارم شیرازی پیش از اذان مغرب سه شنبه بیست و هشت آذر بود.

 

 

 

آنچه از نظرتان می‌گذرد، مشروح بیانات مختصر، اما ارزشمند و پربار این مرجع تقلید در جمع نمایندگان و مسئولین هیئت‌های دانشجویی عازم پیاده‌روی اربعین است:

 

پیاده‌روی اربعین دانشجویی، جریان پُرفایده و پرسودی است/ هرچه زحمت بکشید برای گسترش این برنامه، به‌جاست

از دیدارتان بسیار خوشوفتم و از شرحی که این برادرمان دادند، معلوم شد که مسأله فراتر از آن است که ما قبلاً فکر می‌کردیم. یک جریان گسترده‌ای در دانشگاه‌های مختلف کشور به‌وجود آمده، جریانی است بسیار مبارک، بسیار پُرفایده، بسیار پُرسود و ان‌شاءالله این کارتان ذخیرۀ معادتان خواهد بود.

درست است که هیئت‌های پیاده‌روی زیادی از نجف و از شهرهای دیگر عراق به کربلا می‌روند. ولی گروه دانشجویی به این شکل و به این برنامه، این در نوع خودش کم‌نظیر است. و لذا موقعیت خاصی دارد و هرچه زحمت بکشید برای این برنامه و گسترش این برنامه، به‌جاست.

 

 

علما و مراجع هم از نجف پیاده به کربلا می‌رفتند/ دو خاطره از پیاده‌روی نجف - کربلا

با توجّه به کمبود وقت، من چند نکته را باید خدمت‌تان عرض کنم. اول اینکه وقتی ما مشرّف در نجف بودیم و درس می‌خواندیم آنجا- سنّ بیست و سه سالگی، در آن حدود بود- طلاب در ایّام مخصوصی؛ اربعین یا غیر اربعین، پیاده به کربلا می‌رفتند. طلاب، علما، و مراجع هم بودند در میان‌شان.

منتها پیاده‌روی آن‌وقت با حالا خیلی فرق داشت. الان شما از آن جادۀ میانه که خط مستقیم بین نجف و کربلاست می‌روید. ما آن‌وقت نمی‌توانستیم از آنجا برویم، چون بیهوده بود، کسی نبود، نفرات کم... ، و در وسط راه، شب کجا بمانیم؟ لذا ما از نجف می‌آمدیم کوفه؛ کوفه کنار شط است. از کنار شط می‌رفتیم به سوی کربلا. یعنی یک نیم‌دایره تقریباً طی می‌کردیم.

در اطراف شط، قبایل شیعه هستند. و خیلی علاقه به زوّار دارند. رئیس قبیله یک مُضیفی دارد، یعنی یک میهمان‌خانه‌ای دارد، یکی از شرایط رئیس قبیله، داشتن آن مُضیف است. شب‌ها ما می‌رفتیم در مضیف آنها و خیلی هم خوشحال می‌شدند که پذیرایی از زوّار امام حسین(ع) کنند، تمام قبایل وسط راه، شیعه بودند، همه؛ من دوتا خاطره را فراموش نمی‌کنم:

یکی این است که یک خانمی بود و وسط راه دوغ آورده بود که به زوّار بدهد. من یادم هست که این چادرش را گرفته بود روی این دوغ، که آفتاب بهش نخورد، گرم نشود. اینقدر دقت داشت که در پذیرایی از زوّار، بهترین راه را [به کار ببندد]

 

 

یک‌وقت دیدیم خنجر کشید که باید پیش ما بمانید! یعنی اینقدر علاقه به زوّار داشتند

خاطرۀ دیگری دارم؛ ما ظهر که می‌شد زیر درختان نخل اُطراق می‌کردیم و همراه خودمان یک مقدار نان خشک می‌بردیم و یک مقدار ماست آب‌گرفته می‌بردیم و یک چراغ- پیریموس می‌گفتند آن‌وقت- از این چراغ نفتی‌هایی که با فشار روشن می‌شد همراه خودمان می‌بردیم و چایی و بساط و اینها.

ظهرها جایی نمی‌رفتیم، خودمان کنار شط، در آن سایه می‌نشستیم و...، منتها آب فرات خواهید دید، گل‌آلود است، نمی‌شود از آن برای خوردن استفاده کرد. باید ته‌نشین کنی، ما هم که نمی‌توانستیم ته‌نشین کنیم. زوّار از یک روشی استفاده می‌کردند، یک مقدار ماده‌ای هست به نام «زاق» می‌گویند. این را در آب یک خورده‌ای با دست حرکت می‌دادند، تمام آن چیزها را ته‌نشین می‌کرد و آب صافش را ازش استفاده می‌کردند. یک‌خورده زاق همراهمان می‌بردیم، نان خشک همراهمان می‌بردیم، ماست کیسه انداخته همراهمان می‌بردیم؛ چراغی و بساطی و اینها، و شب را در مضیف‌ها می‌ماندیم، طبعاً صبح هم آنجا بودیم.

در یکی از سفرها- من دو سفر موفق شدم بروم- در یکی از سفرها، خب ما ظهر اطراق کردیم و استراحت کردیم و دیگر بعدازظهر باید راه می‌رفتیم. نصف راه را قبل از ظهر، نصف راه بعد از ظهر، سه روز طول می‌کشید مال ما؛ سه روز، و دو شب در وسط.

شروع کردیم به راه رفتن، چندتا از جوان‌های عرب، مال یکی از مضیف‌ها، آمدند به ما پیشنهاد کردند که امشب را اینجا باشید. گفتیم ما تازه راه افتادیم، تا شب خیلی وقت است، ما باید برویم. گفت علاج ندارد. از او اصرار و از ما انکار، یک‌وقت دیدیم خنجر کشید که باید پیش ما بمانید! یعنی اینقدر علاقه به زوّار داشتند!

من گفتم ما قول می‌دهیم که از طرف شما زیارت می‌کنیم، بنابراین اجازۀ مرخصی ما را بدهید. دیگر هر طوری بود راضی‌شان کردیم و اجازۀ مرخصی را گرفتیم و حرکت کردیم. و خاطرات زیادی از برخوردهایی که آن صاحب مضیف و کارکنان مضیف و برادرشان و فرزندشان داشتند دارم؛ واقعاً خیلی جالب بود برای ما.

 

 

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم... / واقعاً یک عالم پُرنشاطی داشتیم/ این هم از بهترین خاطرات زندگیِ شما خواهد بود

 

منتها روشی که ما داشتیم به ما گفته بودند با کفش نمی‌توانید، توی کفش، پاهایتان، انگشت‌هایتان زخم می‌شود، لِه می‌شود، باید با پای پیاده بروید، با پای برهنه. طبعاً ما با پای برهنه می‌رفتیم و خوارها هم در پایمان می‌رفت و خوارها را هم قبول می‌کردیم، «در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم/ سرزنش‌ها گر کند خوار مغیلان، غم مخور» و مهم هم نبود.

 

و از جمله یکی از دوستان ما بود دوتا فرزند داشت، تقریباً پنج ساله شش ساله؛ اینها را هم با خودش آورده بود. و اینها هم سه روز پیاده راه رفتند و بالاخره رسیدند به کربلا. وقتی می‌رسیم آنجا دیگر واقعاً یک عالم پُرنشاطی داشتیم که این راه را ما طی کردیم.

و از خاطراتی که من هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم، گاهی خسته می‌شوم و ناراحت می‌شوم از بعضی چیزها، و ناچارم یک خاطرات شادکننده‌ای را به ذهنم بیاورم، می‌روم توی آن حال و هوا و فکر می‌کنم از نجف داریم حرکت می‌کنیم و رفتیم زیر درخت‌ها، از آنجا رفتیم کجا و...  اینها را در نظر مجسم می‌کنم تا رفع آن خستگی و ناراحتی و اینها بشود.

این هم از بهترین خاطرات زندگیِ شما خواهد بود. همیشه انسان موفق به این کار نمی‌شود. و این یک نکته بود.

 

 

سؤال می‌کنند آقا! این‌همه وسایل نقلیه هست، چه فایده دارد شما پیاده می‌روید؟

نکتۀ دوم این است سؤال می‌کنند: آقا! این‌همه وسایل نقلیه هست، چه فایده دارد شما پیاده راه می‌افتید می‌روید؟ این چه کاری است؟ چه زحمتی به خودتان می‌دهید؟

به خصوص کسانی که پیاده‌روی کم می‌کنند، روز اول که راه می‌روند، پاها سفت می‌شود. شب که می‌خوابند، صبح بلند می‌شوند دیگر نمی‌توانند راه بروند؛ پاها سفت می‌شود. منتها یواش یواش ما راه می‌رفتیم تا پا نرم بشود و اینها؛ چنین نیست که آدم نتواند راه برود، یواش یواش نرم می‌شود. خب مشکلات زیادی هم برای کسانی که عادت به پیاده روی ندارند، هست. اما شنیدم اخیراً دیگر همه چیز هست. ماشاءالله از نجف تا کربلا، همه چیز مرتب، حتی دارو، درمان، ماساژور! وسیلۀ ماساژ، همه چیز... آن‌وقت که این حرف‌ها نبود.

به هرحال سؤال می‌کنند که آقا چه فایده دارد؟

 

پاسخ: این یک نوع اظهار عظمت امام حسین(ع) است/ ائمه(ع) مرکب داشتند، اما با پای پیاده به مکه می‌رفتند

 

جوابش این است که این یک نوع ابراز عظمت امام حسین(ع) است. عیناً در روایات داریم ائمه پیاده از مدینه می‌رفتند مکّه. امام سجاد(ع) بیست و پنج سفر شاید با پای پیاده رفت. گاهی مرکب هم همراه خودشان می‌بردند. به دو فایده؛ یک فایده اگر وسط راه ناچار شوند سوار بشوند، دیگر اینکه بگویند از بی‌مرکبی نیست که ما پیاده می‌رویم، مرکب هم داریم و پیاده می‌رویم، این به احترام امام حسین(ع) است.

 

این یک نوع اظهار عظمت و تجلیل از مقام شامخ اباعبدالله(ع) است. این پیاده رفتن، این دلیل بر این است. و لذا این پیاده‌رویِ اربعین خیلی در دنیا صدا می‌کند؛ و تبلیغ خوبی برای عالم تشیّع و عالم اسلام است. یکی از مبلّغ‌های بسیار خوب است.

 

می‌دانید که در ایام اربعین، اجتماع در کربلا، از عاشورا بیشتر است، انبوه جمعیت خیلی بیشتر است. آن‌وقت عدۀ زیادی پیاده، زن، بچه، با اینکه خطراتی هم احتمال می‌دهند تهدیدشان بکند می‌کنند، این دلیل بر این است که واقعاً عاشق این مکتب هستند. تنها عشق است که آنها را به این سمت و سو می‌برد.

 

بنابراین این ایراد یک ایراد بی‌دلیل و بیهوده‌ای هست و آثار و برکات را می‌بینند و در عین‌حال باز ایراد می‌کنند، خیلی دلیل بر بی‌اطلاعی است.

 

 

بعضی‌ها اخیراً ایراد می‌کنند که برای چه بعد از چهارده قرن عزاداری کنیم؟

و اما نکتۀ سومی که در اینجا باید عرض کنم، دربارۀ خودِ جریان کربلاست. بعضی‌ها اخیراً ایراد می‌کنند آقا! یک حادثه‌ای تقریبا چهارده قرن قبل واقع شد و خب رفت جزء تاریخ و تمام شد. تمام کسانی که اطراف جریان بودند همه رفتند. فرزندهای آنها هم رفتند، نوه‌ها و نتیجه‌های آنها هم رفتند. تمام شد دیگر. این چه برنامه‌ای است که شما هر سال داری تجدید می‌کنید؟

 

جواب این است، یک‌وقت یک برنامه برنامۀ شخصی است، یک‌وقت یک جریان مستمر تاریخیِ انسانی است. جنگ امام حسین(ع) با دشمنانش بر سرِ یک مسألۀ شخصی نبود، بر سر این بود که می‌فرمود «انَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الإصلاحِ فِی امّۀ جدّی، اُرید اَن آمُرَ بالمعروف وَ اَنهَی عَنِ المُنکَر وَ اَسِیر بِسِیرَةِ جَدِّی» من می‌خواهم آیین اسلام را زنده کنم. این مبارزۀ حق و باطل است. این مبارزۀ حق و باطل، همیشه بوده و الان هم ادامه دارد.

ما از مکتب امام حسین(ع) به عنوان مبارزۀ حق با باطل در زمان خودمان [کمک می‌گیریم]، آینده‌ها هم همین مبارزه را دارند و باید از این مکتب کمک بگیرند. یک مسألۀ شخصی نیست بلکه یک هدف مستمرِ انسانی است. و جالب این است که جریان امام حسین(ع) فراتر از جهان اسلام هم تأثیر می‌گذارد. چون اهداف، یک اهدافی است که در غیر اسلام هم هست. ما می‌گوییم «هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ». خب این منحصر به جامعۀ اسلامی نیست، هر انسانِ آزاده‌ای «هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ» می‌گوید. «خَیَّرَنِی بَيْنَ اثْنَتَيْنِ، بَيْنَ السَّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ» اینها تعبیراتی که امام حسین(ع) دارد. و به تعبیر امیرالمؤمنین(ع) که فرمود «المَوت فِی حَیاتِکُم مَقهورِین والحَیاة فِی مَوتِکُم قَاهِرین» شما اگر زنده بمانید و مقهور دشمن بشوید، این مرگ است. اگر شهید بشوید و مقهور دشمن نشوید، این حیات است.

 

 

این جمله معروف، معجزۀ پیغمبر است

این جملۀ معروف (الحُسَینُ مِصباحُ الهُدَی وَ سَفِینَةُ النَّجاة)، حدیث معروف نبوی از پیغمبر است. این جمله را پیغمبر وقتی که گفت که هنوز نه کربلایی بود و نه عاشورایی بود؛ امام حسین بچه بود، کوچک بود. پیغمبر(ص) در فرمایشی خیلی راجع به امام حسین(ع) احترام گذاشت، یکی از اصحاب گفت: «یا رسول‌الله! شما داری دربارۀ امام حسین می‌گویی «زِین السّماوات والأرض»؟ این طفل کوچک زینت و آسمان و زمین است؟ ما خیال می‌کردیم شما زینت آسمان و زمین هستید.

فرمود: «زِین السّماوات والأرض» که گفتم درست است. بعد فرمود: «الحُسَینُ مِصباحُ الهُدَی وَ سَفِینَةُ النَّجاة» حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است. این یک معجزۀ پیغمبر است. در حالی‌که امام حسین چند ساله بود، این جمله را فرمود. بنابراین این مصباح الهدی بودن برای همه است و هر زمان و هر مکان هر قوم و هر جمعیت سفینة النّجاة بودن، برای هر زمان و هر قوم و هر جمعیت است.

 

 

یک شرط دارد و آن شرطش هم این است که ...

 

امیدوارم سفر بسیار خوبی داشته باشید و در این چند روز که با هم هستید بتوانید واقعاً اهداف اسلامی‌تان را روشن‌تر کنید، سطح معرفت‌تان را بالاتر ببرید. قوّت ایمان و تهذیب نفس‌تان را بیشتر کنید و در واقع مایه‌ای بگیرید برای تمام عمرتان ان‌شاءالله که از آن سرمایه استفاده کنید.

 

ولی یک شرط دارد و آن شرطش هم این است ما را هم از دعا فراموش نکنید. من به دعای کوچولو هم قانع هستم، یک دعای کوچک هم بکنید و یک السّلام علیک یا اباعبدالله هم کوچولو بگویید به همان هم ما قناعت می‌کنیم، من هم از صمیم دل برای موفقیت شما دعا می‌کنم. بفرمایید.

 

سؤال: اگر هدف ما زیارت است، چرا چند روز وقتمان را صرف پیاده‌روی کنیم و از زیارت بیشتر در جوار امام حسین(ع) محروم بمانیم؟

[سوال یکی از حضار:] سولهایی در این زمینه مطرح است، مثلا اینکه اگر هدف ما زیارت است، چرا چند روز وقتمان را صرف پیاده‌روی کنیم و از زیارت بیشتر در جوار امام حسین(ع) محروم بمانیم؟ یا اینکه سوال میشه در حالی که معرفت ما نسبت به زیارت کم است، بهتر نیست به جای این سه روز پیاده‌روی، وقتمون را صرف مطالعه کنیم و معرفت بیشتر بدست بیاوریم؟ و اینکه اگر توصیه‌ای برای کسانی که می‌خواهند این سه روز پیاده‌روی را بروند، دارید، بفرمایید.

 

 

پاسخ آیت‌الله مکارم شیرازی: آن تأثیری که در این پیاده‌روی هست، در زیارت معمولی نیست

 

جواب هر سه سؤال را من فشرده عرض کنم. آن تأثیری که در این پیاده‌روی هست، در زیارت معمولی نیست. انسان یک حال و هوایی دیگری پیدا می‌کند. تا آدم نرود، توجّه پیدا نمی‌کند؛ انسان یک حال و هوای دیگری پیدا می‌کند. یک شور و نشاط و یک عشق دیگری پیدا می‌کند.

آثار و برکاتی که از زیارت معمولی حاصل می‌شود، ارزشمند است. خب می‌رود زیارت می‌کند، به‌جای دو روز، سه روز چهار روز زیارت می‌کند، تکرار زیارت؛ اما این یک خاطره‌ای می‌شود برای تمام عمر. اصلاً در موقع راه رفتن وقتی به آن سمت می‌رود، دارد خودسازی می‌کند. غیر از بحث‌هایی که [در طول راه] می‌شود، شب‌هایی که مستقر می‌شوند و صحبت‌هایی که می‌شود، اصلاً خودِ این یک تأثیر در خودسازی دارد.

 

و خب همین اشکال را هم به امام سجاد می‌کردند، چرا شما این کار را می‌کنید؟ خب سریع با مرکب بروید و بیشتر طواف خانۀ خدا کنید. چرا؟ یک آثاری در پیاده‌روی هست که در آن نیست. و بنابراین جای این ایراد نیست. بعضی‌ها که حوصلۀ پیاده‌روی ندارند، معمولاً این‌گونه اشکالات را می‌کنند که خودشان را تبرئه بکنند و یک مجوّز برای خودشان پیدا بکنند.

 

و بهترین دلیلش این است که ممکن است خاطرۀ زیارت نماند، اما خاطرۀ این پیاده‌روی و این برنامه، تا آخر عمر بماند. بنابراین این وسوسه‌ها را باید از خود دور کرد و ان‌شاءالله رحمان، با موفقیت ادامه بدهید

 

 


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 12 دی 1391برچسب:, توسط اميد


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 12 دی 1391برچسب:, توسط اميد