به گزارش مجله شبانه  باشگاه خبرنگاران، وبلاگ شمیم یاس در جدیدترین نوشته خود آورده است:

 

 

 

 

 

آنگونه که از آیات قرآنی استفاده می شود، شیطان، پس از رانده شدن از درگاه الهی، از خداوند مهلت خواست و خدا تا وقت معینی به او مهلت داد و شیطان پس از مهلت یافتن، اظهار داشت که فرزندان آدم را وسوسه خواهد کرد و آنها را وادار به انجام کارهای بد خواهد نمود. به آیات زیر توجه کنید:
قال رب فانظرنی الی یوم یبعثون قال فانک من المنظرین الی یوم الوقت المعلوم قال رب بما اغویتنی لأزینن لهم فی الارض و لأغوینهم اجمعین الاّ عبادک منهم المخلصین (حجر / ۴۰ - ۳۶)

(شیطان) گفت: پروردگارا تا روزی که مبعوث می شوند به من مهلت بده خداوند گفت: تو از مهلت داده شده گانی تا روز وقت معین. شیطان گفت: پروردگارا به سبب اینکه تو مرا گمراه نمودی ، (اعمال فرزندان آدم را) برای آنها زینت خواهم داد و همگی آنها را گمراه خواهم ساخت مگر بندگان خالص تو را.


نظیر همین مطلب در آیه ۱۱۹ از سوره نساء چنین است: وَلَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّینَّهُمْ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَیبَتِّکُنَّ آذَانَ الْأَنْعَامِ وَلَآمُرَنَّهُمْ فَلَیغَیرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَمَنْ یتَّخِذِ الشَّیطَانَ وَلِیا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُبِینًا (النساء/۱۱۹)
«و آنها را گمراه می کنم! و به آرزوها سرگرم می سازم! و به آنان دستور می دهم که (اعمال خرافی انجام دهند، و) گوش چهارپایان را بشکافند، و آفرینش پاک خدایی را تغییر دهند! (و فطرت توحید را به شرک بیالایند!)» و هر کس، شیطان را به جای خدا ولی خود برگزیند، زیان آشکاری کرده است."
امام صادق (علیه السلام) فرمود: قلبی نیست مگر اینکه دارای دو تا گوش است بر یکی از آنها فرشته ای هدایت کننده است و بر دیگری شیطانی فتنه گر است یکی او را امر می کند و دیگری نهی می کند شیطان او را به گناهان امر می کند و فرشته او را از گناهان باز می دارد.
حتی در جایی دیگر خداوند خود به شیطان اجازه اغوا و وسوسه گری فرزندان آدم را می دهد و در پاسخ شیطان که از گمراه ساختن فرزندان آدم خبر می دهد ،

 می فرماید: و استفزز من استطعت منهم بصوتک و اجلب علیهم بخیلک و رجلک و شارکهم فی الاموال و الاولاد و عدهم و ما یعدهم الشیطان الاّ غروراً (اسراء/۶۴)
هر کس را از فرزندان آدم می توانی با صدای خود بلغزان وبا سواره و پیاده خود بر آنان حمله کن و با آنها در اموال و اولاد شرکت کن و به آنها وعده بده و شیطان جز فریب نویدشان نمی دهد.
اکنون باید دید که چرا خداوند به شیطان اجازه داد که فرزندان آدم را وسوسه کند و زمینه گمراهی آنها را فراهم سازد؟
خداوند انسان را آفرید وبه او اختیار و آزادی انتخاب داد به طوری که انسان در انتخاب خیر و شر آزاد است او می تواند راه انبیاء را در پیش گیرد و به سعادت ابدی برسد و می تواند از خدا و پیامبر فاصله بگیرد و به گناه و معصیت و شرّ روی آورد.

در این میان خداوند با ارسال پیامبران و کتب آسمانی، انسان را به سوی خیر دعوت کرد لازم بود نیرویی هم باشد که انسان را به سوی شر و بدیها دعوت کند تا آزادی انسان در اختیار و انتخاب از بین نرود و او بر سرد و راهی قرار بگیرد آنگاه با انتخاب راه درست ، کمال خود را به ثبوت برساند.بنابراین، وسوسه های شیطان برای افراد باایمان نه تنها زیانبخش نیست بلکه باعث تکامل بیشتر آنهاست و انتخاب راه خدا با وجود وسوسه های شیطان ، بسیار ارزشمند است و افراد با ایمان با مبارزه با وسوسه های شیطان به مراتب بالایی از کمال می رسند.اساساً وجود دشمن ، انسان را آماده تر و قویتر می سازد و او را وادار می کند که از تمام امکانات خود استفاده کند و در عزم و اراده خود ثابت قدم باشد.
ضمناً توجه کنیم که وسوسه شیطان در حد الزام و اجبار نیست و شیطان هرگز نمی تواند و اجازه ندارد که انسان را به ارتکاب گناه و معصیت مجبور کند. کار او تنها وسوسه است و شخص با ایمان وقتی چند بار با آن مبارزه کرد دیگر مخالفت با آن کار دشواری نخواهد بود

و لذا در روایتی آمده است که شیطان در مقابل پیامبر اسلام تسلیم شده بود.(۱) یعنی آن حضرت آنقدر با شیطان مخالفت کرده بود که دیگر شیطان از وسوسه کردن او دست کشیده بود

و در قرآن کریم آمده است که شیطان بر مؤمنان تسلط ندارد:

انه لیس له سلطان علی الذین آمنوا و علی ربهم یتوکلون انما سلطنه علی الذین یتولونه(نحل /۹۹ - ۱۰۰)

همانا شیطان را بر کسانی که ایمان آورده اند و بر پروردگارشان توکل کردند، تسلطی نیست. تسلط او تنها بر کسانی است که ولایت او را پذیرفته اند.
همچنین در جای دیگر از زبان شیطان نقل می کند که در روز قیامت در پاسخ کسانی که شیطان را مسؤل گمراهی خود می شمارند ، خواهد گفت:و ما کان لی علیکم من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لی فلا تلو مونی و لو موا انفسکم (ابراهیم / ۲۲)
مرا بر شما تسلطی نبود جز اینکه شما را دعوت کردم و شما مرا اجابت نمودید پس مرا مذمت نکنید بلکه خود را مذمت کنید.

خلاصه اینکه وسوسه شیطان الزام آور نیست و همین وسوسه گری هم موجب پیشرفت و تکامل مؤمنان است

خطور افکار شیطانی و رحمانی در ذهن انسان

یکی از بحثهایی که در علم کلام مطرح است این است که گاهی به ذهن انسان القائاتی می شود و مطالبی خطور می کند که بعضی وقتها خوب است و انسان را دعوت به نیکیها و اعمال صالح می کند و بعضی وقتها انسان را به ارتکاب معصیتی می خواند. در اصطلاح کلامی به این القائات «خاطر» گفته می شود و در آنجا بحث می کنند که آیا این دو خاطر از کجاست؟

بسیاری از متکلمان گفته اند: آن خاطری که به طاعت خدا دعوت می کند، از جانب خداست و آن خاطری که به معصیت دعوت می کند، از جانب شیطان است.(۲)
و در بیان ماهیت آن گفته شده که خاطر همان حروف و اصوات خفیه است و فلاسفه گفته اند که آن تصور حروف و اصوات است مانند صورتهایی که در آینه نقش می بندد.(۳)
در روایات نیز به این دو خاطر اشاره شده است: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): للشیطان لمة بابن آدم و للملک لمة فاما لمة الشیطان فایعاد بالشر و تکذیب بالحق و اما لمة الملک فایعاد بالخیر و تصدیق بالحق(۴)
پیامبر فرمود: برای شیطان تماسی با فرزند آدم است وبرای فرشته نیزتماسی با اوست. تماس شیطان وعده دادن به شر و تکذیب حق است و تماس فرشته وعده دادن به خیر و تصدیق حق است. کار او تنها وسوسه است و شخص با ایمان وقتی چند بار با آن مبارزه کرد دیگر مخالفت با آن کار دشواری نخواهد بود و لذا در روایتی آمده است که شیطان در مقابل پیامبر اسلام تسلیم شده بود.
عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال: ما من قلب الاّوله أذنان علی احدهما ملک مرشد و علی الاخری شیطان مفتنّ هذا یأمره و هذا یزجره الشیطان یامره بالمعاصی و الملک یزجره عنها
امام صادق (علیه السلام) فرمود: قلبی نیست مگر اینکه دارای دو تا گوش است بر یکی از آنها فرشته ای هدایت کننده است و بر دیگری شیطانی فتنه گر است یکی او را امر می کند و دیگری نهی می کند شیطان او را به گناهان امر می کند و فرشته او را از گناهان باز می دارد.
به راستی که انسان وقتی به خود می آید و درست می اندیشد، این دو نیرو را در مقابل خود احساس می کند گاهی از درون دعوت به خیر می شود و گاهی از درون دعوت به شر می شود اولی القائاتی از جانب خداوند است و دومی همان وسوسه های شیطانی است که ذکر آن در قرآن کریم آمده است.


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, توسط اميد

ای کربلا به قافله کربلا ببین
حال مسافران به درد آشنا ببین
ما زائران خون خداییم کربلا
بر کاروان زائر خون خدا ببین
سوغات درد و خون جگر ارمغان ماست
احوال ما ز وضع پریشان ما ببین
من زینبم که درد چکد از نگاه من
در هر نگاه شعله چندین بلا ببین
رویم کبود و دست کبود و بدن کبود
یاس کبود گر که ندیدی مرا ببین
اطفال را به گردن و بازو و دست و پا
آثار تازیانه و بند جفا ببین
هر یک کنار قبر شهیدی کند فغان
هر بلبلی کنار گلی در نوا ببین
از سجده های نیمه شب و خطبه های روز
بشکسته ایم پشت ستم را بیا ببین
هر جا کنند فتح، گذارند یک سفیر
وین رسم تازه نیست، بود هر کجا ببین
ما نیز بر رقیه سپردیم کار شام
تا او کند سفارت عظما به پا ببین

 


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط اميد

عمر سفر آمد به سر مدینه
داغ دلم شد تازه تر مدینه
فریاد زن اعلام کن خبر ده
برگشته زینب از سفر مدینه
از کربلا و شام و کوفه سوغات
آورده ام خون جگر مدینه
هم داده ام از دست شش برادر
هم دیده ام داغ پسر مدینه
از کاروان بی حسین و عباس
ام البنین را کن خبر مدینه
گردیده جسم یوسف پیمبر
از قلب زینب پاره تر مدینه
پیراهن او را بگیر از من
بر مادرم زهرا ببر مدینه
بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
جان مرا لب تشنه سر بریدند
هجده عزیزم را به خون کشیدند
هم پیکرش را پاره پاره کردند
هم سینه اش را از سنان دریدند
گه دور خیمه گه به دور مقتل
با کعب نی دنبال ما دویدند
با کام خشک از هیجده عزیزم
بین دو نهر آب سر بریدند
از کربلا تا شام لحظه لحظه
رأس حسینم را به نیزه دیدند
اعضای او گردیده سوره سوره
آیات قرآن از لبش شنیدند
حالا که آمد این سفر به پایان
اکنون که از ره کاروان رسیدند
بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
دادم ز کف گل های پرپرم را
عبدالله و عباس و اکبرم را
راهم مده راهم مده که با خود
نآورده ام گل های پرپرم را
دیدم به روی شانة ذبیحم
با کام عطشان ذبح اصغرم را
تا سر بریدند از تن حسینم
دیدم لب گودال مادرم را
وقتی سکینه تازیانه می خورد
کردم صدا جد مطهرم را
دردا که با پیشانی شکسته
دیدم به نی رأس برادرم را
تا بر حسین خود کنم تأسی
بر چوبة محمل زدم سرم را
یک روزه یک باغ گلم خزان شد
از دست دادم یار و یاورم را
بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
عریانِ تن در خون شناورش بود
پیراهنش گیسوی دخترش بود
آبی که زخمش را به قتلگه شست
در آن یم خون اشک مادرش بود
وقتی که جسمش را به بر گرفتم
لب های من بر زخم حنجرش بود
یک سوی او نعش علی اکبر
یک سوی او دست برادرش بود
من زائر جسمش کنار گودال
زهرا به کوفه زائر سرش بود
پیشانی اش را جای سنگ دشمن
نقش سم اسبان به پیکرش بود
با من بنال از داغ آن شهیدی
کز نوک نی چشمش به خواهرش بود
از نیزه و شمشیر و تیر و خنجر
بر زخم دیگر زخم دیگرش بود
بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط اميد

تا سایه سرت به سر محملم فتاد
برخاست آتش غم و بر حاصلم فتاد
یک اربعین بود که ندیدم جمال تو
وین است شعله ای که بر آب و گلم فتاد
ای کشتی نجات ز طوفان دوری ات
موج بلا و حادثه بر ساحلم فتاد
بودم هزار مشکل و از رنج هر اسیر
یک مشکل دگر به روی مشکلم فتاد
برخاست آتش از دل و اشکم به رُخ دوید
دل هر زمان به یاد ابوفاضلم فتاد
دارم من از خرابه بسی خاطرات تلخ
مُردم همین که بار در آن منزلم فتاد
شد گریه رقیه سبب تا ببینمت
هر چند باز داغ دگر بر دلم فتاد
شد باز بند دست من و باز کی شود
بند مصیبتی که به پای دلم فتاد


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط اميد

عذار نیلی و قدّ خم و چشم تر آوردم
گلاب اشک بهر لاله های پرپر آوردم
زجا برخیز ای صد پاره تر از گل! تماشا کن
که از جسم شهیدانت، دلی زخمی تر آوردم
تمام یاس هایت را به شام از کربلا بردم
چو برگشتم برایت یک چمن نیلوفر آوردم
مسافر از برای یار سوغات آورد اما
من از شام بلا داغ سه ساله دختر آوردم
اگر چه سر نداری یک نگه بر سیل اشکم کن
که با چشمان خود آب از برای اصغر آوردم
تو بر من از تن بی سر خبر ده ای عزیز دل!
که من برتو خبرهای فراوان از سر آوردم
چهل منزل سفر کردم به شهر شام و برگشتم
خبر ازچوب و از لعل لب و طشت زر آوردم
زاشک چشم و سوز سینه ی مجروح وخون دل
همانا مرهمت بر زخم های پیکر آوردم
قد خم، موی آشفته، تن خسته، رخ نیلی
به رسم هدیه میراثی بود کز مادر آوردم
زسیل اشک دریا کرده ام چشم محبان را
به آهم شعله ها از سینه ی میثم برآوردم
 


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط اميد

اگر چه اشک گرمی ارمغان آورده ام مادر
نسیم سردم و بوی خزان آورده ام مادر
نیاید کس به استقبال من زیرا که می سوزد
ز هرُم شعله ای کز سوز جان آورده ام مادر
به این بی دست و پایی بی پر و بالی نمی دانم
چه باعث شد که رو در آشیان آورده ام مادر
اگر من زنده برگشتم ز صحرای شهادت ها
ز صدها مرگ تدریجی نشان آورده ام مادر
رهانیدم ز طوفان ستم ها کاروانی را
که اینک بی برادر کاروان آورده ام مادر
حسینت را نیاوردم من و از داغ جانسوزش
دل خونین و چشم خون فشان آورده ام مادر
به جا از یوسفت ماندست یک پیراهن خونین
که با خون دل آن را ارمغان آورده ام مادر
کمک کن زینبت را تا کنار قبر پیغمبر
که مانند تو جسمی ناتوان آورده ام مادر


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط اميد

اگر چه اشک گرمی ارمغان آورده ام مادر
نسیم سردم و بوی خزان آورده ام مادر
نیاید کس به استقبال من زیرا که می سوزد
ز هرُم شعله ای کز سوز جان آورده ام مادر
به این بی دست و پایی بی پر و بالی نمی دانم
چه باعث شد که رو در آشیان آورده ام مادر
اگر من زنده برگشتم ز صحرای شهادت ها
ز صدها مرگ تدریجی نشان آورده ام مادر
رهانیدم ز طوفان ستم ها کاروانی را
که اینک بی برادر کاروان آورده ام مادر
حسینت را نیاوردم من و از داغ جانسوزش
دل خونین و چشم خون فشان آورده ام مادر
به جا از یوسفت ماندست یک پیراهن خونین
که با خون دل آن را ارمغان آورده ام مادر
کمک کن زینبت را تا کنار قبر پیغمبر
که مانند تو جسمی ناتوان آورده ام مادر


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط اميد

سفر کردم به دنبال سر تو
سپر بودم برای دختر تو
چهل منزل کتک خوردم برادر
به جرم این که بودم خواهر تو

حسینم واحسین گفت و شنودم
زیارت نامه ام جسم کبودم
چه در زندان، چه در ویرانة شام
دعا می خواندم و یاد تو بودم

برای هر بلا آماده بودم
چو کوهی روی پا استاده بودم
اگر قرآن نمی خواندی برایم
کنار نیزه ات جان داده
بودم


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط اميد

شعر اربعین
 
بوی کربلا
بنازم آنکه دایم گفتگوی کربلا دارد     دلی چون جابر اندر جستجوی کربلا دارد
دلش چون کربلا کوی حسین است و نمی داند     که همچون دوردستان آروزی کربلا دارد
به یاد کاروان اربعینی با گریه می گوید     به هر جا هست زینب رو به سوی کربلا دارد
اگر چه برده از این سر زمین آخر دلی پرخون     ولی دلبستگی از جان به کوی کربلا دارد
به یاد آن لب تشنه هنوز این عاشق خسته     به کف جامی لبالب از سبوی کربلا دارد
اگر دست قضا مانع شد از رفتن به پابوسش     همی بوسیم خاکی را که بوی کربلا دارد...
 
عبدالعلی نگارنده
قصه عشق
آنچه درسوگ تو ای پاک تر از پاک گذشت     نتوان گفت که هر لحظه، چه غمناک گذشت
چشم تاریخ در آن حادثه تلخ چه دید     که زمان مویه کنان از گذر خاک گذشت
سرخوشید بر آن نیزه خونین می گفت     که چه ها بر سر آن پیکر صد چاک گذشت
جلوه روح خدا در افق خون تو دید     آنکه با پای دل از قبله ادراک گذشت
مرگ هرگز به حریم حرمت راه نیافت     هر کجا دید نشانی ز تو چالاک گذشت
حرّ آزاده شد از چشمه مهرت سیراب     که به میدان عطش پاک شد و پاک گذشت
آب شرمنده ایثار علمدار تو شد     که چرا تشنه از او این همه بی باک گذشت
بر تو بستند اگر آب، سواران عرب     دشت دریا شد و آب از سر افلاک گذشت
با حدیثی که ملائک ز ازل آوردند     سخن از قصه عشق تو زلولاک گذشت
 
نصراللّه مردانی
شیون در کربل
اربعین آمد و اشگم ز بصر می آید     گوییا زینب محزون ز سفر می آید
باز در کرب و بلا شیون و شینی برپاست     کز اسیران ره شام خبر می آید
 
صامت بروجردی
کاروان اربعین
آنچه از من خواستی با کاروان آورده ام     یک گلستان گل به رسم ارمغان آورده ام
از در و دیوار عالم فتنه می بارید و من     بی پناهان را بدین دارالامان آورده ام
اندرین ره از جرس هم بانگ یاری برنخاست     کاروان را تا بدین جا با فغان آورده ام
تا نگویی زین سفر با دست خالی آمدم     یک جهان درد و غم و سوز نهان آورده ام
قصه ویرانه شام ار نپرسی خوش تر است     چون از آن گلزار، پیغام خزان آورده ام
دیده بودم تشنگی از دل قرارت برده بود     ازبرایت دامنی اشک روان آورده ام
تا به دشت نینوا بهرت عزاداری کنم     یک نیستان ناله و آه و فغان آورده ام
تا نثارت سازم و گردم بلا گردان تو     در کف خود از برایت نقد جان آورده ام
تا دل مهرآفرینت را نرنجانم ز درد     گوشه ای از درد دل را بر زبان آورده ام
 
محمدعلی مجاهدی (پروانه)
دل غمین
ما را که غیر داغ غمت برجبین نبود     نگذشت لحظه یی که دل ما غمین نبود
هرچند آسمان به صبوری چو ما ندید     ما را غمی نبود که اندر کمین نبود
راهی اگر نداشت به آزادی و امید     رنج اسارت، این همه شورآفرین نبود
ای آفتاب محمل زینب کسی چو من     از خرمن زیارت تو خوشه چین نبود
تقدیر با سر تو مرا همسفر نبود     در این سفر، مقدّر من غیر ازین نبود
گر از نگاه گرم تو آتش نمی گرفت     در شام و کوفه، خطبه من آتشین نبود
در حیرتم که بی تو چرا زنده ام     عهدی که با تو بستم از اول، چنین نبود
ده روزه فراق تو عمری به ما گذشت     یک عمر بود هجر تو، یک اربعین نبود
 
محمدجواد غفورزاده (شفق)
خورشید هامون
ساربانا ز اشتران بگشای بار     لحظه ای ما را به حال خود گذار
اینکه بینی سرزمین کربلاست     خاک او آغشته با خون خداست
در حریم قدسی صحرای دوست     بشنو این گلبانگ، این آوای اوست
نی نوا، در نینوای راستین     مویه ها دارد ز نای اربعین
ناله آتش بال در پرواز بین     همطراز آه گردون تا زمین
اشک می ریزد ز چشم کائنات     در عزای تشنه کامان فرات
آن بلا جویان که تا بزم حضور     راه پیمودند با سامان نور
رایت توحید از اینان پایدار     ماند و می ماند به دور روزگار
گر فرات اینجا چو دریا خون گریست     نی عجب، خورشید برهامون گریست
 
مشفق کاشانی
غوغای غم
بار بگشایید اینجا کربلاست     آب و خاکش با دل و جان آشناست
بر مشام جان رسد بوی بهشت     به به از این تربت مینو سرشت
ماه اینجا واله و سرگشته است     و آن شهاب ثاقب از خود رفته است
اربعین است اربعین کربلاست     هر طرف غوغایی از غم ها به پاست
گویی از آن خیمه های نیم سوز     خود صدای العطش آید هنوز
هرکجا، نقشی ز داغ ماتم است     هر چه ریزد اشک در اینجا کم است
باشد از حسرت در اینجا یادها     هان به گوش دل شنو فریادها
تا قیامت کربلا ماتم سراست     حضرت مهدی «حسان» صاحب عزاست
 
حبیب اللّه چایچیان (حسان)
خون پاک
چرا گلزار و گلشن گشته غمناک     چرا گریان ز غم روح الامین است
مگر از شام آید کاروانی     که صوتش مُحرق قلب حزین است
جهان شد از چه رو کانون ماتم     مگر از نو عزای شاه دین است
حسین آن کو به راه حق پرستی     چو بابش فرد بی مثل و قرین است
ز هفتاد و دو قربانی که او داد     ز یزدان در خور صد آفرین است
نیامد مثل او دیگر به گیتی     که بحر عشق را دُرّی ثمین است
ز قتل خویشتن احیای دین کرد     از آن رو محیی دین مبین است
وجودش مَفْخَر دین نبی شد     جنابش خاتم دین را نگین است
خدا بر خون پاکت خون بها شد     کسی را جز تو کی قدری چنین است
 
ابوالحسن همدانی (طوطی)
سوز دل
بسوز ای دل که امروز اربعین است     عزای پور ختم المرسلین است
قیام کربلایش تا قیامت     سراسر درسْ بهر مسلمین است
دلا کوی حسین عرش زمین است     مطاف و کعبه دل ها همین است
اگر خیل شهیدان حلقه باشند     حسین بن علی، آن را نگین است
دل ما در پی آن کاروان است     که از کرب و بلا، با غم روان است
چه زنجیری به دست و بازوان است     که گریان دیده روح الامین است
به یاد کربلا دل ها غمین است     دلا خون گریه کن چون اربعین است
 
جواد محدثی
محراب محبت
باز در جان جهان یکسره غوغاست حسین     این چه شوری ست که از یاد تو برپاست حسین
این چه رازی ست که صد شعله فرو مرد و هنوز     روشن از داغ تو ظلمت کده ماست حسین
تا قیامت نرود نقش تو از لوح ضمیر     حیرتم کشت، بگو این چه معماست حسین
گر چه شد جوهر عشق از قلم عاطفه پاک     رقم مِهر تو بر صفحه دل هاست حسین
دامن از شوق تمنّای تو، گلزار صفا     سینه از آتش سودای تو سیناست حسین
راهیان حرم قدس تو با شهپر عشق     همه رفتند و جهان محو تماشاست حسین
گر نه خون تو ثمر داد به میدان بلا     این همه شور شهادت به چه معناست حسین
تا به محراب محبت تو امامی، پیداست     خاک هر وادی گلرنگ، مصلاست حسین
غرق در موج مکافات کن اقلیم ضلال     قطره در قطره خونت همه دریاست حسین
 
بهمن صالحی
ارمغان کربل
دیده خونبار دارد آسمان کربلا     هست تا در انتظار کاروان کربلا
روز و شب در انتظار مقدمِ آلِ علی ست     تشنه کامی ها به دشتِ بیکران کربلا
باغبان می داند و گلچین، که از سوز عطش     می رود بر بادْ هر گل در خزانِ کربلا
از گلویِ نازکِ مرغ چمن خون می چکد     بر فرازِ باغ و دستِ باغبان کربلا
سرپناهش جای گل، خار مغیلان می شود     عندلیب خسته بی آشیان کربلا
می کندجا بر فراز نی ز بیداد زمان     مِهر و ماه و اخترانِ آسمانِ کربلا
از برای دردِ بی درمان بیماران عشق     تربت خونِ خدا شد ارمغان کربلا
همچو «رودی» دامن از اشک بصر دریا کند     هر که می جوید خبر از داستان کربلا
 
حسین پروین مهر (رودی)
آیینه
 
آیینه شدی تا که خدا در تو درخشید
 
خورشیدترین حادثه ها در تو درخشید
 
بر دوست همان روز که با حنجره ی خون
 
گفتی تو «بلی» کرب و بلا در تو درخشید
 
شد کرب و بلا کعبه ی تو، حج تو مقبول
 
گفتی تو چو لبیّک، بلا در تو درخشید
 
ای معجزه ی سرخ به ایثار تو سوگند
 
تو خون خدایی، که خدا در تو درخشید
 
رضا اسماعیلی
لاله های غصّه
باز عاشوراییان پیدا شدند     باز هم سوداییان شیدا شدند
وقت آن شد عشق خونین تر شود     لاله های غصه رنگین تر شود
بلبل اینجا ناله ها سر می کند     لاله اینجا چشم هاتر می کند
اربعین غصه های گل کجاست     اربعین ناله بلبل کجاست
اربعین عشق، عباست چه شد     اربعین، فریاد احساست چه شد
اربعین از نینوای خون بگو     اربعین از اعتلای خون بگو
هان بگو از عشق، از معنای دین     وصف عباس آن مراد مومنین
ما فدای عشق بی آلایش ات     ما به قربان تمام خواهشت
تو مراد عشق بی پایان شدی     قبله گاه و معبد پاکان شدی
 
ساهره غلامی
غروب آتشین
صد نوا خیزد ز نای نینوایت یا حسین     نغمه های عشق باشد در نوایت یا حسین
می زند آتش به قلب دوستانت دم به دم     داستان جانگداز کربلایت یا حسین
زد شرر بر قلب خونین تو در دشت بلا     داغ مرگ اکبر گلگون قبایت یا حسین
جان فدا کردی به راه مکتب آزادگی     جان هر آزاده ای گردد فدایت یا حسین
من چه در وصف تو گویم، ای شهید حق که هست     خون بهای خون تو خون خدایت یا حسین
کی شود ریزه خورخوان خوانین، آن که هست     ریزه خوار خوان احسان و عطایت یا حسین
بس که مشتاق حریم با صفایت گشته ام     پر زند مرغ دل من در هوایت یا حسین
در غروب آتشین دشمن پی غارتگری     زد شرر از ظلم و کین بر خیمه هایت یا حسین
 
محسن حافظی
خون به
چون تیر عشق جا به کمان بلا کند     اول نشست، بر دلِ اهل ولا کند
در حیرتند خیره سران از چه عشق دوست     احباب را به بندبلا مبتلا کند
بیگانه را تحمل بار نیاز نیست     معشوق، ناز خود همه بر آشنا کند
تن پرور از کجا و تمنّای وصل دوست     دردی ندارد او که طبیبش دوا کند
آن را که نیست شور حسینی به سر ز عشق     با دوست کی معامله کربلا کند
یک باره پشت پا به سرِ ما سوا زند     تا ز آن میان از این همه خود را سوا کند
آری کسی که کشته او این بود سزاست     خود را اگر به کشته خود خون بها کند
باللّه اگر نبود خدا خون بهای او     عالم نبود در خورِ نعلین پای او
 
حجة الاسلام نیّر تبریزی
محشر
ای برافروخته از عشق رخت اختر ما     خاطراتی است ز دریای غمت دفتر ما
از سرت بر سر نی سرّ خدا سر می زد     ای حسین ای اثر بندگی ات بر سر ما
آتشی بر دل هر خشک وتر انداخته است     ماجرای لب خشک تو و چشم تر ما
ز شهیدان به خون خفته کویت ما راست     خاطراتی که نخواهد رود از خاطر ما
کاش می سوختم از سوز غمت تا شاید     ببرد باد به صحرای تو خاکستر ما
به سراپای تو ای مظهر ایثار قسم     که غمت شعله فکنده است ز پا تا سر ما
دیگران را غم محشر بود و ما را نیست     چون که آغاز به نام تو شود محشر ما
سر پرواز به کویت همه داریم ولی     بسته اند ای پسر فاطمه بال و پر ما
 
سید رضا مؤید
رسید اربعین
 
باز دلم خون شد و چشمم گریست
 
آنکه درین روز چون من نیست کیست؟
 
باز دگر باره رسید اربعین
 
جوش زند خون حسین از زمین
 
غرق تلاطم شده بحر محیط
 
یک سره درد است بساط بَسیط
 
شد چهلم روز عزای حسین
 
جان جهان باد فدای حسین
 
محمدشریف صادقی (وفا)
مهرگی
خار غم نیست که در کرب و بلا می روید     گل درد است که از دشت وفا می روید
می خلد خار مِحَن پای دلم را که هنوز     گل اندوه ز باغ دل ما می روید
یادگار غم هفتاد و دو تن لاله رخ است     این همه لاله که در کرب و بلا می روید
لاله را با گل افسرده سر و کاری نیست     این گل از تربت ارباب صفا می روید
تا چه حد در دل تو عشق خدا بود حسین     که ز خاک تو گل عشق خدا می روید
شوق جانبازی اگر در دل تو راه نداشت     پس ز خاک تو گل شوق چرا می روید
نی در آن بادیه از آن به نوا سرگرم است     که به جای گل از این دشت بلا می روید
با ولای علی و آل چو «پروانه» بسوز     که ز خاک من و تو مهرِ گیا می روید
 
محمدعلی مجاهدی
قطره ای از سبوی حسین
آبروی ما بود از آبرویت یا حسین     سرمه چشمان ما از خاک کویت یا حسین
در گلستان وفا در جست و جو سرگشته ایم     تا به وجد آییم ما یک دم ز بویت یا حسین
ما همه دیوانگان وادی عشق توییم     کاین چنین برخاست از ما «های و هو»یت یا حسین
ای که عالم جملگی مست تمنای تواند     قطره ای در جام ما ریز از سبویت یا حسین
این دل سرگشته ما را به لطفت دست گیر     تا به کام خود رسد از جست و جویت یا حسین
عاشقان کربلا در حیرتند ای شاه دین     تا ببینند از نگاه عشق، رویت یا حسین
گرچه عاشق گشته بر اوصاف ناب تو، رسول     لیک باشد آرزویش، گفت و گویت یا حسین
 
رسول لشکری نی
نی نو
مانند نوی نوای تو را مشق می کنند     قومی که نینوای تو را مشق می کنند
قومی که در سکوت غریبانه این چنین     تکلیف آشنای تو را مشق می کنند
با آن که از تمام جهت ندبه می وزد     هر شب فقط دعای تو را مشق می کنند
حتی کبوتران حرم، چشم در رهت     هر جمعه ردِّ پای تو را مشق می کنند
مردان آب در شب گهواره های رنج     بی تاب،های های تو را مشق می کنند
تا بانگ دسته های عزادار می رسد     این قوم نینوای تو را مشق می کنند
 
مریم سقلاطونی
منابع و مآخذ:
 
1ـ حسن باقری و جعفر رسول زاده، سروش شهادت؛
 
2ـ محمد مطهر، گلواژه 2؛
 
3ـ محمد علی مجاهدی، بال سرخ قنوت؛
 
4ـ زینب ایسی محصل، مدائح و مراثی چهارده معصوم؛
 
5ـ سیدضیاءالدین تنکابنی، مدائح و مراثی آل محمد(ص)؛
 
6ـ محمدعلی مردانی، ایثار جان؛
 
7ـ شرینعلی گلمرادی، آیینه در کربلاست؛
 
8ـ محسن حافظی، گل های ولایت؛
 
9ـ رضا معصومی، اشک شفق


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط اميد

از علامه جعفری می پرسند چی شد که به این کمالات رسیدی؟! ایشان در جواب خاطره ای از دوران طلبگی تعریف میکنند و اظهار میکنند که هر چه دارند از کراماتی است که به دنبال این امتحان الهی نصیبشان شده است  ..

 

"بسم الله الرحمن الرحیم"

از علامه جعفری می پرسند چی شد که به این کمالات رسیدی؟! ایشان در جواب خاطره ای از دوران طلبگی تعریف میکنند و اظهار میکنند که هر چه دارند از کراماتی است که به دنبال این امتحان الهی نصیبشان شده: «ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم. خیلی مقید بودیم که، در جشن ها و ایام سرور، مجالس جشن بگیریم، و ایام سوگواری را هم، سوگواری می گرفتیم، یک شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) اول شب نماز مغرب و عشا می خواندیم و یک شربتی می خوردیم آنگاه با فکاهیاتی مجلس جشن و سرور ترتیب می دادیم.

 

یک آقایی بود به نام آقا شیخ حیدر علی اصفهانی، که نجف آبادی بود، معدن ذوق بود. او که، می آمد من به الکفایه، قطعا به وجود می آمد جلسه دست او قرار می گرفت.

 

آن ایام مصادف شده بود با ایام قلب الاسد (۱۰ الی ۲۱ مرداد) که ما خرما پزان می گوییم نجف با ۲۵ و یا ۳۵ درجه خیلی گرم می شد. آن سال در اطراف نجف باتلاقی درست شده بود و پشه های بوجود آمده بود که عربهای بومی را اذیت می کرد ما ایرانیها هم که، اصلا خواب و استراحت نداشتیم. آن سال آنقدر گرما زیاد بود که، اصلا قابل تحمل نبود نکته سوم اینکه حجره من رو به شرق بود. تقریبا هم مخروبه بود. من فروردین را در آنجا بطور طبیعی مطالعه می کردم و می خوابیدم. اردیبهشت هم مقداری قابل تحمل بود ولی دیگر از خرداد امکان استفاده از حجره نبود. گرما واقعا کشنده بود، وقتی می‌خواستم بروم از حجره کتاب بردارم مثل این بود که با دست نان را از داخل تنور بر می دارم، در اقل وقت و سریع!
با این تعاریف این جشن افتاده بود به این موقع، در بغداد و بصره و نجف، گرما، تلفات هم گرفته بود، ما بعد از شب نشستیم، شربت هم درست شد، آقا شیخ ... اصفهانی که، کتابی هم نوشته بنام «شناسنامه خر» آمد. مدیر مدرسه مان، مرحوم آقا سید ... اصفهانی هم آنجا بود، به آقا شیخ  گفت: آقا شب نمی گذره، حرفی داری بگو،

 

 ایشان یک تکه کاغذ روزنامه در آورد؛ عکس یک دختر بود که ، زیرش نوشته بود « اجمل بنات عصرها » « زیباترین دختر روزگار » گفت : آقایان من درباره این عکس از شما سوالی می کنم . اگر شما را مخیر کنند بین اینکه با این دختر بطور مشروع و قانونی ازدواج کنید – از همان اولین لحظه ملاقات عقد جاری شود و حتی یک لحظه هم خلاف شرع نباشد – و هزار سال هم زندگی کنید، با کمال خوشرویی و بدون غصه ، یا اینکه جمال علی (سلام الله علیه) را مستحباً زیارت و ملاقات کنید . کدام را انتخاب می کنید ؟

سوال خیلی حساب شده بود . طرف دختر حلال بود و زیارت علی(س) هم مستحبی. گفت آقایان واقعیت را بگویید . جا نماز آب نکشید ، عجله نکنید ، درست جواب دهید. اول کاغذ را مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد و خطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود با لهجه اصفهانی گفت : سید محمد! ما یک چیزی بگوئیم نری به مادرت بگوئی ها؟ معلوم شد نظر آقا چیست. شاگرد اول ما نمره اش را گرفت! همه زدند زیر خنده.

 

کاغذ را به دومی دادند. نگاهی به عکس کرد و گفت: آقا شیخ ، اختیار داری، وقتی آقا (مدیر مدرسه) اینطور فرمودند مگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوئیم. آقا فرمودند دیگه! خوب در هر تکه خنده راه می افتاد. نفر سوم گفت: آقا شیخ این روایت از امام علی(س) معروف است که فرموده اند « یا حارث حمدانی من یمت یرنی» (ای حارث حمدانی هر کسی بمیرد مرا ملاقات می کند) پس ما انشاالله در موقعش جمال علی(س) را ملاقات می کنیم! باز هم همه زدند زیر خنده، خوب اهل ذوق بودند. واقعا سوال مشکلی بود.

 


یکی از آقایان گفت : آقا شیخ ... گفتی زیارت آقا (س) مستحبی است؟ گفتی آن هم شرعی صد در صد؟ آقا شیخ ... گفت: بلی. گفت: والله چه عرض کنم (باز هم خنده حضار )

 

نفر پنجم من بودم. این کاغذ را دادند دست من. دیدم که نمی توانم نگاه کنم، کاغذ را رد کردم به نفر بعدی، گفتم : من یک لحظه دیدار علی(س) را به هزاران سال زناشویی با این زن نمی دهم. یک وقت دیدم یک حالت خیلی عجیبی دست داد. تا آن وقت همچو حالتی ندیده بودم. شبیه به خواب و بیهوشی بلند شدم. اول شب قلب الاسد وارد حجره ام شدم، حالت غیر عادی، حجره رو به مشرق دیگر نفهمیدم، یکبار به حالتی دست یافتم. یک دفعه دیدم یک اتاق بزرگی است یک آقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قیافه ای که شیعه و سنی درباره امام علی(س) نوشته در این مرد موجود است. یک جوانی پیش من در سمت راستم نشسته بود. پرسیدم این آقا کیست؟ گفت : این آقا خود علی(س) است، من سیر او را نگاه کردم.

آمدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده دست نفر نهم یا دهم، رنگم پریده بود. نمی دانم شاید مرحوم شمس آبادی بود خطاب به من گفت : آقا شیخ محمد تقی شما کجا رفتید و آمدید؟ نمی خواستم ماجرا را بگویم، اگر بگم عیششون بهم می خوره، اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خیلی منقلب شدند.

خدا رحمت کند آقا سید...  ( مدیر ) را خطاب به آقا شیخ ... گفت : آقا دیگر از این شوخی ها نکن، ما را بد آزمایش کردی.

این از خاطرات بزرگ زندگی من است».


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, توسط اميد

آرامش دروغین ؛ مهم ترین تحفه عرفان های نوظهور

یکی از علل گرایش جوانان شهرهای بزرگ به معنویت های نوظهور را می توان در ساختار اجتماعی و اقتصادی نا همگون و روان پریش این جوامع جستجو کرد.

%D9%84%D8%B0%D8%AA %D8%AF%D8%B1%D9%88%D8%BA%DB%8C%D9%861 300x268 آرامش دروغين ؛ مهم ترين تحفه عرفان هاي نوظهور

معنویت های نوظهور با رشد جوامع صنعتی در غرب مورد استقبال قرار گرفتند و همپای صنعتی شدن سایر کشور ها و دوری از معنویت های ناب دینی به این جوامع وارد شدند.

بیشتر مکاتب عرفانی نوظهور که امروزه در ایران فعال هستند دارای دو بعد شرقی  و غربی در کنار هم هستند .

مشخصه عمده این فرقه های نوظهور ادعای آرامش بخشی به انسان های آسیب دیده از مناسبات خشک و صرفا جوامع صنعتی است.

آرامش حاصل از عرفان های ساختگی البته آرامشی موقت و بدون پشتوانه است که به وسایل مختلفی از جمله ترویج انزوا و جدایی از اجتماع ، برخی روش های روان شناسی و جامعه شناسی و در برخی از موارد با تشویق به استفاده از مواد مخدر و روان گردان یا امور جنسی انجام می گیرد.

آموزه های عرفان ناب اسلامی دقیقا بر خلاف این مکاتب خود ساخته ، بر توجه به اجتماع و لزوم تلاش برای رفع مشکلات برادران دینی تاکید دارد.

در عرفان اسلامی ، هدف تقرب به ذات خدا و جلب رضایت اوست نه دستیابی به آرامش روان یا برخی کشف و کرامات اما در معنویت های نوظهور هدف عبارتست از دستیابی به آرامش و برای رسیدن به این هدف نیز از هر ابزاری می توان بهره برد


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, توسط اميد

 
خواهرم! حجاب باله های شنا به سوی سرچشمه هستی است و پوشش های مهیج وزنه های سنگینی است که زن را غریق ژرفای مهیب دنیا خواهد کرد. نمونه های به حق پیوسته فرشته های حجاب را مشاهده کن که چگونه بر اجساد کنیزکان شیطان نگاه هایی عبرت آمیز دارند و بر هدایت خویش دل به سپاس حق مشغول ساخته اند.

خواهرم! ویژگی های جسمانی زن از اسرار اوست و حجاب حافظ اسرار زیبایی های زن است. پس مبادا اسرار خود را بر نامحرمان افشا کنی که اسرار خود را نادیده انگاشته ای.

انحصارگرایی زن به همسرش ستون عفاف اوست. زنی که زیبایی خود را طعمه چشم های نامحرم کند. انحصار به همسر را خدشه دار کرده است.

خواهرم! دنیا خراب آبادی است که هر نقطه آن به نگاه های آلوده نا امن گشته است. اما فرشته های حجاب در محفل انس و یاد خدا در امنیتی بسر می برند که دیگران از طعم آن بی خبرند.

ای گوهر آفرینش! زن چه نیکو مقامی دارد که فاطمه (سلام الله علیها) از افق او تجلی کرد و مریم و زینب (سلام الله علیهما) از آسمان او درخشیدند و آسیه و خدیجه(سلام الله علیهما) از هستی او طلوع کردند. پس گوهر وجود خود را به صدف حجاب زینت بخش که حجاب اسلامی از جلوه های زیبای بندگی است.

ای به برترین حجاب آراسته! ای به کمال پوشش راه یافته که با کاسبرگ حجابت چون غنچه های نوشکفته روگرفته ای! چادر تو لبیک خالصانه به پیام حضرت معبود است که جز در پرتو عشقش به انتخاب آگاهانه آن نتوان رسید.

خواهرم! فاطمه (سلام الله علیها) صراط مستقیم زن مسلمان است و پوشیدگی نمود بارز مکتب اوست. پس بکوش تا بر محور فاطمه (سلام الله علیها) چرخیده باشی که حضرتش فرمود: بهترین چیز برای زن آن است که به مردی نگاه نکند و مردی او را نبیند.

خواهرم! نیک بدان که دین گلستان ارزش هاست و حجاب غنچه نوشکفته درخت تسلیم است. پس خود را به این غنچه زیبا زینت بخش که حجاب زیور تو و تو زینت آفرینشی.

ای به زینت حجاب آرسته ای! ای به مقام عفاف باریافته که چون فرشته ای بر اریکه پاکی نشسته ای! صولت حجابت چشم ها را خاضع کرده است و سطوت حیائت دل ها را آرام کرده است. بگذار بگویم که تحقیر هوس ها بزرگت ساخته است. شکر خدای را که اینگونه خواسته است.

خواهرم! تقوای الهی را به کام جان خود ریز تا عالم جانت گلستان گل های طاعت و تسلیم گردد و خیمه حجابت را برافراشته دار تا حافظ گلستان ارزشهایت شود.

ای عاشق مدهای رنگارنگ! ای فریفته لباس های روشن و تنگ که از دنیا به شوق آمده ای! هیچ اندیشیده ای که این شوق، حزن آخرت را به همراه دارد؟

خواهرم! سادگی را زیور خویش ساز تا محتاج نگاه دیگران نباشی چرا که زنان جلوه گر فقیر نگاه دیگرانند.

خواهرم! از لباس توری ونازک بپرهیز که طمع و تحریک نامحرمان را به همراه دارد و جامه ضخیم را سپر خویش قرار ده تا صفات و اسرار زیبایی های جسم  تو را بپوشاند که امیرمومنان (علیه السلام) فرموده است: بر شما باد که لباس ضخیم بپوشید . براستی کسی که لباسش نازک باشد، دینش نازک است.

ای نوگل گلزار دیانت که به تکلیف راه یافته ای! بر خود ببال که به نیکو مقامی بار یافته ای. پس غنچه وجود خود را به کاسبرگ زیبایی حجاب زینت بخش که غنچه بدون کاسبرگ امنیت و زیبایی ندارد.

حجاب اسلامی مُهر عنایت حق بر قامت فرشتگان زمین است

خواهرم! هویت زنانه خویش را پاس دار که خدایت تو را انسانی از جنس زن آفرید. پس از هرگونه جامه و حرکت مردانه بپرهیز که ارزش های تو ورای این اعمال است.

ای به جامه مشکی آراسته که به حجاب زینت بخشیده ای! نیک بدان که رنگ مشکی نگاه شکن است و به بوالهوسان اخطار می دهد که حریم تو حریم عفاف است و در این وادی، هوس مرده است.

چادر دامنه سرسبز قله های پاکی و صلابت است

خواهرم! چادر خلعت زیبای رهروان وادی عشق است که طوفان هوس ها توان خلعت آن ها را ندارد. چرا که آنان معجون فهم و عشق و تسلیم رابه کام جان خود ریختند و چنین معجونی پادزهر هوس های آدمی است.

خواهرم که به شکوفایی عالم جانت رو کرده ای!نیک بدان که رشد تو جز در تسلیم حق نباشد و عمران و آبادی جانت جز به تخریب لانه های هوس شکل نگیرد. پس اسرار زیبایی های سر و سینه ات را به مقنعه ای سپار که آن ها را از نامحرم بپوشاند و از روسری های نازک وکوتاه بپرهیز که اسرار تو را بر نامحرم افشا کنند. خدایت توفیق دهد.

[ چهار شنبه 15 آذر 1391
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
] [ 22:1 ] [ رهرو شهدا ] [ 2 نظر ]


 با چشمانی اشک آلود نشسته بود به تأدیب نفس. با تشر به خود می گفت: مهـــدی! خیال نکن کسی شده ای که این ها این قدر به تو اهمیت می دهند. تو هیـــچ نیستی، تو خــاک پــای بسیجیانی...
همین طور می گفت و آرام آرام می گریست...   

 

شیخ حسین انصاریان پولی داد تا کاتیوشا بسازیم

عقبه ای که حسن آقا از خودش به یادگار گذاشته با ایجاد یک فرماندهی مقتدر موشکی که همواره آن را به عنوان توان موشکی و بازوی ولایت از آن یاد می کرد این می تواند هر تهدیدی را بر علیه نظام اسلامی خنثی بکند و یک اطمینان و ایمنی را برای این کشور به عنوان یک فرصت فراهم نماید.
 

وقتی رسول تخریب‌چی به آرزویش رسید

دز میان گردان‌های گوناگون حاضر در دفاع مقدس، شاید با جرات به توان گفت که تنها بچه‌های تخریب‌چی بودند که بیشتر از همه به شهادت نزدیک بودند. آنها هر لحظه باید خود را برای رفتن به عروج آماده می‌کردند.

 

کسی که توسط امام خمینی، لقب رهبری گرفت

خودتان را زحمت ندهید اگر امام بگوید هرکجا که باشد آماده هستم و من باید به مملکت خودم خدمت کنم ...

 

حسن اقارب پرست

اين بنده حقير متذكر مي‌شوم كه هر چه آقايي و عزت است در خدمتگزاري درگاه اين اوصياء و برگزيدگان الهي است. تا توان داريد در راه خدمتگزاري به اين اولياء الله كوتاهي نكنيد، كه خود آنها بزرگواري دارند و پاداش بيش از حد مي‌دهند...

 

وصیت نامه شهید امیر حاج امینی

بعد از مدت ها کشمکش درونی که هنوز هم آزارم می دهد، برای رهایی از این زجر، به این نتیجه رسیده ام و آن در این جمله خلاصه می شود: خدایا! عاشقم کن...

 

جانبازي كه ماند و ديد وعده شهيد باكري  را هم ديد و هم چشيد که در وصيتنامه‌اش گفت: "دسته جاماندگان از جنگ که به گذشته خود وفادار می‌مانند از شدت مصائب دق خواهند کرد" ...

 

به یاد سی سال غربت

آرام و بی سرو صدا ساک کوچک و جمع و جوراش را برداشت و به داخل حیاط رفت . نمی خواست صدایی بلند شود و باعث بیدار شدن دو دختر دلبند دو ساله و چهار روزه اش شود...

 

شايد بهتر است اينگونه بگويم كه انسان از ۲۴ ساعت ۸‌ساعت را استراحت می‌کند اما باید بگویم استراحت حاج همت در ماشین و درطول مسیر رفت و آمد بود. راننده‌ای که در کنار حاج همت بود می‌دید او در خواب حرف می‌زند و برای خود تعریف می‌کند ...

 

خاطراتي از شهيد درويش عالي دريكوندي ( ديانت )

مرحوم پدرم اسرار داشت كه فرزندانش پس از رسيدن به سن تكليف و كسب حداقل توانايي لازم براي حمل اسلحه به جبهه اعزام شوند و در دفاع از كشور عزيزمان مشاركت جويند...

 

گفتم مي‌شنوي چه آهنگ حزيني دارد ؟ گفت: آري اين صداي ... است كه مي‌خواند. گفتم: نه, نه خوب گوش كن من صداي قافله را مي‌گويم قافله دو كوهه كه دارد دور مي‌شود...

 

جایزه برای سر قهرمان «شور شیرین»

شهید کاوه که همیشه عملیاتها و اقداماتش موجب تحیر فرماندهان بود توانست با کمترین نیروی عملیاتی منطقه اشغال شده بسطام را در مدت 24 ساعت از دست عناصر ضد انقلاب آزاد کند...

 

زندگی نامه و تصاویر این شهید بزرگوار توسط فرزند ایشان برای سایت شهید آوینی ارسال شده است ...

 

تاملي در ويژگي سيد شهيدان اهل قلم

بسياري از سه گانه تفكر – فرهنگ – تمدن نام برده اند. زنجيره اي كه هر پديده و واقعه و تحول انساني و اجتماعي را مي توان در ذيلش تحليل كرد...

 

آقای مردشور گفت تا شما بیرون نروید من او را نمی شویم، داخل یک پلاستیک پیچیده بودنش، گفتم برید کنار، چادرم را انداختم، گفتم من خودم پسرم را می شویم. طاقتش را هم دارم.

 

هدی و طه جان! دیگر بابا آب داد تمام شده است زمان، زمانِ بابا خون داد است

در یک سو لشکر اسلام به رهبری امام خمینی اقتدا به حسین نمود و پرچم سرخ آزادگی و نجات و سعادت و انسانیت و در یک کلام اسلام را بر افراشته است و در سوی دیگر وارث یزید،صدام می کوشد پرده سیاه ظلمت بار ننگ و استعمار را با نام آمریکای متجدد و آزادی حقوق بشر به عنوان ارمغان، عرضه بدارد که به فرموده اله در قرآن مجید: ان کید شیطان کان ضعیفا. آری بدرستی که دشمن ضعیف است.

 

جوسازیهائی برای برادران دینیمان می نمائیم و اختلاف سلیقه را به مسایل خطی میکشانیم و باعث تضعیف خود و تقویت دشمنان اسلام می شویم.

 

خاطره‌اي از شهيد صياد

اخبر سقوط اسلام‌آباد غرب در تهران مردان شورای عالی دفاع را سردرگم کرده بود. آنان هنوز گمان می کردند با ارتش عراق طرفند و لذا آغاز این حمله با دانسته‌های آنان از توانایی ارتش عراق نمي‌خواند ...

 

خب لااقل حرفی بزن مرد حسابی!

حاج احمد! دل دوکوهه برایت تنگ است. دل بسیجی ها. بی تو چرا دروغ؟ سخت می گذرد به ما! این همه سخنران، هیچ کدامش تو نیستی. این همه جبهه، در هیچ کدامش تو نیستی. این همه جنگ، نیستی، نیستی، نیستی!  ...

 

 از ذبيح الله بخشي تا "حاجي بخشي"

از مخالفت هم نبايد بترسيم، تا مخالفت نباشد کار خوب ما معلوم نمي شود. مخالف که اشتباهات ما را گفت، ما را به کارمان بيشتر آشنا مي کند. دهان مخالف را که ببنديم خودمان به بيراهه مي رويم. خودمان به ديوار مي خوريم را که کسي نيست که خطرهاي بين راه به ما بگويد.

 

شايد وقتي پيكر شهيد علي هاشمي بعد از 22 سال خودش را نشان داد و «سردار هور» نقل مجالس شد، تازه خيلي ها فهميدند كه هوري هم بوده است و سرداري داشته.

 

 ژنرالی که غریبانه در هور گم شد

هیچ کس به درستی نمی داند که در این روز درناک ، چه بر سر سرداران قرارگاه نصرت آمد. شاهدان می گفتند که هلی کوپترهای عراقی در فاصله کمی از قرارگاه خاتم4 به زمین نشسته اند

 

ارتباط من با حسين ، ارتباط دو دوست  بود ، دوستاني كه دوستيشان در خون و جنگ عميق تر و هر چه زمان ميگذشت عاشقانه تر بود. گر چه هيچگاه بزبان و بيان نمي آمد ولي چشمانمان بيكديگر اين عشق را منتقل مي كرد.

 

خداوندا راضی نشو احمد زنده باشد و خرمشهر در دست دشمنان باشد

حاج احمد در آخر صحبت‌هایش، در حالی که اشک از چشمانش سرازیر شده بود، گفت: خدایا! راضی نشو که حاج احمد زنده باشد و ببیند ناموس ما، خرمشهر ما، در دست دشمن باقی مانده. خدایا! اگر بنابراین است که خرمشهر در دست دشمن باشد، مرگ حاج احمد را برسان!
 

حاج آقا دیانی از دوستان آقا مجتبی ایستاد به قبله، مجتبی جلوی پیش نماز، نماز ظهر و عصر را خواندیم. نماز که تمام شد، آقا مجتبی به من تاکید کرده بود که روضه مادرش حضرت زهرا(س) را سر قبرش بخوانیم .

 

یادگاری هایی عارفانه از زندگی امیر سپهبد شهید صیاد شیرازی

بی تعارف بگویم که اگر صیاد را فراموش کنیم به خودمان ظلم کرده ایم و به همین دلیل است که هیچ گاه به خود اجازه نمی دهم صدای این شهید در درونم خاموش شود. فرمانده ای که وقتی حکم فرماندهی او بر نیروی زمینی ارتش امضا می شد با همان لباس های خاکی اش زیر آتش در تکاپوی جهاد بود و آن جا هم که کارش گیر می کرد و در محاصره ضد انقلاب قرار می گرفت تنها به نمازش اتکا می کرد و همان “دعای فرج” که می گویند همیشه می خوانده است...

 

احتمال شکست محور‌های دیگر هم زیاد بود، آن هم با کلی شهید. پاک در مانده شدم. نا‌امیدی در تمام وجودم ریشه دوانده بود. با خودم گفتم چه کار کنم؟ سرم را بلند کردم روبه آسمان و توی دلم نالیدم که: خدایا خودت کمک کن. از بچه‌ها فاصله گرفتم؟ اسم حضرت صدیقه طاهره (س) را از ته دل صدا زدم و متوسل شدم به وجود شریفش. زمزمه کردم: خانم خودتون کمک کنین. منو راهنمایی کنین تا بتونم این بچه‌ها رو حرکت بدم. وضع ما رو خودتون بهتر می‌دونین....

 

سجده ابدی

بعد از نماز صبح و خواندن زيارت عاشورا، به سمت منطقه مورد نظر در تپه هاى فكه حركت كرديم. از روز قبل، يك شيار را نشانه كرده بوديم و قرار بود آن روز درون آن شيار به تفحص بپردازيم.
پاى كار كه رسيديم، بچه ها «بسم الله» گويان شروع كردند به كندن زمين. چند ساعت شيار را بالا و پائين كرديم، ولى هيچ خبرى نبود. نشانه هاى رنج و غصه در چهره بچه ها پديدار شد. نااميد شده بوديم. مى خواستيم به مقر برگرديم، اما احساس ناشناخته اى روح ما را به خود آورده بود. انگار يكى مى گفت: «نرويد... شهدا را تنها نگذاريد...»
....

 

نام کوچک او عشقعلی بود ...


آخرين روز سال امام علي (ع) بود به دوستان گفتم امروز آقا به ما عيدي خواهد داد. در زيارت عاشوراي آن روز هم متوسل شديم به‌منظور عالم، حضرت علي (ع)، همه بچه‌ها با اشك و گريه، آقا را قسم كه اين شهيدان به عشق او به شهادت رسيده‌اند. از اميرالمومنيين (ع) خواستيم تا شهيدي بيابيم رفتيم پاي كار، همه از نشاط خاصي برخوردار بوديم مشغول كند‌وكاو شديم آن روز اولين شهيدي را كه يافتيم با مشخصات و هويت كامل پيدا شد نام كوچك او عشقعلي بود.

 

آب دبه بعد از گذشت 12 سال هنوز گوارا بود


در فكه كنار يكي از ارتفاعات تعدادي شهيد پيدا شدند كه يكي از آنها حالت جالبي داشت. او در حالي روي زمين افتاده بود كه دو دبه پلاستيكي 20 ليتري آب در دستان استخواني‌اش بود. يكي از دبه‌ها تركش خورده و سوراخ شده بود ولي دبه‌ ديگر، سالم و پر از آب بود. در دبه را كه باز كرديم، با وجود اين‌كه حدود 12 سال از شهادت اين بسيجي سقا مي‌گذشت، آب آن دبه بسيار گوارا و خنك بود.

 

عدالت - به ياد شهداى تفحص


به همراه بچه هاى تفحص بوديم و از همراهى شان كسب فيض مى كرديم گهگاه پاى خاطراتشان هم مى نشستيم از جمله پاى خاطرات جانباز شهيد حاج على محمودوند.
خاطره اى كه در ذيل مى آيد نقل از اوست كه قسمم داد تا وقتى زنده است آن را بازگو نكنم! و حالا كه محمودوند گرامى در بهشت آرميده است نقل اين خاطره شايد نقبى بزند به آن روزهاى خوب خدا، اميد كه از آن حال و هوا خوشه چين معرفت باشيم.
سال ۶۱ در عمليات والفجر مقدماتى(فكه) از واحد تخريب لشكر ۲۷ به گردان ها مامور شده بوديم و محل حضورم در گردان حنظله بود. يك شب كه در گردان خواب بوديم متوجه شدم شخصى كه در كنار من خوابيده به نام عباس شيخ عطار به شدت در حال لرزيدن است و به حال تشنج افتاده بود....

 

باید بستان را نگه داریم


شهید حسن باقری توی یکی ازخانه های گلی سوسنگرد نشسته بود. سه نفر به زحمت جا می شدند. نقشه پهن بود جلوش. هم گوشی بی سیم روی شانه اش به توپ خانه گرا  می داد ، هم روی نقشه کار می کرد. به من سفارش کرد آب یخ به بسیجی ها برسانم.به یکی سفارش الوار می داد برای سقف سنگر ها. گاهی هم یک تکه نان خالی بر می داشت می خورد.عصری از شناسایی برگشت ....
 

 

ده خاطره از شهید مهدی زین الدین


عراقی ها، نصف خاکریز را باز کرده بوند و آب بسته بودند توی نیروهای ما. از گردان، نیرو خواستیم که با الوار و کیسه ی شن، جلوی آب را بگیریم. وقتی که آمدند، راه افتادیم سمت خاک ریز. دیدیم زین الدین و یکی دونفر دیگر، الوار های به چه بلندی را به پشت گرفته بودند و توی آب به سمت ورود ی خاکریز می رفتند. گفتم:«چرا شما؟ از گردان نیرو آمده» گفت:«نمی خواست. خودمون بندش می اوریم.» .....
 

 

ده خاطره از شهید حسن باقری


 ریز به ریز اطلاعات و گزارشها را روی نقشه می نوشت.اتاقش که می رفتی ، انگار تمام جبهه را دیده باشی. چند روزی بود که دو طرف به هوای عراقی بودن سمت هم می زدند. بین دو جبهه نیرویی نبود. باید الحاق می شد و ونیروها با هم دست می دادند . حسن آمد و از روی نقشه نشان داد. .....

 
 

 

ده خاطره از شهید حاج حسین خرازی<

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, توسط اميد

مقدّمه ناشر

 

چند تذكّر لازم

رساله «توضيح المسائل» كه متن نخستين آن توسّط چند تن از فضلاى حوزه علميّه قم در عصر مرحوم آية اللّه العظمى بروجردى ـ قدّس سرّه ـ بر طبق فتاواى ايشان تنظيم شد، گام مؤثّرى در طريق واضح ساختن احكام فقهى، براى اوّلين بار، جهت عموم مردم بود; چراكه هم اصطلاحات پيچيده مخصوص فقه كه رساله هاى پيشين مملوّ از آن بود در توضيح المسائل وجود نداشت، و هم جمله بندى ها ساده و روشن، و در عين حال دقيق و منسجم بود; و به همين دليل، اثر عميقى در رغبت اقشار متديّن نسبت به فهم مسائل دينى گذاشت.

بعد از «معظّم له»، مراجع بزرگ ديگر ـ كثّراللّه امثالهم ـ نيز ازآن متن استفاده كرده، با داخل نمودن فتاواى خود در متن مزبور، همان سنّت پسنديده را تعقيب كردند.

امّا از آنجا كه جمله بندى هاى كتاب براى فتاواى مرحوم آية اللّه العظمى بروجردى تهيّه شده بود، با مرور زمان و تلفيق با فتاواى بزرگان ديگر، ناهماهنگى هايى در آن به وجود آمد و سلاست و انسجام نخستين را از دست داد، تا آنجا كه در اين اواخر قسمت قابل توجّهى از «توضيح المسائل» دوباره شكل پيچيده به خود گرفت و فهم آن براى بعضى مشكل شد حتّى در بعضى از موارد، شايد تناقضهايى در آن به وجود آمد.

از سوى ديگر مشغله زياد مراجع بزرگ، غالباً به آنها اجازه نمى داد كه خودشان شخصاً تمام مسائل «توضيح» را بر فتاواى خود تطبيق و تغييرات لازم را در عبارات انجام دهند و اين كار احياناً زير نظر فرد يا جمعى از فضلاى مورد اعتمادشان انجام مى شد و پيداست كه طرز كار و دقّت اين فضلا با خود مراجع فرق بسيار داشت هرچند هر دو از نظر شرعى حجّت بود.

از اين گذشته، تغييرات تند و سريع جامعه سبب مى شد مسائلى كه از محلّ ابتلا خارج شده بود و هنوز در آن به چشم مى خورد از توضيح المسائل خارج گردد و در عوض مسائل مهمّ مورد ابتلاء و حاجت به آن افزوده شود، تا جوابگوى نيازهاى مردم مسلمان در مسائل فقهى باشد.

در رساله حاضر اين مشكلات بحمداللّه برطرف گشته و توضيح المسائل به طرز شايسته ترى عرضه شده است زيرا:

اوّلاً: با اصلاح كامل عبارات و بازنگرى دقيق، سلاست و انسجام و هماهنگى به توضيح المسائل بازگشته است.

ثانياً: حضرت آية اللّه العظمى مكارم شيرازى شخصاً بر تمام مسائل نظارت داشته و متون «توضيح» را با فتاواى خودشان كه در «تعليقات عروة الوثقى» آمده تطبيق نموده و مسائلى را كه در عروه نبوده، بر آن افزوده اند و تمام عبارات را اصلاح كرده اند.

ثالثاً: مسائل غير مورد ابتلاء از آن حذف و مسائل مورد حاجت به آن افزوده شده است و انشاءاللّه به صورتى درآمده كه نفع آن عام و بهره گيرى از آن براى همه آسانتر باشد.

خداوند متعال به همه ما توفيق عمل به احكام اسلام و قرآن و سنّت پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)و ائمّه طاهرين(عليهم السلام) را عنايت فرمايد و نيّت ما را خالص و در مسير رضاى خودش قرار دهد!

«ناشر»

 

تـقـلـيد

 احكام تقليد

مسأله 1ـ هيچ مسلمانى نمى تواند در اصول دين تقليد نمايد، بلكه بايد آنها را از روى دليل ـ به فراخور حال خويش ـ بداند ولى در فروع دين يعنى احكام و دستورات عملى، اگر مجتهد باشد (يعنى بتواند احكام الهى را از روى دليل به دست آورد) به عقيده خود عمل مى كند و اگر مجتهد نباشد بايد از مجتهدى تقليد كند، همان گونه كه مردم در تمام امورى كه تخصّص و اطّلاع ندارند، به اهل اطّلاع مراجعه مى كنند و از آنها پيروى مى نمايند.

و نيز مى تواند عمل به احتياط كند، يعنى در اعمال خود طورى رفتار نمايد كه يقين كند تكليف خود را انجام داده است، مثلاً اگر بعضى از مجتهدين كارى را حرام و بعضى مباح مى دانند آن را ترك كند و يا اگر بعضى، آن را مستحب و بعضى واجب مى دانند آن را حتماً به جا آورد، ولى چون عمل به احتياط مشكل است و احتياج به اطّلاعات نسبتاً وسيعى از مسائل فقهى دارد، راه براى توده مردم غالباً همان مراجعه به مجتهدين و تقليد از آنهاست.

مسأله 2ـ حقيقت تقليد در احكام، استنادعملى به دستور مجتهد است، يعنى انجام اعمال خود را موكول به دستور مجتهد كند.

مسأله 3ـ مجتهدى كه از او تقليد مى كند بايد داراى صفات زير باشد: مرد، بالغ، عاقل، شيعه دوازده امامى، حلال زاده و همچنين بنابراحتياط واجب عادل و زنده باشد. (عادل كسى است كه داراى حالت خداترسى باطنى است كه او را از انجام گناه كبيره و اصرار بر گناه صغيره باز مى دارد).

مسأله 4ـ در مسائلى كه مجتهدين اختلاف نظر دارند بايد از «اعلم» تقليد كند.

مسأله 5ـ «مجتهد» و «اعلم» را از سه راه مى توان شناخت:

اوّل: اين كه خود انسان اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد.

دوم: اين كه دو نفر عادل از اهل علم به او خبر دهند، به شرط اين كه دو نفر عالم ديگر برخلاف گفته آنها شهادت ندهند.

سوم: اين كه آنچنان در ميان اهل علم و محافل علمى مشهور باشد كه انسان يقين پيدا كند او اعلم است.

مسأله 6ـ هرگاه شناختن «اعلم» بطور قطع ممكن نشود، احتياط آن است از كسى تقليد كند، كه گمان به اعلم بودن او دارد و در صورت شك ميان چند مجتهد و عدم ترجيح آنها از هركدام بخواهد مى تواند تقليد كند.

مسأله 7ـ براى آگاهى از فتواى مجتهد چند راه وجود دارد:

اوّل، شنيدن از خود مجتهد يا ملاحظه دستخطّ او;

دوم، ديدن در رساله اى كه مورد اطمينان باشد;

سوم، شنيدن از كسى كه مورد اعتماد است;

چهارم، مشهور بودن در ميان مردم بطورى كه سبب اطمينان شود.

مسأله 8ـ اگر احتمال دهد فتواى مجتهد عوض شده، مى تواند به فتواى سابق عمل كند و جستجو لازم نيست.

مسأله 9ـ در جايى كه مجتهد صريحاً فتوا ندارد، بلكه مى گويد احتياط آن است كه فلان گونه عمل شود، اين احتياط را «احتياط واجب» مى گويند و مقلّد يا بايد به آن عمل كند و يا به مجتهد ديگر مراجعه نمايد و امّا اگر فتواى صريحى داده، مثلاً گفته است اقامه براى نماز مستحبّ است، سپس گفته احتياط آن است كه ترك نشود، اين را «احتياط مستحبّ» مى گويند و مقلّد مى تواند به آن عمل كند يا نكند و در مواردى كه مى گويد «محلّ تامّل» يا «محلّ اشكال» است مقلّد مى تواند عمل به احتياط كند

يا به ديگرى مراجعه نمايد. امّا اگر بگويد «ظاهر چنين است» يا «اقوى چنين است»، اين تعبيرها فتوا محسوب مى شود و مقلّد بايد به آن عمل كند.

مسأله 10ـ هرگاه مجتهدى كه انسان از او تقليد مى كند، از دنيا برود باقى ماندن بر تقليد او جايز است; بلكه اگر اعلم باشد واجب است، به شرط اين كه عمل به فتواى او كرده باشد.

مسأله 11ـ عمل كردن به فتواى مجتهد مرده ابتداءً جايز نيست هرچند اعلم باشد بنابر احتياط واجب.

مسأله 12ـ هركس بايد مسائلى را كه معمولاً مورد احتياج او واقع مى شود ياد گيرد يا طريقه احتياط آن را بداند.

مسأله 13ـ اگر مسأله اى پيش آيد كه حكم آن را نمى داند مى تواند عمل به احتياط نمايد، يا اگر وقت آن نمى گذرد صبر كند تا دسترسى به مجتهد پيدا كند، و اگر دسترسى ندارد يك طرف را كه بيشتر احتمال صحّت مى دهد انجام مى دهد و بعداً سؤال مى كند، اگر مطابق فتواى مجتهد بود صحيح است وگرنه بايد اعاده كند.

مسأله 14ـ هرگاه كسى مدّتى اعمال خود را بدون تقليد انجام داده، سپس تقليد كند، اگر اعمال سابق، مطابق فتواى اين مجتهد باشد صحيح است و گرنه بايد اعاده كند، همچنين است اگر بدون تحقيق كافى از مجتهدى تقليد نموده.

مسأله 15ـ هرگاه كسى در نقل فتواى مجتهدى اشتباه كرده بايد بعد از اطّلاع، صحيح آن را بگويد، و اگر در منبر و سخنرانى گفته بايد آن را در جلسات مختلف تكرار كند تا كسانى كه به اشتباه افتاده اند از اشتباه درآيند، امّا اگر فتواى آن مجتهد تغيير كرده، اعلام تغيير بر او لازم نيست.

مسأله 16ـ عدول، يعنى تغيير تقليد از مجتهدى به مجتهد ديگر، جايز نيست بنابر احتياط واجب، مگر آن كه مجتهد دوم اعلم باشد و اگر بدون تحقيق عدول كرده بايد بازگردد.

مسأله 17ـ هرگاه فتواى مجتهد تغيير كند بايد به فتواى جديد عمل شود، امّا اعمالى را كه مطابق فتواى سابق عمل كرده (مانند عبادات يا معاملاتى كه انجام داده) صحيح است و اعاده لازم ندارد، همچنين اگر از مجتهدى به مجتهد ديگر عدول كند، اعاده اعمال سابق لازم نيست.

مسأله 18ـ هرگاه مدّتى تقليد كرده امّا نمى داند تقليد او صحيح بوده يا نه، نسبت به اعمال گذشته اشكالى ندارد، امّا براى اعمال فعلى و آينده بايد تقليد صحيح كند.

مسأله 19ـ هرگاه دو مجتهد مساوى باشند، مى توان بعضى از مسائل را از يكى و بعضى را از ديگرى تقليد كرد.

مسأله 20ـ فتوا دادن و اظهار نظر كردن در مسائل شرعى براى كسى كه مجتهد نيست (يعنى قادر به استنباط احكام از مدارك و دلايل آن نمى باشد) حرام است و هرگاه بدون اطّلاع اظهار نظر كند، مسؤول اعمال تمام كسانى است كه به گفته او عمل مى كنند.

 

طــهـارت

  اقسام آبها

مسأله 21ـ آب يا «مطلق» است يا «مضاف». آب مضاف آبى است كه به تنهايى به آن آب گفته نشود، مثلاً بگويند «آب ميوه»، «آب نمك» و «آب گل»; امّا آب مطلق آن است كه مى توان بدون هيچ قيد و شرطى به آن آب گفت; مثل آبهاى معمولى.

مسأله 22ـ آب مطلق اقسامى دارد كه هركدام حكمى دارد و آن پنج قسم است: اوّل آب كر، دوم آب قليل، سوم آب جارى و آبهاى لوله كشى، چهارم آب باران، پنجم آب چاه، ولى همه اين آبها پاك و پاك كننده اند; امّا آب مضاف چيزى را پاك نمى كند، بلكه با ملاقات به نجس، نجس مى شود.

 1ـ آب كر

مسأله 23ـ آب كر بنابر احتياط واجب مقدار آبى است كه اگر در ظرفى كه طول و عرض و عمق آن هركدام سه وجب ونيم است بريزند، آن ظرف را پركند، يا وزن آن 384 كيلوگرم (384 ليتر) باشد و معيار در وجب، وجبهاى متوسّط است.

مسأله 24ـ اگر عين نجس مانند بول و خون در آب كر بريزد نجس نمى شود، مگر اين كه رنگ، يا بو يا مزه آن تغيير كند.

مسأله 25ـ اگر چيزى كه نجس شده (مانند لباس و ظرف) در آب كر بشويند، پاك مى شود.

 مسأله 26ـ هرگاه رنگ و بو و طعم آب كر به واسطه غير نجاست تغيير كند، نجس نمى شود ولى خوب است از هرگونه آب آلوده اجتناب گردد.

مسأله 27ـ هرگاه عين نجس (مانند خون) به آبى كه بيشتر از كر است برسد و قسمتى از آن را تغيير دهد چنانچه باقيمانده به اندازه كر يا بيشتر است، فقط آن قسمت كه تغيير كرده نجس مى شود و الاّ تمام آن نجس خواهد شد.

مسأله 28ـ هرگاه چيز نجس را زير شيرى كه متّصل به كر است بگيرند، آبى كه از آن مى ريزد پاك است، مگر اين كه بو يا رنگ يا طعم نجاست به خود گيرد.

مسأله 29ـ آبى كه به اندازه كر يا بيشتر بوده، چنانچه شك كنيم از كر افتاده حكم آب كر را دارد و بعكس، اگر آبى كمتر از كر بوده و شك داريم كر شده، حكم آب كمتر از كر را دارد.

مسأله 30ـ كُر بودن آب را از دو راه مى توان شناخت: نخست اين كه خود انسان يقين پيدا كند و ديگر اين كه لااقل يك نفر عادل خبر دهد.

 2ـ آب قليل

مسأله 31ـ آب قليل آبى را گويندكه از مقداركر كمتر باشد و از زمين نجوشد.

مسأله 32ـ هرگاه چيز نجسى به آب قليل برسد آن را نجس مى كند (بنابر احتياط واجب) امّا اگر از بالا بريزند، فقط آن مقدار كه به نجس رسيده نجس مى شود و اگر به صورت فوّاره از پايين به بالا رود و به چيز نجسى برسد، قسمت پايين آن نجس نمى شود.

مسأله 33ـ اگر با آب قليل پاك چيزى را كه نجس شده بشويند پاك مى شود (باشرايطى كه بعداً گفته خواهد شد) امّا آبى كه از آن جدا مى شود و آن را «غساله» گويند، نجس است; مگر در آبى كه با آن مخرج بول و مدفوع را مى شويند كه با پنج شرط پاك است: يكى از اوصاف سه گانه نجس را به خود نگرفته باشد. نجاستى از خارج به آن نرسيده باشد. نجاست ديگرى مانند خون يا بول همراه آن نباشد. بنابر احتياط واجب ذرّات مدفوع در آب پيدا نباشد. بيشتر از مقدار معمول نجاست به اطراف مخرج نرسيده باشد، ولى پاك بودن اين آب به آن معنى است كه اگر به بدن و لباس ترشّح كند لازم نيست آن را آب بكشند، امّا ساير استفاده هاى آب پاك را از آن نمى توان كرد.

 3ـ آب جارى

مسأله 34ـ آبهايى كه از زمين مى جوشد و جارى مى شود مانند آب چشمه و قنات، يا از برفهاى متراكم در كوهها سرچشمه مى گيرد و ادامه دارد آب جارى است.

مسأله 35ـ آب جارى با ملاقات نجاست نجس نمى شود، هرچند كمتر از كر باشد، مگر اين كه بو، يا رنگ، يا طعم نجاست به خود گيرد.

مسأله 36ـ هرگاه نجاستى به آب جارى برسد و قسمتى از آن، بو، يا رنگ ويا طعم نجس گيرد همان مقدار نجس مى شود و طرفى كه متّصل به چشمه است اگرچه كمتر از كر باشد پاك است، ولى طرف ديگر اگر كمتر از كر باشد نجس مى شود، مگر اين كه با آب تغيير نكرده، اتّصال به چشمه داشته باشد.

مسأله 37ـ آبهاى ايستاده كه هروقت از آن برمى دارند باز هم مى جوشد حكم آب جارى دارد و با ملاقات نجاست نجس نمى شود، هرچند كمتر از كر باشد، همچنين آبهاى ايستاده كنار نهرها كه متّصل به نهر است.

مسأله 38ـ چشمه ها و قناتها كه گاه مى جوشد و گاه از جوشش مى افتد، در هنگامى كه مى جوشد حكم آب جارى دارد.

مسأله 39ـ آبهاى لوله كشى شهرها و حمّام ها و مانند آن كه متّصل به منبع است حكم آب جارى را دارد، به شرط اين كه آب منبع به تنهايى يا به اضافه لوله ها كمتر از كر نباشد.

مسأله 40ـ هرگاه ظرفى را زير آب لوله كشى بگذارند، آبى كه درون ظرف است حكم آب جارى را دارد، به شرط اين كه متّصل به آب لوله كشى باشد.

 4ـ آب باران

مسأله 41ـ آب باران در حكم آب جارى است و به هر چيز نجسى برسد آن را پاك مى كند، خواه زمين باشد، يا بدن، يا فرش و يا غير اينها، به شرط اين كه عين نجاست در آن نباشد و غساله يعنى آبى كه با آن شسته شده جدا شود.

مسأله 42ـ بارش چند قطره كافى نيست، بلكه بايد به مقدارى ببارد كه به آن «باران» گويند.

مسأله 43ـ هرگاه باران روى عين نجسى ببارد و به جاى ديگر ترشح كند، احتياط واجب اجتناب از آن است.

مسأله 44ـ هرگاه روى زمين يا پشت بام عين نجس باشد و باران روى آن ببارد احتياط واجب اجتناب است، امّا آن مقدار كه روى نجس نباريده پاك است و اگر باهم مخلوط شود و از ناودان جارى گردد آن هم پاك است.

مسأله 45ـ هرگاه آب باران جارى شود و به زير سقف يا جايى كه باران نمى بارد برسد آن را پاك مى كند، به شرط اين كه باران قطع نشده باشد.

مسأله 46ـ هرگاه آب باران در جايى جمع شود و متّصل به باران باشد، حكم آب باران را دارد و هرچيز نجسى را پاك مى كند هرچند كمتر از كر باشد.

مسأله 47ـ هرگاه فرش پاكى روى زمين نجس باشد و باران بر آن ببارد و از زير آن جارى شود، آن فرش نجس نمى شود، بلكه زمين هم پاك مى شود.

مسأله 48ـ هرگاه باران بر حوضى كه آب آن نجس است ببارد و با آن مخلوط گردد پاك مى شود.

 5ـ آب چاه

مسأله 49ـ آب چاه پاك و پاك كننده است، هرچند كمتر از كر باشد و اگر
چيز نجسى كه عين نجاست در آن نيست با آن شسته شود پاك مى گردد، مگر اين كه به واسطه رسيدن عين نجس، بو يا رنگ ويا طعم نجس به خود
بگيرد.

مسأله 50ـ گرچه آب چاه بر اثر افتادن چيز نجس در آن نجس نمى شود، ولى مستحبّ است مقدارى از آن را براى هريك از اشياء نجس بكشند و دور بريزند، اين مقدار در كتابهاى مفصل فقهى تعيين شده است.

مسأله 51ـ چاههاى عميق و نيمه عميق و معمولى كه آب آن با موتور و تلمبه كشيده مى شود هرگاه آبى كه از آن كشيده اند، به مقدار كر باشد پاك كننده است و اگر كمتر از كر باشد مادام كه آب جريان مستمر دارد حكم آب چاه را دارد و با ملاقات نجاست نجس نمى شود.

مسأله 52ـ هرگاه آب چاه بر اثر ريختن عين نجس در آن بو يا رنگ يا طعم نجاست گيرد و بعداً اين تغيير، خود به خود از بين برود آب چاه پاك نمى شود، مگر اين كه آبهاى تازه اى از آن بجوشد و با آن مخلوط گردد.

 احكام آبها

مسأله 53ـ آب مضاف كه در اوّل اين بحث معنى آن گفته شد مانند گلاب و آب ميوه، چيز نجس را پاك نمى كند و نيز وضو و غسل با آن صحيح نيست.

مسأله 54ـ هرگاه آب مضاف با چيز نجسى ملاقات كند نجس مى شود، مگر در سه صورت:

اوّل اين كه از بالا به پايين بريزد، مثلاً گلاب را از گلابدان روى دست نجسى بريزيم، گلابهايى كه در گلابدان است نجس نمى شود.

دوم اين كه مانند فوّاره با فشار از پايين به بالا رود، در اين صورت نيز تنها آن قسمت كه با نجس ملاقات كرده نجس مى شود.

سوم آن كه بقدرى زياد باشد كه بگويند نجاست به آن سرايت نكرده، مثل اين كه استخر بزرگى از آب مضاف باشد و نجس در گوشه اى از آن بيفتد يا لوله طولانى از نفت باشد و نجس با يك طرف آن ملاقات كند، در اين گونه موارد، بقيّه نجس نمى شود.

مسأله 55ـ هرگاه آب مضاف نجس، با كر يا آب جارى، چنان مخلوط شود كه ديگر به آن مضاف نگويند، پاك مى شود.

مسأله 56ـ هرگاه آبى مطلق بوده، شك كنيم مضاف شده يا نه ـ مانند سيلابهايى كه نمى دانيم به آن آب مى گويند يا نه ـ حكم آب مطلق را دارد، يعنى مى توان چيزهاى نجس را با آن شست و وضو گرفت و غسل كرد، امّا بعكس اگر آبى مضاف بوده، شك داريم مطلق شده، حكم آب مضاف را دارد.

مسأله 57ـ آبى كه معلوم نيست مطلق است يا مضاف و حالت سابقه آن هم معلوم نيست چيزى را پاك نمى كند، وضو و غسل هم با آن باطل است، امّا اگر چيز نجسى به آن رسد نجس نمى شود.

مسأله 58ـ هرگاه آبى بر اثر مجاورت و نزديكى با عين نجس بوى نجس بگيرد پاك است، مگر اين كه عين نجس به آن برسد، درعين حال اجتناب از آن بهتر است.

مسأله 59ـ هرگاه آبى كه بو، يا رنگ و يا طعم آن بر اثر نجاست تغيير كرده خود به خود رنگ و بو و طعمش از بين برود پاك نمى شود، مگر اين كه با آب كر يا باران يا جارى مخلوط گردد.

مسأله 60ـ آبى كه قبلاً پاك بوده شك داريم نجس شده يا نه، پاك است و آبى كه قبلاً نجس بوده شك داريم پاك شده يا نه نجس است.

مسأله 61ـ آب نيم خورده «حيوانات نجس» مانند سگ و خوك نجس است، امّا نيم خورده حيوانات حرام گوشت (مانند گربه و جانوران درنده) پاك است هرچند خوردن آن مكروه است.

مسأله 62ـ مستحبّ است آب نوشيدنى كاملاً تميز بوده باشد، خوردن آبهاى آلوده كه موجب بيمارى مى گردد حرام است، آبهاى شست و شو نيز شايسته است تميز باشد از آبهاى متعفّن و آلوده تا آنجا كه ممكن است، بايد پرهيز شود.

 احكام تخلّى

مسأله 63ـ واجب است انسان عورت خود را از ديگران بپوشاند، چه در موقع تخلّى و چه در مواقع ديگر، خواه بيننده محرم او باشد (مانند خواهر و مادر) يا نامحرم، بالغ باشد يا غير بالغ، حتّى از اطفال مميّز كه خوب و بد را مى فهمند. ولى زن و شوهر لازم نيست خود را از يكديگر بپوشانند.

مسأله 64ـ براى پوشانيدن عورت از هر چيز مى توان استفاده كرد، حتّى با دست و آب كدر.

مسأله 65ـ در موقع تخلّى بايد رو به قبله يا پشت به قبله نباشد و برگرداندن عورت به تنهايى كافى نيست، امّا اگر بدن رو به قبله يا پشت به قبله نباشد، احتياط واجب آن است كه عورت را رو به قبله يا پشت به قبله نكند.

مسأله 66ـ در موقع شستن مخرج بول و غائط مانعى ندارد رو به قبله و پشت به قبله باشد، ولى در موقع «استبراء» احتياط واجب ترك است.

مسأله 67ـ احتياط واجب آن است كه بزرگترها بچّه ها را در موقع تخلّى رو به قبله يا پشت به قبله ننشانند، امّا اگر خود بچّه بنشيند جلوگيرى او واجب نيست، هرچند بهتر است.

مسأله 68ـ در منزلهايى كه مستراح آن رو به قبله يا پشت به قبله ساخته شده (خواه از روى عمد باشد، يا اشتباه، يا ندانستن مسأله) بايد طورى بنشينند كه رو به قبله يا پشت به قبله نباشد و الاّ حرام است.

مسأله 69ـ اگر قبله را نمى داند بايد جستجو كند و اگر طريقى براى جستجو نيست اگر مى تواند تأخير بيندازد، امّا در صورت ضرورت به هر طرف بنشيند اشكالى ندارد، در هواپيماها و قطارها نيز بايد همين معنى را مراعات كرد.

مسأله 70ـ در چند محل تخلّى كردن حرام است (خواه بول يا غائط): اوّل در كوچه ها و جادّه هايى كه مسير مردم است. دوم در جايى كه براى عدّه خاصى وقف شده، مانند مدرسه هايى كه مخصوص طلاّب است يا مساجدى كه آبريز آن فقط براى نمازگزاران مى باشد. سوم روى قبر مؤمن يا هر محلّ ديگرى كه موجب بى احترامى نسبت به مؤمن يا يكى از مقدّسات شود.

مسأله 71ـ مخرج غائط را مى توان با آب شست، يا با سه قطعه كاغذ يا سنگ يا پارچه يا مانند آن تميز كرد، مگر در صورتى كه از حدّ معمول تجاوز كرده و اطراف مخرج را آلوده نموده باشد، يا نجاست ديگرى مانند خون با آن بيرون آيد،يا از خارج نجاستى به آن برسد، كه در اين حال فقط با آب پاك مى شود.

مسأله 72ـ در مواردى كه مى توان مخرج غائط را با غير آب تميز كرد، شستن با آب بهتر است.

مسأله 73ـ مخرج بول با غير آب پاك نمى شود و اگر با آب قليل بشويند واجب است دوبار بشويند، امّا با شيلنگ هاى متّصل به آب لوله كشى كه در حكم جارى است، يك مرتبه كافى است.

مسأله 74ـ در شستن مخرج بول و غائط فرق ميان مجراى طبيعى و غيرطبيعى نيست، ولى در مخرج غيرطبيعى غير آب كفايت نمى كند.

مسأله 75ـ هرگاه مخرج غائط را با سه قطعه سنگ، يا كاغذ و مانند آن پاك كنند و ذرات كوچكى كه معمولاً جز با آب برطرف نمى شود باقى بماند، ضررى ندارد و مى تواند با آن نماز بخواند.

مسأله 76ـ هرگاه با سه طرف يك قطعه سنگ محل را پاك كند كافى است، همچنين با سه گوشه يك قطعه كاغذ و پارچه.

مسأله 77ـ اگر شك كند كه مخرج را پاك كرده، بايد خود را تطهير كند، ولى اگر بعد از نماز شك كند، نمازش صحيح، امّا براى نمازهاى بعد بايد خود را تطهير كند.

 استبراء

مسأله 78ـ استبراء عمل مستحبّى است كه مردها بعد از بيرون آمدن بول انجام مى دهند، به اين ترتيب كه چند مرتبه از بيخ آلت تا بالا دست مى كشند و قسمت بالا را چند مرتبه فشار مى دهند، تا باقيمانده قطرات بول خارج شود، امّا استبراء از منى آن است كه بعد از خروج منى بول كنند تا ذرّات باقى مانده خارج شود.

مسأله 79ـ رطوبتهايى كه از انسان خارج مى شود غير از بول و منى بر چند قسم است: اوّل آبى كه گاه بعد از بول بيرون مى آيد و كمى سفيد و چسبنده است و به آن «وَدْى» مى گويند، دوم آبى كه هنگام ملاعبه و بازى كردن با همسر بيرون مى آيد و به آن «مَذْى» مى گويند، سوم آبى كه گاه بعد از منى بيرون مى آيد و به آن «وَذْى» گويند، همه اين آبها در صورتى كه مجرا آلوده به بول و منى نباشد، پاك است و وضو و غسل را هم باطل نمى كند.

مسأله 80ـ فايده استبراء از بول اين است كه، مجرا را از بول پاك مى كند، يعنى اگر آب مشكوكى بعد از آن خارج شود پاك است و وضو را هم باطل نمى كند، امّا اگر استبراء نكرده بايد وضو را اعاده كند و محل را بشويد.

مسأله 81ـ فايده استبراء از منى اين است كه اگر رطوبت مشكوكى از او خارج شود و نداند منى است يا يكى از آبهاى پاك، غسل ندارد و اگر استبراء نكند و احتمال دهد ذرّات منى در مجرى باقى بوده و همراه بول يا رطوبت ديگرى خارج شده، بايد دوباره غسل كند.

مسأله 82ـ هرگاه شك كند استبراء كرده يا نه، بايد از رطوبتهاى مشكوك اجتناب كند، امّا اگر استبراء كرده ولى نمى داند درست بوده يا نه، اعتنا به شك نمى كند.

مسأله 83ـ براى زن استبراء نيست و هرگاه رطوبت مشكوكى از او خارج شود، پاك است وضو وغسل هم ندارد.

 مستحبّات و مكروهات تخلّى

مسأله 84ـ مستحبّ است در موقع تخلّى جايى بنشيند كه كسى مطلقاً او را نبيند، همچنين مستحبّ است هنگام تخلّى سر را بپوشاند.

مسأله 85ـ اين كارها در موقع تخلّى مكروه است:

نشستن زير درختان ميوه، نشستن در جايى كه محلّ عبور و مرور مردم است، هرچند كسى او را نبيند. نشستن اطراف خانه ها، نشستن مقابل خورشيد و ماه، ولى اگر عورت خود را بپوشاند، مكروه نيست. توقّف زياد، سخن گفتن مگر به هنگام ضرورت، ولى ذكر خدا در همه حال خوب است. ايستاده بول كردن، بول كردن در آب، مخصوصاً آبهاى ايستاده، بول كردن در سوراخ جانوران، بول كردن در زمينهاى سفت كه از آن ترشّح مى شود و در مقابل باد.

مسأله 86ـ نگه داشتن بول و غائط مكروه است، و اگر ضرر داشته باشد اشكال دارد.

مسأله 87ـ مستحبّ است پيش از خواب و پيش از نماز و بعد از خارج شدن منى، بول كند.

 

چيزهاى نجس

مسأله 88ـ نجاسات بنابر احتياط واجب يازده چيز است: بول مدفوع منى مردار خون سگ خوك كافر مايعات مست كننده 10ـ آبجو 11ـ عرق حيوان نجاستخوار

 

1 و 2ـ بول و مدفوع

مسأله 89ـ بول و مدفوع انسان و هر حيوان حرام گوشت كه خون جهنده دارد، يعنى اگر رگ آن را ببرندخون از آن به سرعت جارى مى شود، نجس است، احتياط واجب آن است از بول حيوان حرام گوشت كه خون جهنده ندارد نيز اجتناب كند; ولى فضله حيوانات كوچك ـ مثل پشه مگس و مانند آنها پاك است ـ بنابر اين از فضله موش و گربه و حيوانات درنده و مانند آنها بايد اجتناب كرد.

مسأله 90ـ بول و مدفوع حيوان نجاستخوار نجس است بنابر احتياط واجب همچنين بول و غائط حيوانى كه انسانى آن را وطى كرده، يعنى با آن نزديكى نموده است.

مسأله 91ـ از بول و مدفوع گوسفندى كه شير خوك خورده بايد اجتناب كرد. مسأله 92ـ فضله و بول پرندگان حلال گوشت و حرام گوشت نجس نيست، ولى احتياط مستحبّ پرهيز از حرام گوشت است مخصوصاً از بول خفّاش.

 

منى

مسأله 93ـ منى حيوانى كه خون جهنده دارد نجس است، خواه حرام گوشت باشد، يا حلال گوشت و احتياط واجب آن است كه از منى حيوانى كه خون جهنده ندارد نيز اجتناب شود.

 

4ـ مردار

مسأله 94ـ مردار حيوانى كه خون جهنده دارد نجس است در صورتى كه خودش مرده باشد، امّا اگر به غير دستور شرعى آن را ذبح كرده باشند پاك است، ولى احتياط مستحبّ پرهيز است، بنابراين گوشت و پوست حيواناتى كه از ممالك غيراسلامى مى آورند پاك است، ولى خوردن اين گوشت ها حرام است، مگر اين كه يقين به ذبح شرعى آنها پيدا شود، يا آورنده آن خبر دهد كه ذبح شرعى شده است.

مسأله 95ـ اجزاى مردار كه روح ندارد مانند پشم و مو و ناخن پاك است، ولى استخوان و قسمتى از دندان و شاخ كه روح دارد يعنى اگر آسيبى به آن برسد ناراحت مى شود، اشكال دارد.

مسأله 96ـ اجزايى را كه روح دارد اگر از بدن انسان يا حيوان زنده جدا كنند نجس است، هرچند گوشت كمى باشد.

مسأله 97ـ پوستهايى كه از لب و سر و جاهاى ديگر بدن انسان جدا مى شود پاك است، امّا اگر آن را با فشار جدا كنند احتياط واجب اجتناب است.

مسأله 98ـ

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, توسط اميد

 

حدیث (1) امام حسین علیه السلام فرمودند:

لاتـَرفع حــاجَتَک إلاّ إلـى أحـَدٍ ثَلاثة: إلـى ذِى دیـنٍ، اَو مُــرُوّة اَو حَسَب
جز به یکى از سه نفر حاجت مبر: به دیندار، یا صاحب مروت، یا کسى که اصالت خانوادگى داشته باشد

(تحف العقول ، ص 251)

 
حدیث (2) امام حسین علیه السلام فرمودند:
 
أیما اثنَین جَرى بینهما کلام فطلب أحدهما رضَـى الاخر کانَ سابقة الىَ الجنّة
هر یک از دو نفـرى که میان آنها نزاعى واقع شود و یکـى از آن دو رضایت دیگرى را بجـویـد ، سبقت گیـرنـده اهل بهشت خـواهـد بــود

(محجه البیصاء ج 4،ص 228)

حدیث (3) امام حسین علیه السلام فرمودند:

لاأفلَحَ قـَومٌ اشتَـروا مَـرضـاتِ المَخلـُوق بسَخَطِ الخـالِق
رستگـار نمی شوند مـردمـى که خشنـودى مخلـوق را در مقـابل غضب خـالق خریدنـد

(تاریخ طبرى،ص 1،ص 239)

حدیث (4) امام حسین علیه السلام فرمودند:

إنَّ شِیعَتَنا مَن سَلمَت قُلُوبُهُم مٍن کلِّ غَشٍّ وَ غِلٍّ وَ دَغَلٍ
بدرستی که شیعیان ما قلبشان از هرناخالصی و حیله و تزویر پاک است

(فرهنگ سخنان امام حسین ص/ 476)

حدیث (5) امام حسین علیه السلام فرمودند:

لا یأمَن یومَ القیامَةِ إلاّ مَن خافَ الله فِی الدُّنیا
کسی در قیامت در امان نیست مگر کسی که در دنیا ترس از خدا در دل داشت

(مناقب ابن شهر آشوب ج/4 ص/ 69)

حدیث (6) امام حسین علیه السلام فرمودند:

أَعجَزالنّاسٍ مَن عَجَزَ عَنِ الدُّعاء
عاجزترین مردم کسی است که نتواند دعا کند

(بحارالانوارج/ 93 ص/ 294)

حدیث (7) امام حسین علیه السلام فرمودند:

اَلبُکاءُ مِن خَشیةِ اللهِ نَجآةٌ مِنَ النّارِ
گریه از ترس خدا سبب نجات از آتش جهنّم است

(حیات امام حسین ج 1 /ص 183)

حدیث (8) امام حسین علیه السلام فرمودند:

مَن حاوَلَ اَمراً بمَعصِیَهِ اللهِ کانَ اَفوَتَ لِما یَرجُو وَاَسرَعَ لِمَجئ ما یَحذَرُ
آن که در کاری که نافرمانی خداست بکوشد امیدش را از دست می دهد و نگرانیها به او رو می آورد.

(بحار الانوار ، ج 3 ، ص 397)

 
حدیث (9) امام حسین علیه السلام فرمودند:
 
اِنّ اَعفَی النّاسِ مَن عَفا عِندَقُدرَتِهِِ
بخشنده ترین مردم کسی است که در هنگام قدرت می بخشد.

(الدره الباهره ، ص24)

حدیث (10) امام حسین علیه السلام فرمودند:

لا یأمن یوم القیامة إلا من خاف الله فی الدنیا.
هیچ کس روز قیامت در امان نیست ، مگر آن که در دنیا خدا ترس باشد.

(بحار الانوار،ج 4،ص 19)

حدیث (11) امام حسین علیه السلام فرمودند:

لا أفلح قوم إشتروا مرضاة المخلوق بسخط الخالق.
کسانی که رضایت مخلوق را به بهای غضب خالق بخرند، رستگار نخواهند شد.

(مقتل خوارزمی،ج 1،ص239)

حدیث (12) امام حسین علیه السلام فرمودند:

من حاول اَمرا بمعصیة الله کان اَفوت لما یرجو و اَسرع لما یحذر.
کسی که بخواهد از راه گناه به مقصدی برسد ، دیرتر به آروزیش می رسد و زودتر به آنچه می ترسد گرفتار می شود .

(بحارالانوار،ج78،ص120)

حدیث (13) امام حسین علیه السلام فرمودند:

من طلب رضی الناس بسخط الله وکله الله إلی الناس . 
کسی که برای جلب رضایت و خوشنودی مردم ، موجب خشم و غضب خداوند ی، خداوند او را به مردم وا می گذارد.

(بحارالانوار،ج78،ص126)

 
حدیث (14) امام حسین علیه السلام فرمودند:
 
من اَحبک نهاک و من اَبغضک اَغراک.
کسی که تو را دوست دارد، از تو انتقاد می کند و کسی که با تو دشمنی دارد، از تو تعریف و تمجید می کند

(بحار الانوار،ج75،ص128)

حدیث (15) امام حسین علیه السلام فرمودند:

من دلائل العالم إنتقادة لحدیثه و علمه بحقائق فنون النظر.
از نشانه های عالم ، نقد سخن و اندیشه خود و آگاهی از نظرات مختلف است .

(بحارالانوار،ج78،ص119)

حدیث (16) امام حسین علیه السلام فرمودند:

من دلائل العالم إنتقادة لحدیثه و علمه بحقائق فنون النظر.
از نشانه های عالم ، نقد سخن و اندیشه خود و آگاهی از نظرات مختلف است .

(بحارالانوار،ج78،ص119)

حدیث (17) امام حسین(ع) فرمودند:

لا تقولوا باَلسنَتکم ما ینقُص عَن قَدَرَکم
چیزى را بر زبان نیاورید که از ارزش شما بکاهد

(جلاءالعیون،ج۲ص۲۰۵)

حدیث(18) امام حسین فرمودند:

لا یأمن یوم القیامة إلا من خاف الله فی الدنیا.
هیچ کس روز قیامت در امان نیست ، مگر آن که در دنیا خدا ترس باشد.

(بحار الانوار، ج 44، ص 192 )

حدیث(19) امام حسین (ع) فرمودند:

لا یکمل العقل إلا باتباع الحق .  
عقل کامل نمی شود مگر با پیروی از حق .

(بحار الانوار، ج 78، ص 127 )

 
حدیث(20) امام حسین (ع) فرمودند:
 
یاک و ما تعتذر منه ، فإن المؤمن لا یسیء و لا یعتذر، و المنافق کل یوم یسیء و یعتذر
حذر کن از مواردی که باید عذرخواهی کنی ، زیرا مؤمن نه کار زشتی انجام می دهد و نه به عذرخواهی می پردازد، اما منافق همه روزه بدی می کند، و به عذرخواهی می پردازد.

( بحار الانوار، ج 78، ص120 )

حدیث(21) امام حسین(ع) فرمودند:

مُجالَسَةِ أهلِ الدِنَاءَة شَر، وَ مُجَالَسَةِ أَهلِ الفُسُوقِ ریبَة

همنشینی با سفلگان و افراد پست ناپسند است و همدمی گناهکاران موجب بدبینی مردم و از دست دادن اعتماد و اعتبار است

(بحارالانوار، ج78، ص 122)

حدیث(22) امام حسین (ع) فرمودند:

فَإنی لا أَرَی المَوتَ إلَّا السَّعادَةَ وَ الحَیاة مَعَ الظّالِمینَ إلّا بَرماًی
به درستی که من مرگ را جز سعادت نمی بینم و زندگی با ستمکاران را جز محنت نمی دانم.

(تحف العقول ، ص 245)

حدیث (23) امام حسین(ع) فرمودند:

مَن عَبَدَ اللهَ حَقَّ عِبادَتِهِ آتاهُ اللهُ فَوقَ أمانِیهِ وَ کفایتِهِی
هر که خدا را، آن‌گونه که سزاوار اوست، بندگی کند، خداوند بیش از آرزوها و کفایتش به او عطا کند

(بحار الأنوار، ج 71، ص 183)

 
حدیث (24) امام حسین (ع) فرمودند:
 
إنَّ أجوَدَ النَّاسِ مَن أعطیَ مَن لا یرجُو.
بخشنده‌ترین مردم کسی است که به آنکه چشم امید به او نبسته، بخشش ‌کند.

(کشف ‌الغمّة، ج2، ص239 )

حدیث (25) امام حسین (ع) فرمودند:

إنَّ شیعَتَنا مَن سَلِمَت قُلوبُهُم مِن کلِّ غِشٍّ وَغِلٍّ وَدَغَلٍ
بی‏ گمان شیعیان ما، دل‏هایشان از هر خیانت، کینه، و فریبکارى پاک است.

(بحارالأنوار، ج 68، ص 156 )

حدیث(26) امام حسین علیه السلام فرمودند:

مَن صَامَ ثَلَاثَةَ أَیامٍ مِن شَعبَانَ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ وَ کانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) شَفِیعَهُ یومَ القِیامَةِ

هر کسی که سه روز از ماه شعبان را روزه بگیرد؛ بهشت بر او واجب می شود و در قیامت نیز پیامبر(ص) شفیع او خواهد بود

وسائل ‏الشیعة ج 10 ، ص 490

حدیث(27) امام حسین علیه السلام فرمودند:

إنَّ حَوائِجَ النّاسِ إلَیکم مِن نِعَمِ اللهِ عَلَیکم فَلا تَمَلُّوا النِّعَمَ
نیاز مردم به شما از نعمتهای خدا بر شما است، از این نعمت افسرده و بیزار نباشید

بحار الأنوار، ج 74، ص 205

حدیث(28) امام حسین (ع) می فرمایند:

يَظهَرُ اللَّهُ قائِمَنا فَيَنتَقِمُ مِنَ الظّالِمینَ
خداوند قائم ما را از پس پرده غیبت بیرون مى‏آورد و آن‏گاه او از ستم‏گران انتقام مى‏گیرد

إثباة الهداة ، ج 7 ، ص 138

حدیث(29) امام حسین (ع) می فرمایند:

أنَا قَتیلُ العَبَرَةِ لايَذكُرُنی مُؤمِنٌ إلّا استَعبَرَ
من کشته اشکم ؛ هر مؤمنى مرا یاد کند ، اشکش روان شود

کامل الزیارات ، ص 215

حدیث (30) امام حسین(ع) می فرمایند:

اَللّهُمَّ لا تَسْتَدْرِجنى بِالاِْحسانِ وَ لا تُؤَدِّبْنى بِالْبَلاء
خدایا! با غرق کردن من در ناز و نعمت، مرا به پرتگاه عذاب خویش مَکشان و با بلایا (گرفتارى‏ها) ادبم مکن

عیون اَخبار الرضا ، ج 1، ص 107 ح 1

حدیث (31) امام حسین (ع) می فرمایند:

لا يَکمُلُ العَقلُ اِلاّ بِاتِّباعِ الحَقِّ
عقل، جز با پیروى از حق، کامل نمى‏شود

اعلام الدین، ص 298

حدیث (32) امام حسین علیه السلام می فرمایند:

مِن دَلائِلِ عَلاماتِ القَبولِ : الجُلوسُ إلى‏ أهلِ العُقولِ
از نشانه‏ هاى خوش‏نامى و نیك‏بختى ، همنشینى با خردمندان است.

بحارالأنوار، ج 75، ص 119

حدیث (33) امام حسین (ع) می فرمایند:

اَ يُّهَا النّاسُ نافِسوا فِى المَکارِمِ وَ سارِعوا فِى المَغانِمِ وَ لا تَحتَسِبوا بِمَعروفٍ لَم تَجعَلوا

اى مردم در خوبى‏ها با یکدیگر رقابت کنید و در بهره گرفتن از فرصت‏ها شتاب نمایید و کار نیکى را که در انجامش شتاب نکرده‏اید، به حساب نیاورید.

ارشاد القلوب دیلمى، ص 73

حدیث (34)  امام حسین(ع) می فرمایند:

أَلاِستِدراجُ مِنَ اللّهِ سُبحانَهُ لِعَبدِهِ أَن يُسبِغَ عَلَیهِ النِّعَمَ وَ يَسلُبَهُ الشُّکر
غافلگیر کردن بنده از جانب خداوند به این شکل است که به او نعمت فراوان دهد و توفیق شکرگزاری را از او بگیرد.

تحف العقول،ص 250

حدیث (35)امام حسین علیه السلام می فرمایند:

مَن حاوَلَ اَمراً بمَعصِیَهِ اللهِ کانَ اَفوَتَ لِما یَرجُو وَاَسرَعَ لِمَجئ ما یَحذَرُ
کسی که بخواهد از راه گناه به مقصدی برسد ، دیرتر به آروزیش می رسد و زودتر به آنچه می ترسد گرفتار می شود .

بحارالانوار،ج78،ص120

حدیث (36)امام حسین علیه السلام می فرمایند:

إنَّ شِیعَتَنا مَن سَلمَت قُلُوبُهُم مٍن کُلِّ غَشٍّ وَ غِلٍّ وَ دَغَلٍ
بدرستی که شیعیان ما قلبشان از هرناخالصی و حیله و تزویر پاک است.

فرهنگ سخنان امام حسین ص/ 476

حدیث (37)امام حسین علیه السلام می فرمایند:

لا یُکمَلُ العَقلُ اِلّا بِاتِّباعِ الحَق اَلاتَرَونَ اَنَّ الحَق لا یُعمَلُ بِه وَ الباطِل لا یُتَناهی عَنه

عقل جز به پیروی از «حق» کمال نمی یابد آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل نهی نمی شود؟

بحار الانوار، ج 78، ص 127

حدیث (38) امام حسین(ع) می فرمایند:

اَللّهُمَّ لا تَستَدرِجنى بِالاِحسانِ وَ لا تُؤَدِّبنى بِالبَلاءِ ؛
خدایا! با غرق کردن من در ناز و نعمت، مرا به پرتگاه عذاب خویش مَکشان و با بلایا (گرفتارى ‏ها) ادبم مکن.

الدُّرًّةُ البَاهرة من الأصدَاف الطّاهِرة

حدیث (39) امام حسین(ع) می فرمایند:

لا يَأمَنُ يوم الْقِيامَةِ إلاّ مَنْ قَدْ خافَ اللهَ في الدُّنْيا ؛
كسى در روز قيامت از شدائد و أحوال آن در أمان نمى باشد، مگر آن كه در دنيا از خداوند متعال ترس داشته باشد ـ و اهل گناه و معصيت نگردد-

بحار الأنوار: ج 44، ص 192، ح 5

حدیث (40) امام حسین(ع) می فرمایند:

اَلبَخیلُ مَن بَخِلَ بِالسَّلامِ ؛
بخیل کسی است که از سلام کردن بخل ورزد (سلام نکند).

تحف العقول/ 253

حدیث (41) امام حسین(ع) می فرمایند:

لِلسَّلامِ سَبعُونَ حَسَنَةً، تِسعٌ وَ سِتُّونَ لِلمُبتَدِءِ وَ واحِدَةٌ لِلرادِ ؛
سلام کردن هفتاد حسنه و ثواب دارد شصت و نه ثواب از برای سلام کننده و یک ثواب برای جوابگو است (با وجود آنکه سلام کردن مستحب ولی جواب دادن آن واجب است).

تحف العقول ص 253

حدیث (42) امام حسین(ع) می فرمایند:

لاتـَرفع حــاجَتَک إلاّ إلـى أحـَدٍ ثَلاثة: إلـى ذِى دیـنٍ ، اَو مُــرُوّة اَو حَسَب ِ ؛
جز به یکى از سه نفر حاجت مبر: به دیندار ، یا صاحب مروت ، یا کسى که اصالت خانوادگى داشته باشد

تحف العقول ، ص 251

حدیث (43) امام حسین(ع) می فرمایند:

مَن عَبَدَ اللهَ حَقَّ عِبادَتِهِ آتاهُ اللهُ فَوقَ أمانِیهِ وَ کفایتِهِ ؛
هر که خدا را ، آن‌گونه که سزاوار اوست ، بندگی کند ، خداوند بیش از آرزوها و کفایتش به او عطا کند

بحار الأنوار، ج 71، ص 183

حدیث (45) امام حسین(ع) می فرمایند:

اَلبُکاءُ مِن خَشیةِ اللهِ نَجآةٌ مِنَ النّار ؛
گریه از ترس خدا سبب نجات از آتش جهنّم است

حیات امام حسین ج 1 /ص 183

حدیث (46) امام حسین(ع) می فرمایند:

مَن حاوَلَ أمراً بِمَعصِيةِ الله كان أفوتُ لما يَرجُوا و أسرَع لما یحذَر ؛
كسي كه بخواهد از راه گناه به مقصدي برسد ، ديرتر به آرزويش مي رسد و زودتر به آنچه مي ترسد گرفتار مي شود

بحار الانوار، ج 78، ص 120

حدیث (47) امام حسین(ع) می فرمایند:

 أیما اثْنَین جَرى بینهما کلام فطلب أحدهما رضَـى الاخر کانَ سابقة الىَ الجنّة ؛
هر یک از دو نفـرى که میان آنها نزاعى واقع می شود و یکـى از آن دو رضایت دیگرى را بجـویـد ، سبقت گیـرنـده اهل بهشت خـواهـد بــود

محجه البیصاء ج 4،ص 228

حدیث (48) امام حسین(ع) می فرمایند:

 لاأفلَحَ قـَومٌ اشتَـروا مَـرضـاتِ الْمَخلـُوق بسَخَطِ اْلخـالِق ؛
رستگـار نمی شوند مـردمـى که خشنـودى مخلـوق را در مقـابل غضب خـالق خریدنـد.

تاریخ طبرى،ص 1،ص 239

حدیث (49) امام حسین(ع) می فرمایند:

 اِنّ اَعفَی النّاسِ مَن عَفا عِندَقُدرَتِهِ ِ؛
بخشنده ترین مردم کسی است که در هنگام قدرت می بخشد.

الدره الباهره ، ص24

حدیث (50) امام حسین(ع) می فرمایند:

 أمن حاول اَمرا بمعصیة الله کان اَفوت لما یرجو و اَسرع لما یحذر ؛
کسی که بخواهد از راه گناه به مقصدی برسد ، دیرتر به آروزیش می رسد و زودتر به آنچه می ترسد گرفتار می شود.

 

بحارالانوار،ج78،ص120

 

 



نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, توسط اميد

عاقبت قاتلان امام حسین علیه السلام

قیام مختار

فلسفه قیام مختار

مـخـتار زمانی كه تصمیم بر نابودى قاتلان امام حسین(علیه السلام) گرفت، گفت: «دین ما به ما اجازه نمى‌دهد كه بگذاریم كسانى كه حسین(علیه السلام) را كشته‌اند در این دنیا، با امنیت و آسایش زندگى كـنـنـد، آنگـاه در حقیقت، من ناصر و خونخواه آل محمد(صلی الله علیه و آله) نیستم، بلكه كذّاب خواهم بود. براى دستیابى بر آن جانیان، از خدا كمك مى‌طلبم و خداى را سپاسگـزارم كـه مـرا شـمـشیرى بر سر آنان قرار داده و نیزه‌اى كه بر آنان وارد خواهد شد و انتقام گیرنده آنان كه حق اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را بگیرم و بر خداوند حق است كه آنان را كه دستشان به خـون اهـل بـیـت پیامبر آغشته شده به قتل برساند و آنان كه حق خاندان پیامبر را نادیده گـرفته‌اند خوار و ذلیل كند. پس آنان را به من معرفى كنید تا تعقیبشان كنم و ریشه آنان را بركنم.

مختار همه همت خود را براى این هدف مقدّس، كـه هـدف اصـلى قـیـام او بـود، بـه كـار برد.(1) موسى بن عامر مى‌گوید: «مختار فرمان داد كه قاتلان امام حسین(علیه السلام) را تعقیب كنید و مى‌گفت: بـه خدا قسم، آب و خوراك بر من ناگوار است تا این كه زمین را از لوث وجود آن ناپاكان پاك سـازم.»(2) بـنـابراین، عده‌اى به صورت گروهى و عده‌اى نیز فرد فرد به دست انتقام و عدالت سپرده شدند و به جزاى اعمال ننگین خود رسیدند.

 

نحوه كشته شدن یزید

یزید روزی با اصحابش به قصد شکار به صحرا رفت. به اندازه دو یا سه روز از شهر شام دور شد، ناگاه آهویی ظاهر شد یزید به اصحابش گفت: خودم به تنهایی در صید این آهو اقدام می‌کنم کسی با من نیاید. آهو او را از این وادی به وادی دیگر می‌برد. نوکرانش هر چه در پی او گشتند اثری نیافتند.

اعرابی خشمگین شد و شمشیر یزید را گرفت كه بر سر یزید بزند، اما شمشیر به سر اسب خورد، اسب در اثر شدت ضربه فرار کرد و یزید از پشت اسب آویزان شد. اسب سرعت می‌گرفت و یزید را بر زمین می‌کشید، آنقدر او را بر زمین کشید که او قطعه قطعه شد. اصحاب یزید در پی او آمدند، اثری از او نیافتند، تا این که به اسب او رسیدند فقط ساق پای یزید روی رکاب آویزان بود.

یزید در صحرا به صحرانشینی برخورد کرد که از چاه آب می‌کشید. مقداری آب به یزید داد ولی بر او تعظیم و سلامی نکرد.

یزید گفت: اگر بدانی که من کیستم بیشتر من را احترام می‌کنی! آن اعرابی گفت ای برادر تو کیستی؟ گفت: من امیرالمومنین یزید پسر معاویه هستم. اعرابی گفت: سوگند به خدا، تو قاتل حسین بن علی(علیهماالسلام) هستی ای دشمن خدا و رسول خدا.

اعرابی خشمگین شد و شمشیر یزید را گرفت كه بر سر یزید بزند، اما شمشیر به سر اسب خورد، اسب در اثر شدت ضربه فرار کرد و یزید از پشت اسب آویزان شد. اسب سرعت می‌گرفت و یزید را بر زمین می‌کشید، آنقدر او را بر زمین کشید که او قطعه قطعه شد. اصحاب یزید در پی او آمدند، اثری از او نیافتند، تا این که به اسب او رسیدند فقط ساق پای یزید روی رکاب آویزان بود.(3) 

   

الف ـ اعدام‌هاى دسته جمعى

مختار تمام كسانى را كـه در روز عاشورا، با اسب بر بدن مقدس امام حسین(علیه السلام) و شهدا تاخته بودند و تـعـدادشان ده نفر بود، را دستگیر كردند، دست و پایشان را بستند، از پشت بر زمین خواباندند و به زمین میخ كردند و اسب‌ها را با نعل تازه، بر بدن‌هاى آنان تاختند تا پیكر آنان در هم شكـسته شد و به هلاكت رسیدند.(4) سپس بدن‌هاى آنان را به آتش سوزاندند. ایـنـان عـبـارت بـودنـد از: اسـحـاق بـن حـوبـه، اخـنـس بـن مـرثـد، حـكـیـم بـن طفیل، عمرو بن صبیح، رجاء بن منقذ عبدى، سالم بن خیثمه، واحظبن ناعم، صالح بن وهب، هانى بن ثبیت و اسید بن مالك .

ابو عمرو گوید: مـا بعدها در مورد سابقه این ده نفر بررسى كردیم. به این نتیجه رسیدیم كه همه آنان زنازاده و فرزندان نامشروع بودند.(5)

 

 

لعنت بر قاتلان امام حسین علیه السلام
 
دویـسـت و چهل و هشت نفر از عاملان اساسی واقعه كربلا كه در شورش كوفه دستگیر شده‌ بودند، همه یكى پس از دیگرى گردن زده شدند. آنان در میان پانصد نفرى بودند كه در شورش كوفه بر ضدّ مختار دستگیر شدند.

شمر بن ذى الجوشن در روز عاشورا شترى را كه مخصوص سوار شدن امام حسین(علیه السلام) بود، را به عنوان غنیمت گرفـت و به كوفه آورد و بـه شكرانه قتل فرزند پیامبر(صلی الله علیه و آله) آن شتر را نحر كرد و گوشتش را بین دشمنان اهل بیت در كوفه تقسیم نمود. مختار دستور داد تمام خانه‌هایى را كه آن گوشت وارد آن شده بـود و افرادى را كه دانسته از آن گوشت خورده‌اند، شناسایى كنند. همه آن خانه‌ها را ویران كرد و كسانى را كه از آن گوشت خورده بودند اعدام نمود.(6) 

مختار تمام كسانى را كـه در روز عاشورا، با اسب بر بدن مقدس امام حسین(علیه السلام) و شهدا تاخته بودند و تـعـدادشان ده نفر بود، را دستگیر كردند، دست و پایشان را بستند، از پشت بر زمین خواباندند و به زمین میخ كردند و اسب‌ها را با نعل تازه، بر بدن‌هاى آنان تاختند تا پیكر آنان در هم شكـسته شد و به هلاكت رسیدند. سپس بدن‌هاى آنان را به آتش سوزاندند.
ب ـ اعدام سران كوفه

سران كوفه كه در قیام خونخواهى عاشورا كشته شدند عبارت بودند از:

1ـ عـمـر بـن سـعد:

 او فرمانده كل نیروهاى یزید در كربلا و از جمله كسانى بود كه نامش در سـیـاهـه قـصـاص شـونـدگـان قـرار داشت. او پیش از دستگیرى به سراغ مختار آمد و خود را معرفى كرد و با شروطى، امان‌نامه گرفت. اما پس از كشتار قاتلان امام حسین(علیه السلام) در كوفه، نامه‌اى از محمد حنفیه به مختار رسید مبنى بر این كه جزای عمر بن سعد را بدهد. مختار دید بـعـضـى از شـروط امـان‌نامه توسط عمرسعد نقض شده است. به همین بهانه، او را احضار كرد. او ابتدا قصد فرار داشت اما برایش میسر نشد. همین بهانه مختار را در كشتن او مصمّم ساخت .

او در مـقـابـل ابـو عـمـرو، رئیس شهربانى مختار مقاومت كرد تا امان بگیرد اما او را امان نداد. آنقدر بر پیكر او شمشیر زدند تا كشته شد و سر بریده‌اش را نزد مختار آوردند.

 

 

مختار از حفض فرزند عمر سعد پرسید: آیا او را مى‌شناسى؟

حفض گفت: در زندگى پس از او خیرى نیست .

مختار گفت: پس از او زندگى نخواهى كرد. سپس دستور داد او را نیز گردن بزنند، پس از آن كه پـسر عـمـر سعد هم كشتـه شد اظهار داشت: یكى در مـقـابل خـون حسین(علیه السلام) و دیگرى در قبال على اكبر حسین ولى یكسان نیستند، به خدا قـسم اگـر سه چهارم قریش را بكشم تلافى یك بند انگشت حسین(علیه السلام) نشده است.(7) مختار سر بریده عمرسعد را به حجاز، نزد محمد حنفیه فرستاد. وقتى چشم فرزند امیرمؤمنان به سر بریده ابن سعد افتاد، فرمود:

«اَللّهـُمَّ لا تَنْسِ هذَا الْیَوْمَ لِلْمُخْتارِ وَاجْزِهِ عَنْ اهل بیت نَبِیِّكَ محمّدٍ(صلی الله علیه و آله) خَیْرَ الجَزاءِ. فَوَاللهِ ما عَلَى الُْمخْتارِ بَعْدَ هذا مِنْ عُتْبٍ» (8)؛ خدایا این روز مختار را داشته باش و او را از جانب خاندان پیامبرت محمد(صلی الله علیه و آله)، بهترین پاداش را عنایت فرما. به خدا سوگند، پس از این عتابى بر مختار نیست .

 

2ـ شـمـر بـن ذى الجـوشن؛

 این فرد جنایتكار شماره یك كربلا، توانست از چنگ مختار بگریزد اما مختار دسـتـور داد كـه او را هـر كجا رفته اسـت پـیـدا كـنـنـد و بـه سـزاى اعمال ننگینش برسانند. شمر در ماجراى شورش كوفه بر ضدّ مختار از عاملان اصلى بود.

شیـخ طوسى(ره) مى‌نویسد: «شمر را دستگیر كردند و نزد مختار آوردند. مختار دستور داد گـردن او را زدند و جسدش را در دیگ روغن جوشیده افكندند و یكى از یاران مختار با پاى خود سر شمر را لگد مى‌كرد.»

مـسـلم ضـبـائى، كه هم قبیله شمر بود، مى‌گوید: «ما فرار كردیم و خود را به محلى در مسیر كـوفـه و بصره به نام ساتیدما رساندیم و در نزدیكى آن محل، دهكده كوچكى به نام كلتانیّه در حوالى سواحل فرات قرار داشت. ما در كنار تپّه‌اى مخفى شدیم كه توسط یك روستایی جای ما لو رفت. شب هنگام بود كه ماموران مختار ما را محاصره كردند. شمر را دیدم كه جامه‌اى خوش‌بافت به تن داشت و بدنش پیس(بیماری برص) بود. ما حتى فرصت سوارشدن بر اسب را نیافتیم. درگیرى شدیدى رخ داد. ساعتى بعد صداى الله اكبر شنیدم و كسى فریاد زد خداوند، خبیثى را كشت.(9) 

شیـخ طوسى(ره) مى‌نویسد: «شمر را دستگیر كردند و نزد مختار آوردند. مختار دستور داد گـردن او را زدند و جسدش را در دیگ روغن جوشیده افكندند و یكى از یاران مختار با پاى خود سر شمر را لگد مى‌كرد.»(10)   

لعنت خدا بر شمر

عبدالرحمن بن عبد مى‌گوید: من شمر را به هلاكت رساندم. مختار تا نگاهش به سر بریده شمر افتاد، سجده شكر به جاى آورد و دستـور داد آن سـر را بـالاى نـیـزه كـنـنـد و مقابل مسجد جامع شهر در معرض دید مردم قرار دهند تا موجب عبرت همگان باشد.(11) 

 

3ـ بـجـدل بن سلیم:

وی در روز عاشورا، براى غارت انگشتر امام حسین(علیه السلام)، انگشتان حـضـرت را قـطـع كـرد. مـخـتـار دسـتـور داد انـگـشـتان آن خبیث را قطع كردند، سپس دو پایش را بریدند و آنقدر در خون غلتید تا به هلاكت رسید.(12)

 

4 ـ خـولى بـن یـزیـد اصـبـحـى:

وی از چـهـره‌هـاى كـثـیـف حـادثـه عـاشـورا بـود. او مـامـور حـمـل سـر بـریـده امـام حـسـیـن(علیه السلام) و قـاتـل عـثـمـان بـن عـلى، بـرادر امـام حـسین(علیه السلام)، بوده است.(13)   

عصر روز عاشورا عمر سعد سر امام را به خولى سپرد تا نزد عبیدالله ببرد، چون خـولى وارد شهر شد و جلو قصر آمد در قصر بسته شده بود، لذا به خانه خود رفت و سر را زیر طشت نهاد. زنش پرسید چه خبر آوردى؟ خولى گفت: ثروت روزگار را برایت آورده‌ام، این سر حسین بن على است كه در خانه ما است. زن گفت: واى بر تو، مردم با طلا و نقره از سفر مى‌آیند و تو سر پسر پیغمبر را به خانه مى‌آورى؟ به خدا قسم من دیگر با تو زندگی نخواهم كرد. زن هنگام خارج شدن از خانه، مـشاهده كرد كه نور از زیر طشت تـا آسمـان مـتـصل است. مى‌گوید به خدا قسم مرغان سفیدى را دیدم كه اطراف طشت در پروازند. وقتی صبح شد خولى سر امام را نزد ابن زیاد برد.(14)    

مـخـتـار، ابو عـمره رئیس گارد خود را با جمعیتى مامور كرد تا خولى را دستگیر كنند. ایشان خـانه خـولى را مـحاصره كردند، ابوعمره وارد خانه شد و خانه را بازرسى كردند. از زنش سراغ خولی را گرفتند. او گـفـت نمـى‌دانم ولی با دست و سر به طرف مستراح اشاره نمود، وارد مستراح شدند و او را بیرون كشیدند در حالی كه زنبیلى به جاى كلاه بر سر نهاده بود، ابوعمره به سراغ مختار فـرستـاد و درباره وى كسب تكلیفى نمود، مختار خود آمد و دستور داد جلو خانه‌اش او را بكشند و سپـس جسدش را آتـش زدند، مـخـتـار ایستـاد تـا تـمـام جسد به خـاكستـر تبدیل شد.(15)

ابراهیم، چون عقابى شكارى به ابن زیاد حمله برد و شمشیر خود را آنچنان محكم بر كمر او فرود آورد كه تاریخ مى‌نویسد: ابن زیاد جلوى دست و پاى اسبش، غلتید و همانند گاوى كه سرش را بریده باشند، صدا مى‌كرد. بدن او به دو نیم شـد؛ قـسـمـت بـالاى بـدن او بـه یـك طـرف و قسمت پایین بدنش به طرف دیگر پرتاب شد و ابراهیم فریاد زد: «ابن زیاد را كشتم.» نكته قابل توجه اینجاست كه این واقعه در روز عاشوراى سال 67 ه‍ . ق واقع شد و او در آن هنگام سى و نه ساله بود. ابراهیم دستـور داد سر ابن زیاد را از بـدنـش جـدا كـرده و جـسـدش را بـه آتـش كشیدند.

 

5ـ سنان بن انس:

 وی از چهره‌هاى جنایتكار كربلا و كسى است كه به خیمه‌هاى امام حسین (علیه‌السلام) یـورش بـرد و در آخـرین لحظات عمر امام، نـیـزه‌اش را به سینه حضرت فرو برد. در بـعـضـى مـقـاتـل نـیـز نـقـل شـده كـه او سـر مـقـدس امـام حـسـیـن(علیه السلام) را از بـدن جـدا كـرده اسـت.(16) پـس از دستگیرى او، به دستور مختار، دست و پایش را بریدند و هنوز جان داشـت كـه او را در دیـگ روغـن جـوشـان افـكـنـدنـد و اینگونه به نتیجه اعمال زشت خود رسید.(17)     

  

6- حكیم بن طفیل قاتل حضرت اباالفضل علیه السلام

حكیم بن طفیل از سران حادثه عاشورا بود، كه امام حسین(علیه السلام) را تیرباران نمود و حضرت اباالفـضل(علیه‌السلام) را شهید كرد و لباس و اسلحه او را غـارت نمـود. عـبدالله بن كامـل به دستور مختار، او را دستگیر كرد. عدى بن حاتم، كه هم قبیله او بود، از او شـفـاعـت كرد، اما مؤثر واقع نشد و به دستور ابن كامل، كه از فرماندهان مختار بود، او را تیرباران كردند.

حكیم را كه شانه‌هایش بسته بود در كنارى نگه داشتند و به او گفتند: تو بودى كه لباس‌هاى عـباس بن على(علیهماالسلام) را غارت كردى؟ اكنون لباس‌هاى تو را در زنده بودنت بیرون مى‌آوریم. پس او را برهنه كردند و آنگاه گفتند: تو بودى كه تیر به طرف حسین(علیه السلام) پـرتـاب نمودى و مى‌گویى كه تیر من به جامه امام رسید و او را آزار نرسانید؟ به خدا قسم تو را تیرباران مى‌كنیم چنان كه امام را هدف تیر قرار دادى. پس از سه طرف تیرها به سویش پرتاب گردید و او را بر زمین افكند، آنقدر تیر بر بدنش زدند كه مانند خارپشت گردید.(18)   

 

7- عبیدالله بن زیاد:

پـس از آن كه مـخـتـار از طرف شورشیان كوفه آسوده خاطر شد و آنان را سر جاى خود نشانید ابراهیم پسر مالك اشتر را مامور جنگ با ابن زیاد نمود.

لعنت بر عمرسعد

در حین جنگ ابراهیم شخصاً ابـن زیـاد را از نـظر دور نمى‌داشت و صف‌ها را مى‌شكافت تا خود را به او برساند. ابن زیاد غرق در سلاح، با نیزه‌اش به هر طرف حمله مى‌كرد. ناگهان ابراهیم، خـود را در مقابل ابن زیاد دید و چون عقابى شكارى به او حمله برد و شمشیر خود را آنچنان محكم بر كمر او فرود آورد كه تاریخ مى‌نویسد: ابن زیاد جلوى دست و پاى اسبش، غلتید و همانند گاوى كه سرش را بریده باشند، صدا مى‌كرد.(19) بدن او به دو نیم شـد؛ قـسـمـت بـالاى بـدن او بـه یـك طـرف و قسمت پایین بدنش به طرف دیگر پرتاب شد و ابراهیم فریاد زد: «ابن زیاد را كشتم.»(20) نكته قابل توجه اینجاست كه این واقعه در روز عاشوراى سال 67 ه‍ . ق واقع شد و او در آن هنگام سى و نه ساله بود.(21) 

ابراهیم دستـور داد سر ابن زیاد را از بـدنـش جـدا كـرده و جـسـدش را بـه آتـش كشیدند.(22) سپس گفت: «خدا را شكر مى‌كنم كه ابن زیاد به دست من كشته شد.»

 

 

سر ابن زیاد را براى مختار آوردند و مختار برخاست و پایش را روى سر او نهاد و سپس دستور داد كفش او را آب بكشند و طاهر كنند، آن را بر دروازه شهر كوفه نصب نمود و سپس دستور داد آن سـر را بـا تعدادى از سرهاى بریده سران شام بـه مدینه نزد امام سجاد(علیه السلام) و محمد حنفیه بفرستند.(23) 

 مختار دستور داد: اول دو دست حرمله را قطع كنید.(همان دو دستى كه با یكى كمان را مى‌گرفت و با دیگرى تیر را رها مى‌كرد؛ یك بار گلوى على اصغر را نشانه گرفت، یك بار چشم اباالفضل (علیه السلام) را نشانه رفت و یك بار هم قلب حسین(علیه السلام) را شكافت.) سپس فریاد زد: دو پایش را هم قطع كنید!

ماموران اجرا كردند. آنگاه صدا زد: آتش، آتش . فوراً چوب‌هاى خشك و نازكى را روى بدن نیمه جان او ریختند و آن را به آتش كشیدند.

هنگامى كه سر ابن زیاد را نزد امام سجاد(علیه السلام) آوردند، امام با جمعى بر سفره غذا نشسته بودند. وقـتـى چـشـم امـام بـه سـر بـریـده قـاتل پدرش و شهداى كربلا افتاد، دست‌ها را به دعا برداشتند و فرمودند:

«اَلْحَمْدُلِلَّهِ الَّذی اَدْرَكَ لی ثاری مِن عَدُوّی وَ جَزَا اللهُ الُْمختارَ خَیْراً؛ خـدا را شـكـر كـه انـتـقـام خـون مـرا از دشمنم گرفت و خداوند به مختار جزاى خیر دهد.(24) 

آنگاه امام با شادمانى، رو به حاضران كردند و فرمودند:

«وقـتـى مـرا نـزد ابـن زیاد بردند، او سر سفره غذا بود. من در آن هنگام از خدا خواستم كه زنده بمانم و سر ابن زیاد را ببینم.»(25)  

داستان سر ابن زیاد

ابراهیم سر ابن زیاد را به كوفه نزد مختار فرستاد، سر ابن زیاد را در گوشه قصر نهادند. مارى باریك پیدا شد و میان سرها گردش مى‌كرد تا به سر عبیدالله رسید وارد دهان او شد و از بینی‌اش خارج گردید، و از بینى وارد مى‌شد و از دهنش خارج مى‌گردید، و مكرر این عمل را انجام مى‌داد.

مرجانه مادر عـبیدالله پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) به او گفت: اى خبیث، فرزند پیامبر را كشتى؟ هرگز روى بهشت را نخواهى دید.(26) 

 

8ـ حـرمـله:

شیخ طوسى(ره) در امالى مى‌نـویـسـد: منهال بن عمرو از شیعیان و یاران امام سجاد (علیه السلام) مى‌گوید: پس از زیارت خانه كعبه، به مدینه رفتم و خدمت امام سجاد(علیه‌السلام) شرفیاب شدم. امام از من پرسید: اى منهال، از حرمله چه خبر؟ گفتم: هنگامى كه از كوفه خارج شدم، زنده بود. امام هر دو دستش را به دعا بلند كرد و چنین فرمود:

«اَللَّهُمَّ اَذِقْهُ حَرَّ الْحَدیدِ. اَللَّهُمَّ اَذِقْهُ حَرَّ الْحَدیدِ. اَللَّهُمَّ اَذِقْهُ حَرَّ النَّارِ؛ خدایا، سوزش شمشیر را بـه او بـچـشان. خدایا، سوزش شمشیر را به او بچشان. خدایا، سوزش آتش را به او بچشان.»

از نفرین امام سجاد(علیه السلام)، كه مظهر عفو و گذشت از خطاكاران بود، معلوم مى‌شود كه حرمله چقدر دل اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) را به درد آورده است.

ابو مخنف از امام باقر(علیه السلام) نقل مى‌كند: هنگامى كه على اصغر در آغوش پدر هدف تیر حرمله واقع شد، امام حسین(علیه السلام) آنان را نفرین كرد و فرمود:

 

 

«وَانْتَقِمْ لَنا مِنْ هؤُلاءِ الظَّالِمینَ؛ خدایا، انتقام ما را از این ستمگران بستان.»(27) منهال گفت: پس از زیارت مدینه، عازم كوفه شدم. وقتى به كوفه رسیدم، مختار به قلع و قـمـع عـاملان حادثه كربلا مشغول بود. من با مختار رفاقت قدیمى داشتم. به قصد دیدار مختار از خانه خارج شدم. وقتى چشم مختار به من افتاد، گفت: هان منهال، كجا بودى تا حالا به دیدن ما نیامدى و در قیام با ما همراه نبودى؟ گفتم: امیر، من به سفر حج رفته بودم .

با هم مشغول صحبت شدیم تا به محله كناسه رسیدیم. خبر دادند كه حرمله در این محله مخفى شده است. مـامـوران به سرعت، به جست و جو پرداختند و زمانی نگذشت كه فردى را كشان كشان به نزد مختار آوردند. آرى، او حرمله بود. تا چشم مختار به او افتاد، با لحن تندى فریاد زد: خدا را شكر كه به چنگم افتادى! و بى درنگ، فریاد زد: جلاّد، جلاّد .

جـلاّدان جلو آمدند. مختار دستور داد: اول دو دست او را قطع كنید. (همان دو دستى كه با یكى كمان را مى‌گرفت و با دیگرى تیر را رها مى‌كرد؛ یك بار گلوى على اصغر را نشانه گرفت، یك بار چشم اباالفضل (علیه السلام) را نشانه رفت و یك بار هم قلب حسین(علیه السلام) را شكافت.) سپس فریاد زد: دو پایش را هم قطع كنید!

ماموران اجرا كردند. آنگاه صدا زد: آتش، آتش .

فوراً چوب‌هاى خشك و نازكى را روى بدن نیمه جان او ریختند و آن را به آتش كشیدند.

منهال مى‌گوید: از تعجّب بلند گفتم: سبحان الله !

مختار گفت: علت این جمله‌اى را كه گفتى چه بود؟!

گفتم: گوش كن تا برایت بگویم و ماجراى نفرین امام سجاد(علیه السلام) را برایش تعریف كردم.

مختار با تعجب پرسید: خودت از امام این نفرین را شنیدى؟!

گفتم: بله. مختار از اسبش پیاده شد و دو ركعت نماز خواند و سجده‌اش را طولانى كرد، سپس برخاسـت و سوار شد و تا آن وقـت جسد حرمله به زغال تبدیل شده بود.(28)

 

یكى از كسانى كه مانع آب خوردن امام حسین(علیه السلام) گردید، به مرض استسقا مبتلا گردید و هر چـه آب مـى‌نـوشـیـد بـاز هـم مـى‌گـفـت: تـشنه‌ام، و این به سبب دعاى امام حسین (علیه‌السلام) بود كه دوبار فرمود: خدایا او را تشنه گردان . یكى از كسانى كه هنگام مرگ او را دیده است مى‌گوید: در مقابلش یخ گذاشته بودند و او را بـاد مـى‌زدنـد و پشت سرش آتشدان قرار داشت، با وجود این از گرماى شكم و سرماى پشت مى‌نـالیـد و مى‌گفت: آبم بدهید كه از تشنگى مُردم. وقتى كاسه بزرگى را كه اگر پنج نفر مـى‌نـوشـید سیراب مى‌شدند؛ مى‌آوردند، همه را سر مى‌كشید و باز هم مى‌گفت: آبم بدهید كه تشنگى مرا كشت، و سرانجام شكم او مانند شكم شتر پاره شد.

 

9ـ زیـد بـن رقـاد:

 او از تـك تـیراندازان لشكر عمر سعد بود كه در روز عاشورا، تیرى به طـرف عبدالله، فرزند امام حسن(علیه السلام) افكند. آن تیر، دست عبدالله را به پیشانیش دوخت. تیرى دیگر نـیـز بـه قلب او افكند و او را بـه شهادت رساند. زید پس از كمى مقاومت، به وسیله افراد عبدالله شاكرى یكى از فرماندهان لشكر مختار، تیرباران شد و سپس او را در آتش سوزاندند.(29)

 

10- عـمرو بن حجّاج زیدى:

 وی از سران كوفه و از كسانى بود كه نامه دعوت براى امام حسین (علیه‌السلام) فرستاد. وى با پانصد نفر، مامور بستن آب بـر روى امـام و اهل بیت(علیهم السلام) بود. او پس از شكست شورشیان كوفه از ترس به سوى شراف و واقصه فرار كرد و دیگر اثرى از او مشاهده نشد.(30)   

 

11ـ عبدالله دبّاس:

 وی قاتل محمد، فرزند عمار یاسر، بود. او دستگیر و سپس كشته شد، اما پیش از آن، سه نفر از حامیان عمرسعد را بـه مختار معرفى كـرد: عبدالله بن اسید؛ مالك نُمیر؛ حمل بن مالك .

 

12- منقذ بن مره عبدى:

مختار، عبدالله بن كامـل را به سراغ مـنقـذ بن مـره عـبدى، قـاتل حضرت عـلى اكبر(علیه السلام) فرستاد، خانه‌اش را محاصره كردند. او كه مردى شجاع و دلیر بود مسلح و سوار بر اسب از خانه بیرون آمد، با نیزه به یكى از سربازان مختار حمله كرد و او را از اسب انداخت ولى آسیبى به وى نرسید، ابن كامـل با شمشیر بر او حمله كرد و چند ضربه شمشیر بر او وارد ساخت ولى چـون زره‌اش قـوى بود در او اثـر نكرد جز آن كه بعدها آن دست شل شد. بالاخره نهیب سختى بر اسب زد كه از چنگ سربازان فرار كرده و در بصره به مصعب بن عمیر پیوست.(31)  

 

13- زید بن رقاده قاتل عبدالله فرزند مسلم بن عقیل:

 از تـواریخ بر مـى‌آید كه فـرزندانى از مـسلم بن عقیل در كربلا بودند غیر از دو طفلان معروف كه در زندان ابن زیاد بوده‌اند، و ایشان در كربلا جنگیده‌اند از جمله عبدالله است كه زید بن رقاده ملعون با دو تیر او را شهید كرد. تـیر اول به سویش پـرتـاب نمـود و عـبدالله دست خـود را حمـایل قرار داد كه تیر دست را به صورتش دوخت و هنگامی كه این تیر به او اصابت كرد چنین گفت: بار خدایا اینان ما را كم شمردند و خوار ساختند خداوندا اینها را بكش چنانكه ما را كشتند، و آنان را خوار كن چنانكه ما را خوار كردند؟

همین ملعون تیر دیگرى بر او زد كه او را شهید كرد، سپس به بالین جوان آمد و با حركت دادن، تیر را از پیشانى او بیرون كشید ولى پیكان تیر كه از آهن بود در پیشانیش باقى ماند و نتوانست آن را بیرون بكشد.

مختار، عبدالله كامل را براى دستگیریش مامور ساخت، خانه‌اش را محاصره كردند، زید با شمشیر كشیده بیرون آمـد، و چون مرد شجاعى بود ابن كامل دستور داد هیچ كس با نیزه و شمشیر كشیده به او نزدیك نشود بلكه او را تیرباران و سنگباران كنید، به این وسیله او را كشتند، چون احساس كردند هنوز رمقى در بدن دارد؛ فرمان داد تا آتش آورند و او را كه هنوز زنده بود آتش زدند.(32)   

ج ـ اعدام سایر جنایتكاران

1- مختـار، ابو نمران مالك بن عمرو نهدى، از فرماندهان انقلاب را با گروهى، مامور دستگیرى عبدالله بن اسید جُهمنی، مالك بن نسیر و حمل بن مالك نمود ابو نمران آنها را دستگیر كرد و نزد مختار آورد.

مختار بـه شدت به آنان پرخاش كرد و گفت، «اى دشمنان خدا و اى دشمنان كتاب خدا، و اى دشمنان رسول خدا و اى دشمنان خاندان پیامبر خدا، حسین چه شد؟! حسین را بـه من تحویل دهید، اى نامردان! كسى را كشتید كه شما را به اقامه نماز امر مى‌كرد!»

لعنت بر یزید

آنان گفتند: اى امیر، مجبور بودیم. منّت بگذار و ما را نكش!

مختار فریاد زد، «منّت بر شما بگذارم؟! آیا شما بر حسین، فرزند دختر پیامبرتان، منّت گذاشتید و او را رها كردید و به او آب دادید؟!»

سپس به مالك بن نسیر گفت: تو همان كسى نیستى كه كلاه امام را به غارت برد؟ عبدالله بن كامل گفت: آرى همین او است .

فرمان داد: دست و پایش را قطع كنید و بگذارید آنقدر دست و پا بزند تا بمیرد، دست و پـایش را بریدند، و در خونش غلطید تا جان داد، سپس دو نفر دیگر را گردن زدند.

 

 

مـالك بن نسیر به اندازه‌اى پست بود كه وقتی امام آخرین لحظات حیات را مى‌گذرانید هر كس نزدیك حضرت مى‌آمد تا او را شهید كند دلش راضى نمى‌شد و برمى‌گشت، تا این كه مالك آمد و شمشیر بر سر امام وارد ساخت كه كلاه را شكافت و سر حضرت را زخمى كرد و خـون جارى گـردید. امـام كلاه را از سر برداشت و انداخت و فرمود: «لا اكلت بها و لا شربت حشرك الله مع الظّالمین؛ با این دست نخورى و نیاشامى و خداوند تو را با ستمكاران محشور فرماید.»(33)

چون كلاه امـام از خز بود، مالك آن را برداشت و به كوفه برد و چون خواست آن را بشوید همسرش گفت: واى بر تو لباس پسر پیغمبر را غارت كرده و به خانه من آوردى آن را از خـانه بیرون ببر؟ در اثـر نفرین امام، این مرد تا آخر عمر فقیر و بدبخت بود.(34)   

2. ابـو سعید صیقل نقل مى‌كند: «مختار از مخفیگاه چهار تن از عاملان حادثه عاشورا كه پیراهن امام حسین(علیه السلام) را غارت كرده بودند؛ مطلع شد. یكى از فرماندهان انقـلاب به نام عبدالله بـن كامل و همراهان، آنان را دستگیر كردند و نزد مختار آوردند. وقـتـى مـخـتار چشمش ‍ به آن جنایتكاران افتاد، فریاد زد: «اى قاتلان سرور جوانان بهشت! دیدید خداوند چگونه شما را به دست انتقام سپرد؟ دیـدیـد آن پـیـراهـن براى شما چه سرنوشتى را رقم زد؟ سپس دستور داد گردن آنان را زدند.»(35)

3. عبداللّه بن صخلب و برادرش، عبدالرحمن، و فردى دیگر به نام عبدالله بن وهب از جمله دستگیر شدگان بودند كه در بازار اعدام شدند.(36)

4. یاران مختار عثمان بن خالد و ابى اسماء بشر بـن شـوط، كه از قاتلان عبدالرحمن بن عقیل بودند را دستگیر و در كنار چاه جعد گردن زد و چون خبرشان را به مـخـتـار رساندند، مـخـتـار دستـور داد برگـردید و بدنشان را آتـش بزنید تـا خـاكستر شوند.(37)    

یكى از كسانى كه مانع آب خوردن امام حسین(علیه السلام) گردید، به مرض استسقا مبتلا گردید و هر چـه آب مـى‌نـوشـیـد بـاز هـم مـى‌گـفـت: تـشنه‌ام، و این به سبب دعاى امام حسین (علیه‌السلام) بود كه دوبار فرمود: خدایا او را تشنه گردان . یكى از كسانى كه هنگام مرگ او را دیده است مى‌گوید: در مقابلش یخ گذاشته بودند و او را بـاد مـى‌زدنـد و پشت سرش آتشدان قرار داشت، با وجود این از گرماى شكم و سرماى پشت مى‌نـالیـد و مى‌گفت: آبم بدهید كه از تشنگى مُردم. وقتى كاسه بزرگى را كه اگر پنج نفر مـى‌نـوشـید سیراب مى‌شدند؛ مى‌آوردند، همه را سر مى‌كشید و باز هم مى‌گفت: آبم بدهید كه تشنگى مرا كشت، و سرانجام شكم او مانند شكم شتر پاره شد.(38) مختار، نامه‌اى مفصل براى محمد حنفیّه نوشت و به او اطمینان داد كه همه قاتلان امام حسین (علیه‌السلام) را به سزاى اعمالشان خواهد رساند.(39) 

جمعى از عاملان حادثه كربلا از جمله محمّد بن اشعث موفق شدند از دست مختار بگریزند و در بصره، نزد مـصـعـب بـن زبـیـر پـناه بگیرند. اما سپس در جنگ مصعب بر ضد مختار، وارد نبرد گردیدند كه جمعى از آنان كشته شدند.(40) 

بردگان و موالى و مستـضـعفان، كه در قیام مختار جان تازه‌اى گرفته بودند و پشتوانه اصـلى قـیـام بـودنـد، بـر اشـراف كـوفه چیره شدند و بعضى از آنان اربابانشان را، كه در فاجعه كربلا دست داشتند، به قتل رساندند و یا به مختار معرّفى كردند.(41)   

و اینگونه شد كه قاتلان امام حسین(علیه اسلام) و فرزندان و یاران ایشان و مسببان واقعه دلخراش كربلا به سزای اعمال خود رسیدند.

نوشته مهری هدهدی - گروه دین و اندیشه تبیان

                             

اللهمَ العَنْ اولَ ظالمٍ ظلمَ حَقَ محمدِ و آل محمد و آخرَ تابعٍ لهُ عَلی ذلك

اللهمَ العَنْ العِصابَةَ التی جاهدتِ الحسین و شایَعت و بایَعت و تابَعت عَلی قَتلهِ اللهمَ العَن جَمیعا.

 


پی‌نوشت‌ها:

1- بحارالانوار، ج 45، ص 374.

2- بحارالانوار، ج 45، ص 374.

3- لهوف، سید بن طاووس .

4- بحار الانوار، ج 45، ص 374؛ لهوف، سیدبن طاووس، ص 183.

5- بحار الانوار، ج 45، ص 59،60؛ لهوف، ص 183.

6- بحارالانوار، ج 45، ص 377.

7- طبرى، ج 8، ص671/ بحارالانوار، ج 45، ص377/ كامل، ج 4، ص241.)

8- بحارالانوار، ج 45، ص 379. 

9- تاریخ طبرى، ج 6، ص 53.

10- تاریخ طبری، ج 6، ص 338.

11- تاریخ طبری، ج 6، ص 374.

12- تاریخ طبری، ج 6، ص 376.

13- تاریخ طبری، ج 6، صص67 و 337.

14- طبرى، ج 7، ص369.

15- طبرى، ج 8، ص671/ كامل ابن اثیر، ج 4، ص240.

16- كامل ابن اثیر، ج 4، ص 78.

17- بحارالانوار، ج 45، ص 375.

18- طبرى، ج 8، ص657/ كامل ابن اثیر، ج 4، ص242.

19- انساب الاشراف، ج 6، ص 426 ـ 427/ تاریخ طبرى، ج 6، ص 90/ بحارالانوار، ج 45، ص 383؛ اخبارالطوال، ص 295.

20- انساب الاشراف، ج 6، ص 426 ـ 427/ تاریخ طبرى، ج 6، ص 90/ بحارالانوار، ج 45، ص 383؛ اخبار الطوال، ص 295.

21- انساب الاشراف، ج 6، ص 426 ـ 427/ تاریخ طبرى، ج 6، ص 90/ بحارالانوار، ج 45، ص 383؛ اخبار الطوال، ص 295.

22- انساب الاشراف، ج 6، ص 426.

23- شذرات الذهب، ابن عمار، ج 1، ص 74.

24- بحارالانوار، ج 45، ص 386.

25- بحارالانوار، ج 45، ص 386.

26-كامل ابن اثیر، ج 3، ص516.

27- تاریخ طبرى، ج 5، ص 448.

28- بحارالانوار، ج 45، ص 3 ـ 332/ محجّة البیضاء، مولا محسن فیض كاشانى، ج 4، ص 241.

29- تاریخ طبرى، ج 6، ص 64 ـ 65/ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 243.

30- تاریخ طبرى، ج 6، ص 52.

31- طبرى، ج 8، ص677/ كامل ابن اثیر، ج4، ص243.

32- طبرى، ج8، ص677 .

33- بحارالانوار، ج45، ص302/ كامل، ج4، 239.

34- طبرى، ج7، ص359.

35- تاریخ طبرى، ج 6، ص 58.

36- تاریخ طبرى، ج 6، ص 58.

37- طبرى، ج 8، ص670.

38- المعجم الكبیر، ج 1، صص 227 و 237؛ تاریخ طبرى، ج 5، ص 449.

39- تاریخ طبرى، ج 6، ص 62.

40- تاریخ طبری، ج 6، صص 66 و 94.

41- بحارالانوار، ج 45، ص 377.


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, توسط اميد

 
 
 
 

راحتیآیت‌الله تهرانی می‌گوید: اگر در دنیا برای تأمین راحتی آخرتت تلاش کردی، در دنیا هم تا حدی راحتی نصیب تو می‏شود، ولی اگر به خاطر راحتی دنیا اینجا دویدی، بدان که به راحتی‏ نمی‏رسی. اشتباه در همین است!

به گزارش فارس، آیت‌الله مجتبی تهرانی از اساتید اخلاق تهران است که جلسات اخلاق وی اخیراً به دلیل کهولت سن و بیماری تعطیل شده است.
به مناسبت سالروز شهادت امام زین‌العابدین(ع)، شرح حدیثی از آن حضرت توسط آیت‌الله تهرانی منتشر می‌شود.
روی عن علی بن الحسین علیه السلام قال:
مَنْ طَلَبَ الْغِنَى وَ الْاَمْوَالَ وَ السَّعَةَ فِی الدُّنْیَا فَإِنَّمَا یَطْلُبُ ذَلِکَ لِلرَّاحَةِ وَ الرَّاحَةُ لَمْ تُخْلَقْ فِی الدُّنْیَا وَ لَا لِاَهْلِ الدُّنْیَا إِنَّمَا خُلِقَتِ الرَّاحَةُ فِی الْجَنَّةِ وَ لِاَهْلِ الْجَنَّةِ. (بحارالانوار، جلد 70، ص 92)
در روایتی از زین‏العابدین علیه‌السلام منقول است که حضرت درباره کسانی که دنبال ثروت، مال اندوزی و گشایش در امور مادی زندگی هستند، فرمودند، «مَنْ طَلَبَ الْغِنَى وَ الْاَمْوَالَ وَ السَّعَةَ فِی الدُّنْیَا»، کسانی‏ که در دنیا به دنبال مال اندوزی و تکثیر اموال و مسئله گشایش در امور مالی زندگی‏شان هستند، این‏ها دنبال چه هستند؟ دنبال راحتی هستند، «فَإِنَّمَا یَطْلُبُ ذَلِکَ لِلرَّاحَةِ»، خیال می‏کنند هر چه ثروتشان بیشتر و زندگی‏شان وسیع‏تر شود، راحتی‌شان بیشتر تأمین می‏شود.
بعد حضرت می‌فرماید: در حالی که اشتباه می‏کنند، «فَإِنَّمَا یَطْلُبُ ذَلِکَ لِلرَّاحَة»،ِ امّا «وَ الرَّاحَةُ لَمْ تُخْلَقْ فِی الدُّنْیَا وَ لَا لِاَهْلِ الدُّنْیَا»، حضرت می‏فرمایند: در دنیا، برای اهل دنیا راحتی خلق نشده است. این جمله ظرافتی دارد، حضرت می‏فرمایند: برای اهل دنیا راحتی خلق نشده، این روایت را خوب دقت کنید، روایت ظریفی است.
«وَ الرَّاحَةُ لَمْ تُخْلَقْ فِی الدُّنْیَا وَ لَا لِاَهْلِ الدُّنْیَا إِنَّمَا خُلِقَتِ»، این است و جز این نیست که «خُلِقَتِ الرَّاحَةُ فِی الْجَنَّةِ وَ لِاَهْلِ الْجَنَّةِ»، راحتی در بهشت و برای اهل بهشت خلق شده است. این تعبیر حضرت، اشاره به این معنا است: این‏ را بدانید! کسانی که برای راحتی در دنیا به دنبال دنیا هستند، به راحتی در دنیا نمی‏رسند. اما کسانی که در دنیا برای راحتی در دنیا نمی‏دوند بلکه برای راحتی آخرت می‏دوند‏، چه بسا این‏ها در دنیا هم به راحتی می‏رسند. ظرافت‏های این روایت، خیلی زیباست.
در روایتی دیگر که گویای همین مطلب است از امیرالمؤمنین علیه‏السلام منقول است که حضرت فرمودند: «ثَمَرَةُ الزُّهدِ الرَّاحَةُ». میوه عدم تعلّق به امور مادی، میوه دنبال دنیا ندویدن و به آن دل نبستن، این است که در همین دنیا برایشان راحتی می‏آورد. پس این را بدان! اگر در دنیا برای تأمین راحتی آخرتت تلاش کردی، در دنیا هم تا حدی راحتی نصیب تو می‏شود، ولی اگر به خاطر راحتی دنیا اینجا دویدی، بدان که به این راحتی‏ات نمی‏رسی. اشتباه در همین است.
از این رو در روایات آمده است که راحتی در بهشت و برای اهل بهشت است. بنابراین آن‏هایی که در دنیا اهل بهشت هستند و برای راحتی در بهشت می‏دوند‏، این‏ها هم در بهشت و هم در اینجا به راحتی می‏رسند و آن‏هایی که برای آخرت تلاش می‏کنند، در دنیا هم راحت‏تر از کسانی هستند که به دنبال راحتی در دنیا هستند. البته من چند روایت در ذهنم هست که نمی‏خواهم بخوانم. در روایت دیگری از علی علیه‏السلام هست که حتی بر اثر زهد به راحتی عظمی در همین دنیا می‏رسد و روحش راحت می‌شود.

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, توسط اميد

 

 

خبرگزاری فارس: «شمر بن ذی‌الجوشن» جانی شماره یک حادثه کربلا، توانست از معرکه کوفه جان سالم به در برد. مختار، غلامی به نام «زربی» را همراه گروهی 10 نفره مأمور پیدا کردن او کرد.

خبرگزاری فارس: همه جنایت‌های پسر ذی‌الجوشن/ مختار چگونه شمر را مجازات کرد

 

 

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، «شمر بن ذی‌الجوشن» این جانی شماره یک حادثه کربلا، در رأس لیست سیاه مختار بود، باید به هر قیمتی این جنایتکار دستگیر و مجازات می‌شد. وی پس از واقعه جنگ شورشیان کوفه با مختار که فرماندهی چند گروه را به عهده داشت، متواری شد. 

*سوابق و پرونده سیاه «شمر»

شمر بن ذی‌الجوشن از سران و شجاعان مردم کوفه بود، وی در زمان علی(ع) جزو شیعیان و طرفداران حضرتش به شمار می‌آمد، او در جنگ صفین از افراد تحت فرمان امیرمؤمنان بود و در جنگ با معاویه شرکت داشت و شجاعی از خود نشان داد، وی در یکی از روزهای جنگ صفین، که آتش جنگ سخت زبانه می‌کشید، وارد میدان شد و مبارز طلبید، از میان لشکریان معاویه مردی به نام «ادهم بن محرز» به مقابله با او شتافت و به هم حمله‌ور شدند، ادهم، شمشیری محکم بر شمر فرود آورد که به شدت او را مجروح کرد و شمر نیز شمشیری بر رقیب خود فرود آورد که چندان اثر نکرد، شمر به لشکر برگشت و به شدت تشنه بود، کمی آب خورد و مجدداً به میدان رفت و در حالی‌که رجز می‌خواند، رقیب را به مبارزه طلبید، وی به مقابل «ادهم» آمد و او را خوب می‌شناخت و در حالی‌که او نیز بدون ترس در مقابل او ایستاده بود، شمر با نیزه ضربتی بر او فرود آورد که او را از اسب بر زمین افکند و شمر با شادی فریاد زد: این ضربت، به جای آن ضربتی که بر من زدی و به لشکرگاه برگشت.

اما شمر هم همانند بسیاری از مردم کوفه، در راه خود استوار نماند و بعدها به خاطر روح نفاقی که در او بود، به جرگه دشمنان درآمد و از حامیان سرسخت حکومت اموی شد، کتاب «ماهیت قیام مختار» نوشته حجت‌الاسلام سید ابوفاضل رضوی درباره جرم‌های شمر و نحوه کشته شدن او توسط مختار چنین می‌نویسد:

* جُرم‌هایی که شمر مرتکب شد

-شمر، در جریان شهادت مسلم بن عقیل در کوفه، نقش مهمی داشت.

-هنگامی که عمر سعد از کربلا نامه‌ای مسالمت‌آمیز برای ابن‌ زیاد نوشت که کار به جنگ نکشد، شمر در جلسه ابن ‌زیاد بود، گفت: حسین هرگز تسلیم نمی‌شود و جز جنگ راهی باقی نمانده و ابن ‌زیاد را تشویق در جنگ با امام حسین کرد.

-شمر نامه‌ای از ابن‌ زیاد گرفت و در رأس گروهی مسلح، وارد کربلا شد و مأمور بود اگر عمر سعد با امام حسین(ع) نجنگد او را عزل و خود فرماندهی کل نیروها را به عهده بگیرد.

-شمر به محض ورود به کربلا، در روز تاسوعا عمر سعد را تهدید کرد که در کار امام حسین(ع) مسامحه نکند و بین او و عمر سعد مشاجره لفظی تندی پیش آمد.

-شمر در فاجعه کربلا، به دستور عمر سعد، فرماندهی سپاه چپ لشکر کفر و شام را به عهده داشت.

-روز عاشورا هنگامی که امام حسین(ع)‌، تمام یارانش به شهادت رسیده بودند و حضرت پس از جنگ نمایانی که با دشمن کرد، به شدت مجروح شد، به طوری که دیگر توان حمله نداشت، شمر از این فرصت استفاده کرد و با 12 ‌نفر از اوباشان لشکر به طرف خیمه‌گاه امام حسین(ع) حمله‌ور شد و امام خطاب به آنان، این جمله معروف را فرمود: که «اگر دین ندارید و از قیامت نمی‌ترسید (لااقل) آزادمرد باشید»! چرا به طرف زن و بچه‌هایم حمله می‌کنید.

-بزرگترین جنایات و گناه شمر این بود که در آخرین لحظات عمر امام حسین، شمر سر امام را از بدن او جدا کرد.

*ماجرای تعقیب شمر و کشته شدن او

شمر توانست از معرکه کوفه، جان سالمی به در برد و از شهر کوفه خارج شود، مختار غلامی به نام «زربی» داشت، این شخص ظاهراً ایرانی ‌الاصل و از هواداران اهل‌بیت(ع)  و از شیعیان بود، وی جوانی زیرک و باهوش بود. مختار، زربی را همراه گروهی که حدود 10 نفر می‌شدند، مأمور پیدا کردن شمر کرد.

مسلم بن عبدالله ضبابی می‌گوید: من نیز جزو فراریان، همراه شمر، از کوفه متواری شدم و زربی همچنان به دنبال ما بود تا از کوفه خارج شدیم و اسب‌های ما لاغر و ناتوان بودند، ولی اسب زربی چابک و زیرک بود. بالاخره خود را به ما رساند، هنگامی که او نزدیک ما شد، شمر به ما گفت: شما از من دور شوید، شاید منظور این غلام کسی جز من نباشد.

ما اسب‌هایمان را تاختیم و دور شدیم و زربی به قصد جان شمر به سوی او تاخت، شمر با تاکتیکی خاص او را به دنبال خود کشاند تا او از یارانش جدا شد. شمر، هنگامی که زربی را تنها یافت به او حمله برد و ضربتی محکم بر پشتش وارد کرد که پشتش شکست و زربی به شهادت رسید و به این ترتیب، شمر از مهلکه جان سالم به در برد، خبر ناکام ماندن مأموریت، زربی به مختار رسید. مختار با ناراحتی گفت: بیچاره زربی، اگر با من مشورت کرده بود، به او توصیه می‌کردم که تنها به دنبال «ابوالسالغه» (مقصودش شمر بود) نرود.

مسلم ضبابی گوید: ما و شمر توانستیم، خودمان را به محلی به نام «ساتیدما» برسانیم و بعد از کمی استراحت، رفتیم تا به نزدیک دهکده‌ای به نام «کلتانیه» رسیدیم، کنار ساحل رودخانه‌ای که نزدیک تپه‌ای بود، پیاده شدیم، شمر فردی از اهالی همان روستا را گرفت و با تهدید گفت: نامه‌ای دارم و باید آن را به سرعت به بصره به نزد مصعب بن زبیر ببری.

گویا آن روستایی قبول نمی‌کرد، شمر او را کتک زد و او هم از ترس جانش، این مأموریت را پذیرفت و نامه را گرفت و برای مقدمات سفر، به همان دهکده رفت و این دهکده چند خانه بیشتر نداشت و بعد معلوم شد که ابوعمره، رییس پلیس مختار، با گروهی مسلح در آنجا مستقر شده‌اند و در آن محل پاسگاهی جهت کنترل راه کوفه به بصره قرار داده‌اند، مخصوصاً به خاطر اینکه فراریان کوفی از این راه خود را به بصره می‌رسانند و تحت حمایت مصعب بن زبیر که استاندار عبدالله زبیر در آن‌جا بود، قرار می‌گرفتند.

آن روستایی در بین راه به یک هم روستایی خود برخورد کرد و ماجرای کتک خوردن خود از دست شمر را برای وی تعریف کرد، در همان حال که این 2 روستایی با هم صحبت می‌کردند، یکی از افراد گروه ابوعمره، از صحبت آنان متوجه شد که این روستایی، حامل نامه‌ای از شمر برای مصعب بن زبیر است و قصد بصره را دارد، این مأمور باهوش، آدرس دقیق محل ملاقات شمر و آن روستایی را از او تحقیق کرد و معلوم شد از آن‌‌جا تا محلی که شمر در آن‌جا بود حدود 3 فرسخ راه است. این مأمور، جریان را به ابوعمره گزارش داد و ابوعمره، بلافاصله با گروه مسلح خود، به سوی محل استقرار و اختفا شمر، حرکت کردند.

شیخ طوسی در کتاب «امالی» خود درباره اعدام شمر توسط مختار چنین نوشته است: «... ابوعمره با گروهی به تعقیب شمر رفتند و طی یک درگیری مسلحانه او را زخمی کردند و سپس به اسارت درآمد، او را به نزد مختار آوردند، مختار دستور داد او را گردن زدند و جسد او را در دیگ روغن جوشیده افکندند و یکی از اطرافیان مختار، سر شمر را با پای خود لگدکوب کرد.



نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, توسط اميد

فقه عاشورا


پدید آورنده : احمد مبلغی ، صفحه 22

اندیشه و احساس دو عنصر اصلی حیات بشر هستند. چرخهای اندیشه حرکت را پدید می آورد; و نسیم احساس گرمای تحرک و سایش و اصطکاک را برطرف می کند. مبانی متقن اندیشه ها با همه استواریشان اگر در فضای پاک احساس تنفس نکنند هرگز به شکوفه نخواهند نشست; احساس بی اندیشه نیز نسیمی است گذرا که شاید دست نوازش برگونه ها بکشد. اما خیلی زود عبور می کند و آدمی را در خلا اندیشه رها می سازد.

گروهی به اندیشه بها می دهند و آدمی را به اندیشه تعریف می کنند و گروهی دیگر دل به احساس می سپارند و تعریف انسان را از خمیرمایه احساس می سازند که در این میان گروهی نیز به هر دو می اندیشند اما در ترازوی تجربه هرگز به تعادل این دو دست نیافته اند.

شیعه بیش از دیگر جوامع اندیشه و احساس را در هم آمیخته است.

این قوم هنگام جانفشانی همه احساس خود را در جام شهادت با چشم باز و عقل هشیار سر می کشد.

مطمئنا این تعادل، ارمغان غرب به ما نیست چرا که اهل مغرب زمین اکنون در گرداب بی هدفی غرق شدن را اعتراف می کنند. هر چه شیعه دارد از اندیشه تا حماسه از حسین(ع) است ما با عاشورا حیات گرفته ایم. عاشورا نبض تپنده تاریخ ما است. اگر ما ایرانیان رابطه احساس و عقل را بهتر یافته ایم و میانشان پیوندی معجزه آسا برقرار کرده ایم در امتداد پیامهای صریح عاشورا قرنها زیسته ایم و بالیدن را در حماسه حسین(ع) سالها تمرین کرده ایم. انقلاب اسلامی خروش اندیشه در کالبد احساس بود.

مردم جان بر مرگ می سپردند، تا خط روشن اندیشه شان ادامه یابد.

تنها ایرانیان طعم تلخ استکبار و استعمار را نچشیده اند. اگر نگوئیم همه مردمان نیمه جنوبی جهان به یقین تمام مسلمانان، قسمتی از تاریخ خود را در سایه نفوذ غرب با افسوس می نگرند.

چرا انقلاب اسلامی از ایران برخاست و چرا پس از پیروزی مانند انقلابهای دیگر نپوسید و مانند انقلابهای دیگر که تاریخ مصرف دارند به گذشته مربوط نشد؟ و چرا هر روز دروازه های جدیدی می گشاید؟ پاسخ سؤال را باید در پیوند ذهن و دل یا به تعبیری حماسه عقلانی و عقلانیت حماسه ای جست که دست مسیحایی عاشورا در جان ملت نشانده است. ما مخاطبان رو در روی عاشورائیم. پیامهای مشخص عاشورا را به ارث برده ایم.

اندیشه مان در خدمت احساس و احساسمان در خدمت اندیشه است و این پیام روشن عاشورا است.

کجا می توان سازگاری احساس و عقل را این چنین به نظاره نشست؟

کجا می توان در جویبارهای اندیشه خروش احساس را اینگونه مشاهده کرد؟

عاشورا در فقه

فقه آمیزه دستورات است. پیامهای گفته و ناگفته دارد. گاه راه رسیدن به هدف را می گوید و گاه با هیچ سخن هدف را در لابلای تاریخ می جوید. عاشورا طوفانی بود برخاست و دریای زمان خود را در هم کوبید. اما آنچه آوای طوفان را هنوز در گوش جامعه نجوا می کند، فقه است.

فقه نگاههای ما را به عاشورا همیشگی می کند و سوز دل ما را ابدی می نماید. فقه عاشورا از زوایای بسیار این حادثه عظیم پرده بر می دارد. روابط خانوادگی، اوج گذشت، لحظه های درهم فرو ریختن و نگاههای پر رمز و راز.

امروز فقه دریچه نگاه ما به جهان است. اگر فقه نبود عاشورا احساس را بر می انگیخت و اندیشه را تغذیه می نمود. اما آیا ماندگاری می یافت و ژرفنای احساس و عمق اندیشه را در مسیر پر فراز و فرود تاریخ، فتح می کرد؟

و در یک کلمه فقه، نور عاشورا را به گستره تاریخ تاباند و فقه عاشورا قالبی است که برداشتهای ما را از عاشورا به نفع تاریخ تعریف می کند.

و اما امروز امروز هم فقه عاشورائی کرانه های دیگری از افق آن حماسه را بر ما می گشاید. عاشورائیان ناگزیر از فقه عاشورا درس آموخته اند.

با اینهمه، بسیاری با فقه عاشورا بیگانه اند. چه آن که فقه با زمان می بالد. فقه عاشورایی نیازهای امروز را از دل عاشورا بر می آورد.

آنچه در زیر به فهرست می کشیم فراخور برداشت عمومی است و نه حیطه مباحث تخصصی. بحث از فقه عاشورا بحثی کلان است که مجال کاوشهای بسیار دارد که پرداختن به آن نظریات کاربردی فراوان به ارمغان می آورد.

1- زیارتهای حسینی

زیارتهای بسیاری به نام امام حسین(ع) وارد شده اند. تنوع و تعدد این زیارتها که هر یک برای زمانی خاص در نظر گرفته شده اند ویژگی زیارتهای حسینی است. افکار دین فرصتهای ناب عرفانی را به بسط اندیشه هایی گمارده است که محور دین مداری و حق خواهی است.

از شب قدر که فرصت بی بدیل هستی برای نیل به عرفان الهی است، گرفته تا کم ترین بهانه زمانی با زیاراتی مخصوص برای سردار کربلا آراسته شده اند. دین از هر سوی و به هر سان، لحظه ای می جوید تا از لایه های زمان به روان دین داران رخنه کند و اندیشه های حسینی را در خونشان جاری سازد.

آنچه در زیر به فهرست می کشانیم فرصتها و زمانهایی است که هریک زیارتی مخصوص را به خود اختصاص داده است. شرح هر یک را می توان از مفاتیح و یا غیر آن به دست آورد:

- اول رجب.

- نیمه رجب.

- نیمه شعبان.

- اول رمضان.

- شب بیست و سوم رمضان. (شب قدر)

- روز عید فطر.

- روز عید قربان.

- شب عرفه.

- روز عرفه.

- روز عاشورا.

- روز اربعین.

و این همه، غیر از زیارتهای متعدد و متنوعی است که برای زائر حرم حسینی(ع) وارد شده اند.

2- زیارت قبر امام حسین علیه السلام

بر بال تاریخ که بنشینی و گذر زمان را نظاره کنی بر دو ماجرا برمی خوری که پیوندها و شباهتهای بسیار با یکدیگر دارند که بررسی آن گفتاری مستقل را می طلبد. آن دو، کعبه و فرزندان کربلاست. نگاهی ژرف به این دو حادثه طرحی مشترک را تداعی می کند. هر دو، اندیشه را با زبان احساس، با تو در میان می گذارند.

فضای مسجد الحرام پر از جلوه گاههای نمادین و پر از خاطره است. مروه و صفا منظری روحانی از صبر و مقاومت را در چشم انسان می نشاند. زمزم سخنی دارد، طواف کلامی و حجر الاسود پیامی.

حرم حسینی نیز گوشه گوشه آن با زائر سخن می گوید. جایگاه خیام، فاصله تل زینبیه و خیمه ها، علقمه، فرات، قتلگاه و... همه و همه منظره هایی از مقاومت و مظلومیت را ترسیم می کنند.

ماندگاری و بسط دو ماجرای کعبه و کربلا و ابراهیم(ع) و حسین(ع) را باید در مناسک نمادین هر دو واقعه جست. مناسک حج ماجرای توحیدی ابراهیم(ع) را به گونه ای دیگر برای حجاج بازآفرینی می کند. مناسک حرم حسینی نیز ویژگی ها و پیامهای حسینی(ع) را هر دم بازمی آفریند.

امامان شیعه (علیهم السلام) در توصیه به زیارت امام حسین(ع) اصراری کم نظیر و در نوع و زمینه خود بی نظیر داشته اند که برخی شبهه وجوب کرده و گفته اند. شاید بتوان گفت زیارت امام حسین(ع) در هر سال یکبار واجب است در برخی روایات این زیارت برابر با هزار حج مقبول و هزار عمره مقبول قرار داده شده است. (1) آنچه در زیر فهرست می کنیم اشاره ای گذرا به برخی از مناسک حرم حسینی; مناسکی که برخی از آنها تداعی کننده مناسک زیارت خانه خداست.

1- با پای پیاده رفتن به سوی مرقد حسینی.

پیاده رفتن به مکه، آموزه ای از فقه عظیم حج است. پیمودن مسیر با پای پیاده در مناسک زائر کربلا نیز به چشم می آید. (2) چه آنکه خداوند خواسته است هر دو دیار هوای افئده ای از ناس را به سوی خود داشته باشند. (3) پرنده قلبها رنج خار مغیلان و خستگی راه را برای رسیدن به منزل دوست به جان می خرد.

2- سرمه نکشیدن.

3- به فرات رفتن با تکبیر و تهلیل و غسل کردن و وضو گرفتن با آن.

4- لباس پاکیزه پوشیدن.

5- ترک مجادله و منازعه.

6- ترک قسم.

7- با پای برهنه رفتن به سوی حرم.

8- راه رفتن به صورت متواضعانه و با حالت دلشکستگی.

9- کم سخن گفتن.

10- احسان به سایر زوار حرم.

11- صلوات بر لب داشتن.

12- وارد شدن از جانب مشرق حرم.

13- آب دادن و سقایت کردن در روز عاشورا.

14- از غذاهای ساده استفاده کردن.

15- خواندن سلامها و زیارتها و نمازهایی که وارد شده است.

زیارتهایی که وارد شده اند سرشار از اندیشه ها و مفاهیم بارور انقلابی و عرفانی است. از زائران خواسته اند که هنگام رائت با توجه و معرفت کامل به امام(ع) زیارت را بخوانند تا احساس و اندیشه همپای هم بشکفد.

16- حاجت طلبیدن.

17- نفرین کردن مظلوم بر ستمگر که در این خصوص دعای مخصوصی وارد شده است. (4)

3- تربت حسینی

سنگ و خاک ماهیتی غیر مقدس دارند. کیمیای عنایت الهی گاه خاک و سنگ را به هویتی بلند می رساند و آنها را در زمره بوترین شعائر الهی جای می دهد. حجر الاسود سنگ سیاهی است که عظمت معنوی آن عالم و آدم را شیفته خود ساخته است. تربت حسینی نیز تاریخ را به نظاره تقدس نشانده است. آن یکی لب را برای بوسیدن، و این یکی پیشانی را برای سجده کردن می جویند. (5) شیعه با نهادن پیشانی بر تربت حسینی ذهن و دل به آفریننده مردی می سپارد که حماسه ای توحیدی به نمایش گذاشت. آری راه خدا از کوی حسینی(ع) می گذرد و عرفان خدا با درس گرفتن از مدرسه حسین(ع) به دست می آید.

تربت حسینی علاوه بر سجده کردن، احکام دیگری نیز دارد و از جمله:

1- نهادن قدری از آن در کام نوزاد. (6)

2- استشفای مریض به آن. (7)

3- ذکر گفتن با تسبیح ساخته شده با آن. (8)

4- تبرک جستن به آن. (9)

5- نهادن قدری از آن با میت در قبر (10)

4- گریه کردن

از آسمان محبت حسینی باران گریه بر دشت شیعه فرو می ریزد و فرهنگ سبز آن را هردم حیاتی تازه می بخشد.

شنیدن رویدادهای عاشورا گرچه بی اختیار اشک را جاری می کند ولی آنچه جریان گریه را در تاریخ مستمر ساخته، فقه عاشورا است.

امامان شیعه (علیهم السلام ) گریستن بر حسین(ع) را شانی فقهی بخشیدند و آن را در زمره مستحبات موکد جای دادند. مصائب دلخراش و نفسگیر، همه در برابر عاشورا بی رنگند و فراموش شدنی.

چتر عاشورا به گستره تمام غمهااست. هر غم بهانه ای برای مرور دوباره عاشورا است. امامان (علیهم السلام) در هر ماتم مصیبت حسین(ع) را به یاد می آوردند و بر هر مصیبتی لباس گریه بر حسین(ع) را می پوشاندند.

امام رضا(ع) به یکی از یاران خود فرمود: اگر می خواهی بر چیزی گریه کنی، بر حسین(ع) گریه کن (11) و نیز فرمود: (فعلی مثل الحسین(ع) فلیبک الباکون) بر مانند حسین(ع) باید گریه کنندگان بگریند. (12)

5- نماز

دین هر حادثه ای را سوژه ای برای طرح نماز و نماز را سوژه ای برای تقرب به خدا قرار داده است.

حسین(ع) از دل نماز برخاست و نماز ما مردمان از دل نهضت او سر برافراشته است. (13) محرم و کربلا زمان و مکانی هستند که بر چهره، رنگ دلنشین حسین(ع) را دارند. دین در این دو بذر نماز را افشانده است. شرح این داستان فرصتی بلند می طلبد. در اینجا تنها از یک زاویه به موضوع می نگریم و آن فهرستی از برخی از احکام نماز در ارتباط با کربلا و محرم است.

1- پیرامون نمازهای واجب.

الف- خواندن نماز واجب در حرم امام حسین(ع) از جایگاه و اهمیتی بلند برخوردار است. در روایت، ثواب آن برابر با حج قرار داده شده است. (14)

ب- مسافر در حرم حسینی مخیر میان تمام و یا شکسته خواندن نماز است. (15)

2- پیرامون نمازهای نافله

الف- خواندن نافله ها در حرم حسینی از اجری دیگر و اعتباری بیشتر بر خوردار است. در روایت، ثواب خواندن نافله در حرم حسینی برابر با عمره قرار داده شده است. (16)

ب- در ارتباط

با محرم و کربلا نمازهای مستحبی خاصی وارد شده است.

1- نمازهای شب عاشورا:

یکم: نماز صدر رکعتی.

دوم: نماز چهار رکعتی در آخر شب.

سوم: نماز چهار رکعتی دیگر.

2- نماز روز عاشورا; این نماز چهار رکعتی است.

3- نمازهای حرم امام حسین(ع).

در این زمینه نمازهای فراوانی وارد شده است که تنها به دو مورد اشاره می شود:

یکم: نماز دو رکعتی که در بالای سر مقدس خوانده می شود.

دوم: نماز چهار رکعتی که برای رفع حاجت خوانده شود. (17)

6- مقتل خوانی

مقتل خوانی و ذکر وقایع عاشورا از آداب روز عاشورا و مستحبات برشمرده می شود. باید دانست که مقتل را آنچنان که هست باید خواند. چه آنکه زیاده گویی و حادثه سازی دست خطاکار بشر را در فعل یکسره زلال معصوم (علیهم السلام) فرو می برد و تشنگان را از مفاهیم ناب عاشورا محروم و به نوشیدن گل و لای مخلوط با زلال عاشورا محکوم می کند. آنان که به بهانه سوز دل یا سوزاندن دلها، مردم را به صحنه حوادث جعلی می برند باید کار و انگیزه های خویش را مرور کنند. آیا آنان حادثه های دست ساز خود را از حوادثی که معصوم (علیهم السلام) آفریده است کارسازتر می دانند؟! قبح کم گذاری در بیان رویدادهای عاشورا از قبح زیاده گویی در آن کمتر نیست. نباید گزینشی عمل کرد گاه با نگفتن قطعه هایی از این نهضت استثنایی هدفهای آن را از بین می بریم یا هدفهایی نادرست برای آن ترسیم می کنیم. مقتل خوانی مروری است بر وقایع روز عاشورا آنچنان که رخ داده است.

7- شعرسرایی

شعر شیعه عطر حماسه می پراکند بوی خون می دهد و روح مخاطب را به جوش و خروش می اندازد.

شعر شیعه را اگر ردیابی کنی به عاشورا خواهی رسید. بغض شیعه در عاشورا می شکند و اشک و خون، بیت بیت بر صفحات تاریخ فرو می ریزد. شعر عاشورایی تجلیگاه شعار، خاستگاه شور و خیزش شعور و در یک کلمه، نقطه به هم رسیدن احساس و اندیشه شیعه است. شعر عاشورا تجسم و نمود عینی جانبازی و جانگذاری شیعه را پاس می دارد. قلمها و زبانهای عاشورائی با زمان سخن می گویند.

عاشورا را در گذشته نمی بینند. هر روز را در عاشورا می یابند و عاشورا در هر روز. شعر عاشورا شیعه را برای انتقام گیری مترصد نگه می دارد. امامان شیعه (علیهم السلام) شعر گفتن برای عاشورا را ارجی بزرگ می نهادند. دست نوازشگر امامت شاعران عاشورایی بسیاری را پرورش داد.

آنان شعرسرایی را شانی فقهی بخشیدند و لباس استحباب بر آن پوشاندند. (18) شعر عاشورایی را باید با سوز سرود و با سوز خواند. امام صادق(ع) به ابو هارون شاعر فرمود: شعری در باره حسین(ع) بخوان. او خواند. امام فرمود: آنگونه که در جمع خود می خوانی بخوان. ابو هارون این بار قصیده ای را با سوز خواند.

امام(ع) با صدای بلند گریست و صدای گریه زنان نیز از پس پرده برخاست. (19)

8- نپرداختن به امور دنیا

قلب و ذهن را در روز عاشورا نباید از توجه به حادثه حسینی باز داشت. پرداختن به امور دنیا این توجه را کم رنگ کرده و نهضت را از یادها می برد. به همین جهت وانهادن امور و حاجات دنیوی از آداب روز عاشورا قرار داده شده است. (20)

9- برپایی مجلس ماتم

برپا داشتن مجلس سوگواری به ویژه در روز دهم فرازی بر جسته از فقه عاشورا است. امامان (علیهم السلام) به این موضوع بسیار توجه نشان داده اند. گاه خود مجالسی پرشور را از زنان و مردان ترتیب می دادند و بر امام حسین(ع) فراوان اشک می ریختند. (21) در یکی از این مجالس که امام صادق(ع) ترتیب داده بود طفلی شیرخوار را به درون مجلس آوردند و به امام(ع) دادند.

امام(ع) با دیدن آن وضع، گریه اش شدت گرفت و در نتیجه جلسه پرشورتر شد. (22)

10- تعزیت گفتن

مستحب است در روز عاشورا مومنان یکدیگر تعزیت بگویند و این جمله را بر زبان آورند.

(اعظم الله اجورنا بمصابنا بالحسین(ع) و جعلنا و ایاکم من الطالبین بثاره مع ولیه الامام المهدی من آل محمد (علیهم السلام)» (23)

11- خودداری از طعام

امام صادق(ع) به ابن سنان فرمود:

در این روز عاشورا از خوردن غذا خودداری کن اما روزه نگیر. (24) مستحب است در عصر با خوردن آب این امساک را بشکنیم. (25) و بعد از آن از غذاهای ساده استفاده کنیم. (26)

12- پوشیدن لباس پاکیزه

از آداب روز عاشورا پوشیدن لباس پاکیزه است. (27)

13- لعن کردن قاتلان

از آداب روز عاشورا لعن کردن قاتلان امام حسین(ع) است. در این روز گفتن این جمله «اللهم العن قتله الحسین(ع)» تا هزار بار مستحب است. (28)

14- ترک خنده و شادی

شادی نکردن و نخندیدن از آداب روز عاشورا برشمرده شده است. (29)

15- ترک لهو و لعب

لهو و لعب امری ناپسند است و در روز عاشورا ناپسندیده تر. ترک لهو و لعب از آداب روز عاشورا برشمرده شده است. (30)

16- قمه زنی

نهضت حسینی زلال و شفاف است هر کس از هر مذهبی می تواند جرعه ای از آن بنوشد. شایسته است عزاداران نهضت از رفتارهای ابهام آمیز و سنگین برای هاضمه جهانیان بپرهیزند.

قمه زنی به نهضت عاشورا ضربه می زند و چهره نادرستی از عاشورا در اذهان بسیاری می آفریند هر چند که قمه زنان نیت پاک داشته باشند. داشتن نیت حسینی کافی نیست باید رفتارها نیز حسینی شود. از این رو امام خمینی(ره) فرمود:

«در شرایط کنونی قمه نزنید.» همچنین رهبر معظم انقلاب اسلامی انجام این کار را به شدت منع کردند.

17- شبیه سازی

امام خمینی(ره) فرمود:

«شبیه سازی اگر مشتمل بر محرمات نبود و سبب تضعیف مذهب نباشد بلا مانع است.»

پی نوشتها:

1- سفینه، ج 2، ص 564

2- روایتی که این عمل را مستحب کرده از امام صادق(ع) است (مفاتیح، ص 754)

3- امام صادق(ع) به خداوند عرض کرد: یا من ... جعل افئده الناس تهوی الینا اغفر لی و لاخوانی و زوار قبر ابی الحسین بن علی صلوات الله علیهما...(سفینه، ج 2، ص 564)

4- می توان برای دریافت شرح بیشتر این اعمال به مفاتیح و سفینه و اقبال سید و غیره مراجعه کرد.

5- سفینه، ج 1، ص 121.

6- وسائل الشیعه.

7- سفینه، ج 1، ص 121. (امام کاظم(ع) فرمود: «ان الله عزوجل جعلها شفاء لشیعتنا و اولیائنا»

8- همان.

9- همان.

10- همان.

11- بحار، ج، 44، ص 283.

12- وسائل، ج 14، ص 504.

13- «اشهد انک قد اقمت الصلاه »

14- مفاتیح، ص 760.

15- رساله های عملیه.

16- مفاتیح، ص 760.

17- به مفاتیح مراجعه شود.

18- وسائل الشیعه، ج 14، ص 593.

19- همان.

20- سفینه البحار، ج 2، ص 196.

21- بحار، ج 45، ص 257; الغدیر، ج 2، ص 192.

22- ماساه الحسین، الخطیب الکاشی، ص 151، چاپ منشورات رضی.

23- مفاتیح، ص 524 و 830.

24- بحار، ج 45، ص 257.

25- سفینه البحار، ج 2، ص 196.

26- مفاتیح، ص 525.

27- همان، ص 526.

28- مفاتیح الجنان، ص 527.

29- همان.

30- همان.


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, توسط اميد

مرثيه خوانی (سایت مقام معظم رهبری) مشاهده در قالب PDF چاپ فرستادن به ایمیل

س :در برخی موارد مرثيه خوانی و مداحی زنان در مجلس خودشان ، به گونه ای است که صدای آنان با بلندگو به گوش مردان رهگذر می رسد ؛ آيا اين عمل جايز است ؟
ج : اگر صدای آنان در معرض ريبه ، تلذّذ و تهييج شهوت باشد ، جايز نيست .
مطابق با نظر مراجع بزرگوار تقليدآيات عظام : امام (ره ) خامنه ای ، بهجت ، فاضل ، صافی ، نوری ، وحيد ، تبريزی ، سيستانی
برای مطالعه : فاضل ، جامع المسائل ، ج1 ، س2182 ؛ صافی ، جامع الأحکام ، ج2 ، س1681 ؛ خامنه ای ، اجوبه الإستفتائات ، س 1145؛ نوری ، استفتائات ، ج2 ، س 545 ؛ امام (ره) ، استفتائات ، ج3 ، احکام نظر ، 57 و 58 ؛ تبريزی ، استفتائات ، س 1058 ؛ وحيد ، بهجت و يستانی
مراسم عقد و عروسی در ماه محرم
س :آيا مراسم عقد و عروسی در ماه محرم اشکال دارد؟
ج : برگزاری اين نوع مراسم ، اگر توأم با معصيت و يا هتک حرمت حضرت سيدالشهداء عليه السلام نباشد، اشکال ندارد؛ ولی درآن هيچ نوع برکتی نيست و سزاوار است که مسلمانان غيرتمند سعی کنند اين گونه مراسم را در ماه های ديگر و ايام متناسب با خود برگزار کنند.
مطابق با فتاوای مراجع بزرگوار :امام(ره) ، بهجت ، خامنه ای ،تبريزی ،سيستانی ، فاضل، مکارم ، نوری ، وحيد و صافی. مجموعة پرسش های دانشجويی ،ج13،ص336
نام مبارک امام حسين عليه السلام
س : بی احترامی به نام مبارک امام حسين عليه السلام چه حکمی دارد؟
ج : نام مبارک امام حسين عليه السلام چون از نام های بهشتی ونام حجت خدا و ثارالله می باشد ، دارای احترام و احکام خاصّی است:
1- حفظ احترام اين نام لازم وبی احترامی به آن حرام است.
2- هرگونه عملی که به نوعی بی احترامی به نام مقدّس امام حسين عليه السلام محسوب شود ، حرام است،مانند:
أ‌- سوزاندن ورقه ای که نام ايشان برآن نوشته شده است.
ب‌- انداختن در جايی که بی احترامی به آن باشد،مثل محل زباله وخاکروبه.
ت- نوشتن آن با چيزی و برچيزی که بی احترامی باشد.
ث‌- گذاشتن چيزی برآن که بی احترامی به حساب آيد.
نکته: البته موارد بالا درصورتی حرام است که از روی عمد و با توجه باشد.
4- رساندن جايی از بدن به نام مبارک امام حسين عليه السلام بدون طهارت جايز نيست؛ بنا براين دست گذاشتن برنام امام حسين عليه السلام يا آويختن زيور يا پوشيدن لباسی که نام حسين عليه السلام برآن نوشته شده در صورتی که تماس با بدن داشته باشد ، حرام است.
نکته: اگر کسی را به نام حسين عليه السلام نام گذاری کنند ، نام آن شخص احکام مربوط به نام امام حسين عليه السلام را ندارد.
با استفاده از: احکام حسينی ، محمد حسين فلاح زاده
خوردن تربت حسينی عليه السلام
س : خوردن تربت حسينی عليه السلام (خاک مقدس کربلا) که به قصد شفا گرفتن مستحب است ، چه محدوده ای از مرقد شريف امام حسين عليه السلام را شامل می شود؟ آيا خوردن مقداری از مهرهای کربلا نيز همان حکم را دارد؟
ج: حضرت آيت الله خامنه ای
قدر متيقّن ، تربت قبر شريف و ملحقات عرفی آن است ومُهر اگر از آن دو محل تهيه شده باشد ، همان حکم را دارد.
(به نظر مقام معظم رهبری از محدوده ای که عرف مردم ملحق و جزو قبر مي دانند می توان برای شفا استفاده کرد).
حضرت آيت الله بهجت
احوط(احتياط واجب) اقتصار (اکتفا نمودن) بر مأخوذ (گرفته و برداشت شده) از قبر و اطراف مجاور قبر مطهّر است و در زائد بر آن درآب مستهلک شود.
(به نظر ايشان نيز بنابر احتياط واجب بايد به خاکِ قبر و مقدار عرفی اطراف قبر اکتفا شود واگر تربت از خارج از اين محدوده تهيه شده بود بايد با آب مخلوط کرد، به گونه ای که عرفاً اثری از خاک در آب ديده نشود و درآب مستهلک گردد).
مراجعه کنيد: مسائل جديد ،ج4،ص205
پوشيدن لباس سياه در سوگ ائمة هدی عليهم السلام
س : پوشيدن لباس سياه در سوگ ائمة هدی عليهم السلام ، خصوصاً در ماه محرم چه حکمی دارد؟ آيا پوشيدن لباس سياه در اين ايام کراهت دارد؟
ج : پو شيدن لباس سياه در عزای اهل بيت عليهم السلام برای تعظيم شعائر و به عنوان اظهار تأثـّر [اندوه وماتم] مستحسن [نيکو و پسنديده] است و به اين عنوان کراهت هم ندارد ؛ بلکه به فتوای بسياری از بزرگان ومراجع تقليد واجد رجحان و مطلوبيت شرعی بوده و ثواب نيز دارد و عملاً بزرگانی چون مرحوم آيت الله العظمی بروجردی (ره) در روز عاشورا از قبای سياه استفاده می کرده اند.
برای مطالعه : مسائل جديد از ديدگاه علماء و مراجع تقليد ،ج 3، ص19
نذر در روز عاشورا
س : کسی که نذر کرده در روز عاشورا، به مردم حليم بدهد،آيا مي تواند به جای آن خوراکی ديگری بدهد؟ يا حليم را در روز های ديگر ماه محرم به مصرف برساند؟
ج: اگر نذر طبق صيغة معتبر شرعی بوده ، بايد به همان صورتی که نذر کرده عمل کند و اگر صيغه داشته ، اختيار با او است.
مطابق با فتاوای مراجع بزرگوار :امام(ره) ، بهجت ، خامنه ای ، تبريزی ، سيستانی ، فاضل، مکارم ، نوری ، وحيد و صافی.
مجموعة پرسش های دانشجويی ،ج13،ص335
روضه های دروغ
س : خواندن روضه های دروغ وغير معتبر که بعضاً موجب تمسخر و هتک (بی احترامی به اهل بيت عليهم السلا م ومجالس عزاداری) می گردد چه حکمی دارد؟
ج : اگر موجب هتک و تمسخر باشد جايز نيست . همچنين هرعملی که موجب وهن مذهب باشد حرام است.
مطابق با نظر مراجع بزرگوار تقليدآيات عظام : خامنه ای ، بهجت ، فاضل ، مکارم ، تبريزی ، سيستانی
برای مطالعه : مسائل جديد از ديدگاه علماء و مراجع تقليد ،ج 3، ص31 تا 34 و... .
دفتر آیت الله العظمی فاضل لنکرانی
سؤال ـ دليل سينه زدن براى معصومين ( عليهم السلام ) چه مى باشد؟
جواب ـ سينه زنى يكى از مظاهر مهم عزادارى و ابراز تنفر از ظلم ستمگران است و نه تنها اشتباه نيست بلكه در تداوم هدف آن بزرگواران نقش مهمى دارد.
سؤال ـ آيا سينه و زنجير زدن در عزادارى كه منجر به كبود و حتى جارى شدن خون مى شود جايز است؟
جواب ـ جايز بلكه راجح است مشروط بر آنكه موجب ضرر مهم و اضرار بر نفس نباشد.
سؤال ـ برهنه شدن مردان در حال سينه زدن و زنجير زدن در منظر زنان چگونه است؟
جواب ـ بر زنان لازم است از نظر خوددارى كنند. البته بر مردانى كه مى دانند زنان به بدن آنها نگاه مى كنند جايز نيست لخت شوند.
سؤال ـ آيا سينه زدن و زنجير زدن ريايى جايز است؟
جواب ـ ان شاءالله از ريا خوددارى كنند.
سؤال ـ در عزادارى ها مشاهده مى شود عده اى به صورت نيمه عريان در مقابل افراد نامحرم اقدام به خودزنى هاى افراطى مى كنند،آيا اين عمل جايز است؟
جواب ـ سنت سينه زنى كه طبق متعارف و به طور معمول انجام مى گرفته شايسته هيچ گونه مخالفت با آن نيست. ولى در مورد مذكور بر زنان لازم است از نظر كردن خوددارى كنند.
سؤال ـ هروله ( بالا و پايين پريدن ) در مجالس عزادارى اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام چه حكمى دارد؟
جواب ـ هروله در اسلام فقط در قسمتى از سعى بين صفا و مروه براى مردان و هنگام گذر از وادى محسّر بعد از وقوف در مشعر الحرام به عنوان يك عمل مستحب وارد شده است و در غير اين دو مورد به عنوان يك عمل مستحب مشروع نيست.
سؤال ـ آيا تعزيه و شبيه خوانى در مراسم عزادارى جايز است؟
جواب ـ اگر مشتمل بر حرام نباشد و موجب وهن مذهب نشود مانعى ندارد. ولى بهتر است به جاى آن مجلس روضه خوانى برپا كنند بلكه عزادارى براى معصومين ( عليهم السلام ) بويژه سيدالشهداء ( عليه السلام ) و اصحاب آن بزرگوار از افضل قربات است.
سؤال ـ آيا تشبّه به اهل بيت ( عليهم السلام ) در نمايش و تعزيه و غير آن جايز است؟
جواب ـ در صورتى كه عرفاً هتك و اهانت به آن بزرگواران محسوب نشود نباشد مانعى ندارد.
سؤال ـ آيا پوشيدن لباس سياه در عزاى امام حسين و ساير معصومين ( عليهم السلام ) رجحان شرعى دارد؟
جواب ـ چون از مصاديق تعظيم شعائر است واجد رجحان شرعى مى باشد و عملاً بزرگانى چون مرحوم آيت الله العظمى آقاى بروجردى ( قدس سره ) در روز عاشورا از قباى سياه استفاده مى كردند.
سؤال ـ آيا قمه زنى جايز است؟ چنانچه در اين مورد نذرى وجود داشته باشد وظيفه چيست؟
جواب ـ با توجه به گرايشى كه نسبت به اسلام و تشيع بعد از پيروزى انقلاب اسلامى ايران در اكثر نقاط جهان پيدا شده و ايران اسلامى به عنوان امّ القراى جهان اسلام شناخته مى شود و اعمال و رفتار ملت ايران به عنوان الگو و بيانگر اسلام مطرح است لازم است در رابطه با مسائل سوگوارى و عزادارى سالار شهيدان حضرت ابا عبدالله الحسين ( عليه السلام ) به گونه اى عمل شود كه موجب گرايش بيشتر و علاقه مندى شديدتر به آن حضرت و هدف مقدس وى گردد. پيداست در اين شرايط قمه زدن چنين نقشى ندارد و دشمنان اهل بيت ( عليهم السلام ) از آن سوء استفاده مى نمايند و آن را عليه مذهب به كار مى برند. لذا مناسب است شيعيان علاقه مند به مكتب امام حسين ( عليه السلام ) از آن خوددارى نمايند و چنانچه در اين مورد نذرى وجود باشته باشد نذر واجد شرايط صحّت و انعقاد نيست.
سوال : به نام خدا سوال من از ایشان این است که آیا قمه زدن در خفا و آشکار جایز است یا خیر ؟ با تشکر
جواب : قمه زدن پنهانی اشکال ندارد لکن در ملآ عام در شرایط فعلی بهتر است از آن اجتناب شود زیرا رسانه های استکباری مترصد فرصت اند تا علیه تشیع تبلیغات سوء کنند و چهره شیعه را در دنیا مشوّه جلوه دهند
سؤال ـ حكم عَلَم هايى كه در مراسم عزادارى معصومين ( عليهم السلام ) از آنها استفاده مى شود و بعضى داراى نقش و نگارهايى نيز هستند چيست؟
جواب ـ استفاده از آنها در عزادارى جايز است.
سؤال ـ استفاده از ابزار موسيقى به شيوه رقابت كه در برخى هيأت هاى عزادارى مرسوم شده حكمش چيست؟
جواب ـ حكم استفاده از آلات موسيقى در سؤال قبل بيان شد و رقابت حكم آن را عوض نمى كند. بلى اگر رقابت باعث ريا و عدم قصد قربت شود يا موجب اذيت ديگران شود، جايز نيست.
سؤال ـ در سوگوارى معصومين ( عليهم السلام ) نماز اول وقت مقدم است يا عزادارى؟
جواب ـ بهتر آن است كه نماز را مقدم بدارند همانگونه كه امام حسين ( عليه السلام ) در ظهر روز عاشورا نماز ظهر اقامه كردند.
سؤال ـ طولانى شدن مجالس اهل بيت عصمت و طهارت ( عليهم السلام ) تا نيمه هاى شب و تأخير آن حتى در بعضى از موارد تا بعد از نيمه شب اگر موجب خواب ماندن افراد بويژه جوانان و قضا شدن نماز صبح آنها شود، چه حكمى دارد؟
جواب ـ در فرض مزبور، مجالس را تا آن هنگام از شب به تأخير نيندازند. بلكه بايد به نحوى برنامه ريزى شود كه فريضه نماز صبح در اثر اشتغال به امور مستحب ترك نشود. زيرا اين گونه مجالس بايد زمينه ساز عمل به واجبات و ترك محرمات باشد
سؤال ـ آيا دعوت از مرثيه سرايانى كه در لابلاى اشعار خود بعضى از مطالب بى مدرك يا ضعيف السند را طرح مى كنند يا با غنا مى خوانند صحيح است؟
جواب ـ غنا حرام است هر چند همراه خواندن قرآن يا عزادارى ائمه اطهار ( عليهم السلام ) باشد و دعوت از افرادى كه غنا مى خوانند و شركت در مجالس آنها حرام است و لازم است از مرثيه سرايانى استفاده شود كه مطالب صحيح و واقعى را بيان مى نمايند
سؤال ـ در مجالس زنانه زنان مداحى و سخنرانى مى كنند و صداى آنها مستقيماً يا با بلندگو به گوش مردان رهگذر مى رسد، آيا اين عمل جايز است؟
جواب ـ شنيدن صداى ايشان اگر در معرض ريبه و التذاذ نباشد حرام نيست اما با توجه به اينكه خداوند متعال مى فرمايد:«فاسئَلوهُنَّ مِنْ وَراءِ حجاب» خوب است كه مجالس زنانه بويژه مجالس مذهبى طورى باشد كه كاملاً مراعات عفت بشود.
سؤال ـ در مورد تعزيه و روضه هايى كه در رابطه با ازدواج حضرت قاسم ( عليه السلام ) در كربلا خوانده مى شود، چه مى فرماييد؟
جواب ـ آنچه در مورد عروسى حضرت قاسم مطرح شده يا مى شود صحيح نيست. و اثرى از اين قضيه در كتب معتبره وجود ندارد. مضافاً بر اينكه حضرت قاسم به سنّ ازدواج نرسيده بود. بلى، در كتاب «منتخب» مرحوم طريحى چيزهايى كه مناسب ازدواج آن حضرت است نقل شده، ولى ظاهراً اين مطالب نادرست را بعد از آن مرحوم، افراد مغرض يا نادان به آن كتاب اضافه كرده اند. و مرحوم طريحى برتر از آن است كه اين مطالب را كه مناسبتى با واقعه عاشورا ندارد، در كتاب خود بنويسد. در عين حال آنچه در كتاب طريحى آمده به اين نحو كه بعضى در مراسم تعزيه دارى و بصورت خرافى پياده مى كنند، نمى باشد.
سؤال ـ كف زدن در جشن هاى مذهبى چه حكمى دارد؟
جواب ـ هر چند كف زدن به خودى خود اشكالى ندارد، ولى بر مؤمنين لازم است در مساجد و حسينيه ها و اماكن مقدسه آن را ترك كنند و نيز در مجالس معصومين ( عليهم السلام ) اگر عرفاً هتك حرمت آن بزرگواران محسوب شود لازم است از آن اجتناب شود و بر مؤمنين است كه به جاى آن از اشعار هميشگى مسلمانان كه صلوات است استفاده كنند.
سؤال ـ نظر شريف خود را در نحوه برگزارى مراسم مربوط به معصومين ( عليهم السلام ) و مجالس مذهبى مرقوم فرماييد؟
جواب ـ بطور كلى در مراسم مربوط به معصومين ( عليهم السلام ) و مجالس مذهبى امور ذيل بايد مراعات شود:
1 ـ از هر نوع عملى كه عرفاً هتك حرمت شمرده مى شود مثل كف زدن و سوت زدن و بكار بردن الفاظ و عبارات ركيك و امثال آن بايد اجتناب شود.
2 ـ از هر نوع عملى كه جنبه توجيه پذيرى ندارد و مورد سوء استفاده مغرضان و موجب وهن مذهب مى شود بايد اجتناب شود.
3 ـ از بكار بردن عبارات و جملاتى كه بوى شرك و كفر مى دهد بايد اجتناب شود.
4 ـ از هر نوع كارى كه موجب ضرر شديد به بدن يا ناقص شدن آن مى شود بايد اجتناب شود.
5 ـ اين گونه مراسم بايد بدور از ريا و خودنمايى و هر گونه اغراض دنيوى بطور سنتى و معمول انجام شود تا ان شاءالله مقبول درگاه الهى قرار گيرد.
دفتر حضرت آیت الله العظمی بهجت
سوال : با سلام خدمت شما و با تشکر از زحمات شما من یک سوال شرعی از آیت الله العظمی بهجت : آیا قمه زنی که در ماه محرم است جایز است یا نه؟
جواب : قمه زنی اگر موجب ضرر نشود جایز است
استفتائات از آیت الله بهجت
لازم به ذکر است که این نظرات از جلد چهارم کتاب استفتاءات ایشان که در تابستان سال 1386 منتشر شده است نقل می گردد:
صفحه 540 سوال 6386: برخی از شیعیان در مجالس عزاداری اهل بیت علیهم السلام و خصوصا مجلس سرور شهیدان اباعبدالله الحسین علیه السلام اقدام به سینه زنی و کندن صورت می نمایند - که باعث کبود شدن و خونریزی می شود - حکم شرعی آن چیست؟
جواب: در صورتی که مناسب عزاداری باشد و مرض آور نباشد اشکال ندارد.
صفحه 540 سوال 6387: لخت شدن در عزاداری چگونه است؟ و اگر بر اثر سینه زنی بدن سرخ شود چه حکمی دارد؟ جواب: اشکالی ندارد و لخت شدنی که در معرض نظر حرام نامحرم باشد، جایز نیست.
صفحه 540 سوال 6389: زنجیرزنی چه حکمی دارد؟
جواب: اشکالی ندارد.
صفحه 542 سوال 6398: گاهی در سینه زنی یا زنجیرزنی، افراد بخشی از بدن را برهنه می کنند، در حالی که زنان نیز حضور دارند. آیا اشکال دارد؟
جواب: تا هنگامی که علم به تعمد نظر یا ریبه از دیگران ندارند اشکال ندارد.
صفحه 544 سوال 6404: آیا خریدن عَلَم که دارای مجسمه حیواناتی مانند کبوتر، طاووس و ... است برای عزای امام حسین علیه السلام اشکال دارد؟
جواب: اشکال ندارد.
صفحه 544 سوال 6407: آیا احترام گذاشتن به لباس سیاه، ضریح، عَلَم و پارچه هایی که اختصاص به عزای امام حسین دارد مشروع است؟
جواب: بله.
صفحه 544 سوال 6408: استفاده از چهل چراغ در دسته های عزاداری چه حکمی دارد؟
جواب: اشکال ندارد.
صفحه 538 سوال 6380: تعزیه و شبیه خوانی بخش هایی از تاریخ که سند معتبری ندارد ( مثل ازدواج حضرت قاسم ) چه حکمی دارد؟
جواب: اگر معلوم باشد که نقل از بعض تواریخ و روایت هاست اشکال ندارد.
آیت الله العظمی میرزا جواد تبریزی
سوال : در اسلامى كه تراشيدن صورت با تيغ را جايز نميداند قمه زنى براى امام حسين چه حكمى دارد.
جواب : قمه زنی در حد نفسه مانعی ندارد ولکن سزاوار است برای مؤمنین که در مقام حزن و اندوه بر سیدالشهداء علیه السلام مظهر مناسبتری را اختیار کند و آن مظهر مختلف به اختلاف کشورها و شهرها، والله العالم.
سوال : سؤال من از ايشان اين است كه آيا قمه زدن در خفا و آشكار جايز است يا خير
جواب : قمه زنی در حد نفسه مانعی ندارد ولکن سزاوار است برای مؤمنین که در مقام حزن و اندوه بر سیدالشهداء علیه السلام مظهر مناسبتری را اختیار کند و آن مظهر مختلف به اختلاف کشورها و شهرها، والله العالم..
آیت الله العظمی سید محمد صادق روحانی
سؤال: آيا جايز است داستان عقد و ازدواج حضرت قاسم بن حسن در واقعه كربلا را نقل كنيم و آيا اين جريان صحت دارد؟
جواب: بسمه تعالي؛ بسيار بعيد است و بنده سند معتبري براي آن نديدم
سؤال: استعمال طبل و شيپور مخصوصا در عزاداري سيدالشهداء علیه السلام چه صورت دارد؟
جواب: بسمه تعالي ؛ طبل ساده كه از آلات لهو نباشد ؛ مانعي ندارد
سؤال: روز عاشورا براي اظهار همدردي با معصومين علیهم السلام صورت خيمه گاه درست كردن و آتش زدن جايز است و اسراف محسوب نمي شود؟
جواب: بسمه تعالي ؛ نه تنها اسراف نيست ؛ بلكه عملي مستحسن است . البته رعايت شود تا موجب اهانت به خاندان رسالت نباشد
سؤال: آيا حديثي كه دلالت بر جواز استفاده از طبل و سنج و شيپور در عزاي حضرت سيدالشهداء علیه السلام داريد؟ راهنمايي بفرماييد؟
جواب: بسمه تعالي ؛ روايات زيادي درباره عزاداري آن حضرت وارد شده است و از اين امور نهي نشده است و مقتضاي اطلاق روايات , جواز آنها است
سؤال: درهيئت هاي حسيني علیه السلام در اثر شور عزاداري گاهي به سرو صورت خود مي زنند و بدن را مجروح مي كنند آيا اين مورد اشكالي دارد يا نه ؟
جواب: بسمه تعالي ؛ بي اشكال است
سؤال: در دستجات عزاداري حسيني علیه السلام كه به خيابان و بازار مي ورند و باعث بسته شدن راه عبور مي شوند آيا سد معبر حساب مي شود ؟ البته كسانيكه از آن مسير عبور مي كنند اكثرا براي تماشاي عزاداري مي آيند .
جواب: بسمه تعالي ؛ اينگونه سدّ معبر جايز و بي اشكال است .
سؤال: مرثيه خواندن خانم ها با بلندگو و سينه زني در مجلس زنانه چه صورت دارد ؟ پختن جو پوست كنده به صورت سوپ اشكال دارد ؟
جواب: بسمه تعالي ؛ مرثيه خواني از عبادات بسيار با اهميت است و بايد حتي المقدور از امور غير شرعيه دور باشد البته, خواندن خانم ها بدون شنيدن اجانب هيچ اشكالي ندارد .سينه زدن خانمها نيز در مجلس خانم ها هيچ اشكالي ندارد , پختن جو نيز اشكال ندارد .
سؤال: ذاكران و مداحان كه بعضي روضه ها را با آهنگ هاي موسيقي يا قريب به آن مي خوانند , وجه شرعي آن چيست
جواب: بسمه تعالي ؛ موسيقي مطلقا حرام است ولو در روضه خواني باشد
سؤال: مزد گرفتن بابت مداحي اهلبيت و سخنراني چه حكمي دارد ؟
جواب: بسمه تعالي ؛ جايز است
سؤال: بعضي از مداحان اهل بيت از عبارت هاي ( من مستم , از همه خوشگلتري ) استفاده مي كنند آيا اين الفاظ اهانت به ساحت مقدس ائمه حساب مي شود ؟
جواب: بسمه تعالي ؛ مداحي شغل بسيار شريفي است و اجر جزيل درد و حيف است كه اين عمل با اهانت به مقام اهل بيت علیه السلام مبدل به خلاف شرع شود
سؤال: در عزاداري امام حسين علیه السلام به صورت لطلمه زدن و خود را مجروح كردن وقمه زدن , احيانا هلاك مي شوند و استفاده از طبل چه صورت دارد ؟
جواب: بسمه تعالي ؛ تمام آنچه ذكر كرده ايد جايز و مستحسن است ؛ مگر كاري كه موجب هلاكت شود
سؤال: آيا جايز است پارچه و دستمالهايي را كه ايام محرم بر سر علم مي بندند بفروش برسانند و در عزاداري و تعمير حسينيه و يا مسجد مصرف نمايند؟
جواب: بسمه تعالي ؛ چنانچه وقف آن كار به خصوص نشده باشد ؛ اشكالي ندارد
سؤال: در ايام سوگواري ابا عبد الله الحسين علیه السلام نماز مقدم است يا عزاداري ؟
جواب: بسمه تعالي ؛ نماز مقدم است
سؤال: اگر قمه زدن باعث وهن مذهب شيعه شود آيا در اين صورت قمه زدن جايز است؟
جواب: بسمه تعالي ؛ اصلا موجب وهن نمي شود ؛ بلكه عكس آن مشهود است
سؤال: دليل سينه زدن براي ائمه عليهم السلام چه مي باشد ؟
جواب: بسمه تعالي ؛ تعظيم شعائر مذهبي
سؤال: آيا سينه و زنجير زدن در عزاداري كه منجر به كبودي و حتي جاري شدن خون مي شود جايز است ؟
جواب: بسمه تعالي ؛ بلي جايز است
سؤال: آيا سينه زدن و زنجير زدن ريايي جايز است ؟
جواب: بسمه تعالي ؛ همانند نماز ريايي است
سؤال: در عزاداري حضرت سيد الشهداء هرگونه عزاداري از قبيل زدن قمه و طبل و سنج چه حكمي دارد ؟
جواب: بسمه تعالي ؛ جايز است
سؤال: آيا بهتر است به جاي شبيه خواني , روضه خواني بر پا كنند؛ روضه خواني مگر همان تعزيه و شبيه خواني روي منبر نمي باشد ؟
جواب: بسمه تعالي ؛ تمامش خوب است
سؤال: آيا تعزيه و شبيه خواني در مراسم عزاداري جايز است ؟
جواب: بسمه تعالي ؛ بلي جايز است
دفتر آیت الله العظمی صانعی
سوال : گفتن بعضى از کلمات توسط مداحان مانند ( من سگ حسينم, من ديوانه حسينم و...... ) از لحاظ شرعى اشکال دارد؟
جواب : از انجام اعمال و به کار بردن الفاظى که موجب وهن و عزادارى و توهين به مقام والاى ائمّه ( عليهم السلام ) مى باشد, بايد پرهيز نمود و عزادارى ها بهتر است به همان شيوه عزادارى سنتى و روضه خوانى انجام شود.
سوال : هروله کردن ( بالا و پايين پريدن و ذکر معصومين را گفتن ) در مراسم عزادارى از لحاظ شرعى اشکال دارد يا خير؟
جواب : از انجام اعمال و به کار بردن الفاظى که موجب وهن و عزادارى و توهين به مقام والاى ائمّه ( عليهم السلام ) مى باشد, بايد پرهيز نمود و عزادارى ها بهتر است به همان شيوه عزادارى سنتى و روضه خوانى انجام شود
سوال : آيا قرار دادن صداى بلندگو در حالت تكرار به طورى كه نام مقدس اباعبدالله الحسين به صورت تلفظ سريع و نا صحيح, استماع شود جايز است؟
جواب : راجع به عزادارى سيدالشهداء حضرت اباعبدالله الحسين علیه السلام و هر نحو عزادارى كه افراط و هتك مقام شهادت و امامت نزد شيعه در او نباشد و در مسير پيدايش راه پيروى از آن وجود مقدس باشد جايز است و حسب فرموده امام امت ( سلام الله عليه ) عزادارى سنتى مانعى ندارد و نبايد راه هاى جديدى كه منشأ حرف و حديث است انتخاب نمود.
سوال : عمل عزادارنى كه خود را در مقابل مزار مقدس ائمه به خاك مى اندازند و سينه و صورت خود را به خاك مى مالند و خراشيده مى كنند و خون جارى مى شود و با همان حال به داخل حرم وارد مى شوند چه صورت دارد؟
جواب : راجع به عزادارى سيدالشهداء حضرت اباعبدالله الحسين علیه السلام و هر نحو عزادارى كه افراط و هتك مقام شهادت و امامت نزد شيعه در او نباشد و در مسير پيدايش راه پيروى از آن وجود مقدس باشد جايز است و حسب فرموده امام امت ( سلام الله عليه ) عزادارى سنتى مانعى ندارد و نبايد راه هاى جديدى كه منشأ حرف و حديث است انتخاب نمود.
سوال : آيا استفاده از سنج و دهل و شيپور در مراسم عزادارى ائمه اطهار جايز است؟
جواب : نبايد از چنين سنت هايى جلوگيرى نمود و نمى توان گفت اين گونه اعمال كه در عزادارى ها به عنوان وسيله بكاء و شور دادن به عزادارى ها استفاده مى شود حرام است.
سوال : آيا زنجير زدن به پشت، سيلى زدن به صورت و يا سينه زدن كه منجر به زخم شدن و خراشيدن و ..... مى شود و براى عزادارى امام حسين علیه السلام است جايز است؟
جواب : جايز مى باشد و مشمول اطلاقات و عمومات ابكاء و بكاء و تعظيم شعائر مى باشد و آن چه در عزادارى و غير آن حرام است جنايت بر بدن است نه امثال امور كه ضرردار بودنش معلوم نيست بلكه نزد اهلش ضرر محسوب نشده چه رسد به جنايت بر نفس, به علاوه كه ظاهراً حب و علاقه و عشق به اباعبدالله الحسين علیه السلام اختيار از دست افراد عزادار گرفته و مأجور مى باشند
سوال : نظر حضرت عالى پيرامون تعزيه ( شبيه خواني ) چيست ؟
جواب : راجع به عزادارى سيد الشهداء حضرت ابا عبدالله علیه السلام و هر نحو عزادارى كه افراط و هتك مقام شهادت و امامت در او نباشد و در مسير پيدايش راه پيروى از آن وجود مقدس باشد جايز است و حسب فرموده امام امّت «قدس سره» عزادارى سنتى مانعى ندارد .
اسوال : گر قمه زنى و زنجير زنى اشکال ندارد ولى والدين شخص در مورد قمه زنى نارضايتى کنند آيا عدم رضايت آن ها باعث اشکال داشتن چنين عزادارى مى شود؟
آيا اين حکم موقعى که انسان، متأهل و جدا از پدر و مادر زندگى مى کند هم صدق مى کند؟
جواب : اطاعت از پدر و مادر، يک امر اخلاقى است و آن چه که موجب اذيت و آزار آن ها است بايد ترک شود, بناء عليه، عدم رضايت آن ها نسبت به عزادارى حضرت اباعبدالله الحسين علیه السلام نمى تواند سبب حرمت آن گردد, آرى اگر عدم رضايت آن ها به خاطر احتمال خطر و ضرر است اطاعتشان واجب و ترکش حرام است
سوال : سينه زدن با تيغ و يا زنجير زدن با زنجيرى كه داراى تيغ است و منجر به زخمى شدن بدن و جارى شدن خون مى شود، اگر چه خطر جانى هم نداشته باشد، چه حكمى دارد؟
جواب : برپايى مجالس و اقامه عزادارى خامس آل عبا ( عليهم السلام ) از قبيل روضه خوانى و وعظ و سينه زنى و عزادارى سنّتى از افضل اعمال است و موجب اجر و مزد اخروى فراوان است، ليكن بايد توجه داشت كه دشمن، همه اعمال ما را مستقيماً با مقارن قرار دادن با اعمال ديگران، مورد حمله قرار مى دهد و غرضش حمله به مذهب يا اسلام است و با عقبگرد ما از مواضع عملـى اسلامى، ما را رها نكرده، بلكه حمله را زيادتر و زيادتر نموده تا آنكه ما را از همه اعمال و فرايض و شعاير و تبليغاتمان باز دارد. به حول و قوّه الهى و بـا بيدارى امثال شما مسلمانـان و بهانـه به دسـت دشمن نـدادن و حفـظ عزّت و عظمت اسلامى هر روز بر شكست آنان اضافه خواهد شد و تبليغات آنها به جايى نخواهد رسيد، كه: «الاسلام يعلو و لايعلى عليه شيء».
سوال : آيا قمه زدن جايزاست يا خير؟
جواب : به نظر اينجانب جايز است و مشمول اطلاقات و عمومات ابكاء و بكاء و تعظيم شعائر مى باشد البته بشرط آنكه موجب اذيّت شدن و جنايت به بدن نباشد كه معمولاً در قمه زنى چنين نبوده است.
دفتر آیت الله العظمی سید صادق شیرازی
سؤال 1: در يكى از حسينيه ‏ها مسابقه داستانى برگزار شد تحت اين عنوان كه ( اگر ما فرض كنيم: امام حسين عليه السلام با يزيد بيعت مى كرد بنظر شما اين بيعت چه عواقب وخيمى براى مسلمانان در پى داشت؟ و چه اثرى بر زندگى امروز ما مى گذاشت؟ ) آيا طرح اينچنين فرضياتى جائز است و تعدّى به عصمت امام نيست؟
جواب: اگر باعث هتك حرمت براى امام حسين ( عليه السلام ) نشود اشكالى ندارد.
سؤال 2: در شبيه خوانى هر ساله واقعه كربلا را به صحنه نمايش مىكشيم و آنرا بر روى شخصيتهاى اساسى در كربلا متمركز مى كنيم كه از جمله اين شخصيتها حضرت امام حسين ( عليه السلام ) و حضرت عباس و اهل بيت ( عليهم السلام ) هستند، گاهى ممكن است بازيگر سبزه يا قدكوتاه باشد و با خصوصيات شخصيت اصلى تفاوت داشته باشد آيا اين كار جائز است؟
جواب: از بهترين راههاى نزديك شدن به خدا، استفاده از تمام وسائل مشروع براى نشر آثار اهل بيت ( عليهم السلام ) مخصوصاً امام حسين ( عليه السلام ) مىباشد اما در اين كار بايد نهايت دقت و احتياط بعمل آيد كه نمايش كامل و از همه لحاظ بدون اشكال باشد بطورى كه مستلزم اهانت و هتك حرمت براى اهل بيت ( عليهم السلام ) نشود.
سؤال 3: بعضى افراد در مجالسشان سخنانى را مطرح مى كنند كه مضمونش اين است كه چرا به جاى قمه زنى در روز عاشوراء خون خود را به نيازمندان هديه ندهيم چرا كه هديه دادن خون مىتواند بهتر و امروزى تر از قمه زنى باشد، قمه زنى به محيط زيست ضرر رسانده و نيز باعث مىشود تا بقيه مذاهب اسلامى ما را بدعت گذار و عقب مانده معرفى كنند، رأى شما درباره اين موضوع چيست؟
جواب: هديه دادن خون چيز خوبى است ولى با برگزارى شعائر حسينى منافاتى ندارد، به اضافه اينكه خارج كردن خون از سر داراى فوائد بهداشتى بسيارى است و از سنت پيامبر گرامى مى باشد و پيامبر اين كار را مغيثه و منقذه مىناميدند و شيعه و سنى بر اين مطلب توافق دارند و بخارى و تعداد ديگرى از راويان، آنرا روايت كرده‏اند و از امام صادق ( عليه السلام ) آمده است: ( خون گرفتن از سر شفا از ديوانه‏گى و جذام و پيسى و ضعيفى چشم و دندان درد است ) و نيز ضررى براى محيط زيست ندارد. پس بجاست كه مؤمنين هديه دادن خون را در روز ديگرى مثل سوم شعبان كه روز ميلاد امام حسين ( عليه السلام ) مى باشد بجا آورند.
سؤال 4: آيا در عزاى امام حسين قمه زنى واجب است؟
جواب: نظر مشهور استحباب آن است.
سؤال 5: اگر چيزى مثل قمه زنى منجر به زشت شدن وجهه مذهب حق شود و در نتيجه آن، بعض از شعائر بزرگ مثل عزاى حسينى در قلوب مردم ضعيف شود حكمش چيست؟
جواب: قمه زنى بنابر مشهور مستحب است و با دليل قطعى ثابت نشده كه قمه زنى باعث زشت شدن وجهه تشيع است، بلكه برخى از شخصيات معتقدند كه قمه زنى از مهمترين وسائل تبليغ و ترويج براى مذهب است. به اضافه اينكه دلائلى از اين قبيل، براى كنار گذاشتن احكام شرعىِ ثابت شده كافى نيست. و الا مى بايست از خيلى احكام الهى در جهاد و حج و نماز و روزه دست كشيد. خداوند مىفرمايد: ( يا حسرة على العباد ما يأتيهم من رسول إلاّ كانوا به يستهزؤون ) آيا مسخره كردن پيامبران براى عقب نشينى آنها از دعوت بسوى حق كافى است؟
سؤال 6: ضررى كه در نتيجه قمه زدن بوجود مى آيد اگر ضرر قابل توجهى بود مانند شدت خونريزى آيا اين ضرر مباح محسوب مى شود يا مستحب و يا هيچ كدام؟
جواب: ضرر تا وقتى كه منجر نشده است به: ( 1 ـ قتل نفس 2 ـ قطع عضوى از اعضاء بدن 3 ـ از دست دادن نيروئى مثل از دست دادن نيروى بينائى و مانند آن ) جائز است و اگر نزد شارع محبوبيت پيدا كرد مستحب خواهد بود، و قمه زدن به نيت همدردى با سيد الشهداء ( عليه السلام ) و اظهار محبت نسبت به امام و دفاع از حق و تربيت نفس براى ايثار و شكيبائى و تقويت روح ايمانى، از جمله مستحبات مؤكد است همانطور كه علماى قديم و حال فتوى داده‏اند و در زندگى معصومين موارد زيادى ذكر شده است كه دلالت مىكند تحمل ضررها در راه خدا و مشقت نفس بخاطر تقوى از كارهاى مستحب مىباشد، و از جمله آن آنچه كه در مورد حضرت زهراء روايت شده است كه ايشان براى عبادت آنقدر بر روى پاهايشان ايستادند تا پاهاى آن حضرت ورم كرد. و اينكه امام حسن و امام حسين با پاى پياده به حج مىرفتند در حاليكه شترهايشان مقابل آنها حركت مىكردند.
سؤال 7: اگر كسى كه به ضروريات دين مثل نماز و روزه ملتزم نيست و از دروغ و تهمت اجتناب نمىكند در عزاى امام حسين ( عليه السلام ) مثل ( قمه زنى ) شركت كرد تكليف چيست؟
جواب: امر به معروف با حصول شرائط مقرر در شرع واجب است و با فرض صحت آنچه كه ذكر كرديد شايسته است براى ملتزم شدن او به تمام احكام شرعى او را نصيحت و امر به معروف كرد. چرا كه اگر افرادى بعض از احكام را اجرا نمودند و بقيه را ترك كردند نبايد از آنها بخواهيم كه آن قدر احكامى را كه انجام مىدهند ترك كنند بلكه بر عكس بايد آنها را تشويق نمائيم تا واجباتى را كه ترك كرده‏اند انجام دهند.
سؤال 8: اگر عدم صحت ازدواج حضرت قاسم فرزند امام حسن ( عليه السلام ) ثابت شد آيا گفتن اين جريان بر روى منبر دروغ و افترا بر معصوم ( عليه السلام ) محسوب نمىشود؟
جواب: عدم صحت اين جريان بطور حتم و يقين ثابت نشده، حتى بعيد نيست كه صحت هم داشته باشد زيرا در برخى از كتب مانند كتاب ( المنتخب طريحى ) ذكر شده و ظاهراً نقل اين جريان اشكالى نداشته باشد.
سؤال 9: آيا كاركردن در روز عاشورا جائز است؟
جواب: مكروه است و بخاطر مصائب وارده بر امام حسين ( عليه السلام ) در آن بركتى نيست.
سؤال 10: رأى شما درباره سينه زنى چيست؟ و آيا در زمان ائمه ( عليهم السلام ) بوده است؟
جواب: سينه زنى براى مصائب ائمه جائز بلكه مستحب است. و آنرا فاطميات در محضر امام زين العابدين ( عليه السلام ) بپاداشتند.
سؤال 11: كسى كه به عزادارى و خدمت در حسينه‏ها مشغول باشد و قمه زدن را ترك كند آيا گناهكار است و استحقاق تحقير شدن و اهانت شدن را دارد؟
جواب: قمه زدن كار مستحبى است و انسان مىتواند عمل مستحب را ترك كند. و جائز نيست كه مؤمن را اهانت كرد و همينطور بر كسى كه قمه نمىزند جائز نيست ديگران را مسخره يا اهانت كند يا آنها را متهم كند.
سؤال 12: شخصى مىگويد اشكهايم براى تعبير از ناراحتىام بر آنچه كه به امام حسين و اهل بيت و اصحابش در روز عاشورا گذشته است كفايت نمىكند، آيا جائز است براى همدردى با اهل بيت علیه السلام قمه بزنم و بدنم را زخمى كنم؟
جواب: شعائر حسينى از كارهاى پسنديده‏ايست كه قمه زنى يكى از آنهاست. و آن تا هنگامى كه منجر به قتل نفس يا قطع عضو يا از دست دادن نيروئى مثل نيروى بينائى و مانند آن نشود مستحب است.
سؤال 13: نظر شما در مورد زدن شمشير به سر بدون ضرر و با ضرر در روز عاشورا چيست؟
جواب: مشهور بين فقهاء اينست تا وقتى كه در آن ضرر زيادى نباشد مستحب است.
سؤال 14: اگر شعائر دينى و خصوصاً شعائر حسينى توسط عده ‏اى به مسخره گرفته شد و بر پا كنندگان اين شعائر مورد تمسخر قرارگرفتند آيا بايد آنها را ترك كرد؟
جواب: خير، زيرا در قرآن كريم آمده است: ( يا حسرة على العباد ما يأتيهم من رسول إلا كانوا به يستهزؤن ) : واى بر حال اين بندگان كه هيچ رسولى براى هدايت آنها نمى آيد جز آنكه او را به تمسخر گرفتند. پس لازم است كه جاهل را ارشاد و غافل را آگاه نمود.
سؤال 15: امروزه برخى از مسلمانانى كه در كشورهاى بيگانه زندگى مىكنند در فرهنگ آنها ذوب شده و دچار نوعى كم بود شخصيت شده‏اند، آيا ساختن مؤسسات فرهنگى براى نشر شعائر دينى و شعائر حسينى مانند مساجد و حسينيه‏ها در اين كشورها بهتر است يا در كشورهاى اسلامى؟
جواب: در همه كشورها چه اسلامى و چه غير اسلامى و طبق امكانات بايد به اين عمل مبادرت نمود.
سؤال 16: كوتاهى در حضور مجالس حسينى و شركت در تعظيم شعائر اگر منجر به ضعف اسلام در فرد و خانواده و سائر مسلمين شود آيا از گناهان به حساب مىآيد؟
جواب: بله
سؤال 17: آيا زنده‏ نگه داشتن عاشوراء واجب است؟
جواب: بله و از مهمترين شعائر دينى است.
سؤال 18: مى گويند كه ما امت گريه هستيم. اما امتى سياسى در گريه، امتى كه با اشكهايش سيلى براه مىاندازد كه اين سيل تمام موانع ايستاده بر راه اسلام را نابود مىكند، نظر شما در اين مورد چيست؟
جواب: گريه سلاحى قوى براى تعبير از مظلوميت است. و آن حالت خيلى از انبياء و اولياء بوده است و هيچ شكى نيست كه افراد زيادى توسط شعائر حسينى با اسلام آشنا شده و به اين دين مشرّف شده‏ اند.
دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی
سوال : به نام خدا سوال من از ایشان این است که آیا قمه زدن در خفا و آشکار جایز است یا خیر ؟ با تشکر
جواب : در عزاداري سيدالشهداء علیه السلام كه از افضل قربات محسوب مي شود بايد از انجام اعمالي كه موجب وهن مذهب و يا آسيب به بدن مي شود اجتناب كرد.
سوال : لخت شدن در مجالس سينه زني اشكالي دارد؟
جواب : در صورتي كه زنان حضور داشته باشند اين كار حرام است و اگر زنان هم نباشند اشكال دارد .
سوال : بردن الفاظي چون « ما همه سگ حسينيم » در مجالس عزاداري امام حسين علیه السلام اشكالي دارد؟
جواب : عزاداري خامس آل عبا از مهمترين شعائر ديني است ولي بايد از سخنان و اشعاري كه متناسب با عزاداران اهل البيت نيست جداً خودداري شود زيرا حضرت سيدالشهدا از اين گونه امور بيزار است.
سوال : در پايان بعضي ها بعد از مجالس تولد ائمه اطهار علیه السلام ، به سينه زني براي امام حسين علیه السلام مي پردازند . نظر شما در اين باره چيست و آيا اين كار درستي هست ؟
جواب : خوب است در مجالس عزا به عزاداري و در مجالس تولد آن بزرگواران به جشن و شادي پرداخته شود.
دفتر استفتائات مقام رهبري
سوال : به نام خدا سوال من از ایشان این است که آیا قمه زدن در خفا و آشکار جایز است یا خیر ؟ با تشکر
جواب : بسمه تعالی - جایز نیست مطلقا - موفق وموید باشید
سؤال: آيا استفاده از زنجيرهايى كه داراى تيغ هستند و در برخى كشورها متداول است، در عزادارى جايز مى‏باشد؟
جواب ) اگر استفاده از زنجيرهاى مزبور موجب وهن مذهب در برابر مردم شود و يا باعث ضرر بدنى قابل توجهى گردد، جايز نيست.
سؤال: مراسم شبيه خوانى كه در حال حاضر در خيلى جاها مرسوم است. چه حكمى‏ دارد؟
جواب ) تعزيه و شبيه خوانى اگر مشتمل بر دروغ و باطل نباشد، مفسده‏اى هم نداشته باشد و موجب وهن مذهب هم نشود، اشكالى ندارد، لكن بهتر است بجاى آن مجالس وعظ و ارشاد و ذكر مصائب حسينى و مرثيه خوانى برپا شود.
سؤال: قمه زنى در روز عاشورا چه حكمى‏ دارد؟
جواب ) قمه زنى علاوه براينكه عرفاً از مظاهر حزن و اندوه شمرده نمى‏شود و در زمان ائمه ( عليهم السلام ) و پس از آن نيز سابقه ندارد و تأييدى از ائمه معصومين ( عليهم السلام ) نيز در مورد آن - نه به شكل عام و نه به شكل خاص - نشده است، در حال حاضر وهن مذهب شمرده مى‏شود و جايز نيست.
سؤال: آيا هروله كردن در موقع سينه زنى ( بالا و پايين پريدن ) صحيح است؟
جواب ) اگر موجب وهن مذهب يا مؤمنين يا مراسم عزادارى معصومين «عليهم السلام» باشد، جايز نيست و در هر حال بهتر است مؤمنين مراعات شؤون عزادارى معصومين «عليهم السلام» بويژه سيد و سالار شهيدان اباعبدالله الحسين «عليه السلام» را بنمايند.
سؤال: استفاده از آلات موسيقى ( مانند ارگ ) و يا استفاده از طبل و سنج در مراسم عزادارى ائمه معصومين «عليهم السلام» چه حكمى‏ دارد؟
جواب ) استفاده از آلات موسيقى، مناسب با عزادارى سالار شهيدان عليه السلام نيست و شايسته است مراسم عزادارى به همان صورت متعارفى كه از قديم متداول بوده برگزار شود. البته استفاده از طبل و سنج به نحو متعارف اشكال ندارد.
سؤال: آيا پوشيدن لباس سياه در عزاى امامان معصوم «عليهم السلام» مكروه است؟
جواب ) كراهت آن ثابت نيست، بلكه اگر براى تعظيم شعائر باشد داراى اجر و ثواب نيز خواهد بود.
دفتر آیت الله العظمی سیستانی
سؤال :پهن كردن سفره هفت سين در ايام ماه محرم چه حكمى دارد؟
جواب :كارهائى كه نوعا بى مبالاتى به مصائب اهل بيت علیه السلام شمرده شود بايد ترك شود.
سؤال : نظر شريف را درخصوص دست زدن در مراسم مذهبى كه به مناسبت تولد اهلبيت علیه السلام برگزار مى گردد اعلام فرمائيد.
جواب : كف زدن مانعى ندارد ولى مناسب است كه در مجالس ائمه علیه السلام به جاى صلوات و ذكر قرار نگيرد.
سؤال :سينه زنى با زنجير كه در هند و پاكستان معمول است از نظر شرعى چه حكم دارد؟
جواب :بهتر است به نحو معمول و متعارف عزادارى كنند.
سؤال :در بعضى از مجالس عزادارى امام حسين علیه السلام بعضى از افراد پيراهن هاى خود را درمىآورند آيا اشكال دارد و به طورى كه افراد نزديك آنها از بوى عرق در اذيت هستند آيا اين پيراهن درآوردن اشكال ندارد؟
جواب :مانعى ندارد.
سؤال : نظر آقا در مورد فعل سينه زدن و عريان شدن چيست ?
جواب :مانعى ندارد.
سؤال : مىخواستم بدانم كه اگر انسانى فقط در مراسم عزادارى و يا بوسيله نوارهاى عزادارى گريه اش بگيرد بگيرد اينكه در خلوت و تنهايى خودش نمىتواند گريه كند نشانه كم بودن درجه اخلاص وى است؟ لطفاً توضيح بفرماييد.
جواب : خير چه بسا انسان در جمع و از مستقيم شنيدن واقعه بهتر آن را ترسيم مىكند و اين موجب تأثر بيشتر مىگردد.
سؤال :آيا زنجير زنى و سينه زنى و شبيه ذوالجناح و علم و آلات لهو استعمال كردن كه توأم با غناست و مؤمنين را به گريه وا مى دارند حكمش چيست ؟
جواب :خواندن اشعار و مراثى اگر بنحو غنا باشد بنابر احتياط جائز نيست .
سؤال :استفاده از طبل و سنج در دسته جات سينه زنى سيد الشهداء علیه السلام آيا جائز است ؟
جواب :مانعى ندارد .
سؤال :آيا جائز است در مراسم عزادارى امام حسين علیه السلام به بدن جراحت وارد كرد؟
جواب :مانعى ندارد.
سؤال :آيا سينه زن در مراسم عزادارى ائمه اطهار عليهم السلام در شرع مقدس توصيه شده است؟ و آنرا به عنوان يك امر مستحبى ميشناسد؟
جواب :سينه زدن از مصاديق جزع است كه بر ائمه عليهم السلام، مستحب است.
سؤال :امروزه مشاهده مى شود كه در مجالس سينه زنى بعضى از مردم لباسهاى خويش را بيرون آورده و به صورت لخت سينه مى زنند. آيا چنين عملى منافى شان ائمه عليهم السلام نميباشد؟ و آيا اصلا چنين عملى جايز است؟
جواب :اشكال ندارد.
سؤال :حكم سينه زدن در مصيبت افراد غير معصومين چگونه است؟
جواب :مى توانند در مصيبت ديگران براى عزاداران سيد الشهداء عليه السلام سينه زنى كنند.
سؤال :لخت شدن در مراسم سینه زنی چه حکمی دارد؟
جواب :اشکال ندارد.
آیت الله العظمی صافی گلپایگانی
سؤال ـ نظر مبارك راجع به طبل و سنج جهت هماهنگ نمودن سينه و زنجير زدن در عزادارى ماه محرم چيست؟
جواب ـ مراسم عزادارى حضرت سيد الشهداء عليه السلام كه به صورت مجالس روضه و سخنرانى و حركت هيئتهاى عزا برگزار مى شود از شعائر بزرگ مذهب و موجب احياء آثار اهل بيت عليهم السلام و از علائم شعور دينى و تبلور احساسات مذهبى است بايد مظاهر آن مظاهر ايمانى بوده و هر چه از آلايش استعمال اين وسائل و آلات منزه تر باشد و ساده و بى پيرايه تر برگزار شود شكوه معنوى آن برتر و جلوه هاى آموزنده آن بيشتر مى شود اين پيرايه ها و آلايش ها خصوصاً استفاده از آلات لهو كه شرعاً ممنوع است از حال عزا و سوگوارى و توجه به مفاهيم بلند و آموزنده اين مراسم مانع مى شود اميد است در برگزارى اين شعائر همگان موفق و مشمول عنايات خاصه حضرت بقية اللّه ارواح العالمين له الفدا باشند.
سؤال ـ نظر به اينكه روش جمعى از محبين و شيفته گان عزادارى حضرت ابا عبدالله الحسين7 عزادارى بنحو سنتى اعم از سينه زدن و زنجير زدن بوده و مى باشد اخيراً بعضى در زدن زنجير شبهه كرده اند نظر حضرتعالى در اين باره چيست؟
جواب ـ ان للحسين عليه السلام حرارة مكنونة في قلوب المؤمنين لا تبرد أبداً سينه زنى و زنجير زنى در عزاى سيد مظلومان حضرت أبى عبدالله الحسين سيد الشهداء عليه السلام از شعائر مذهبى است و موجب احياء حقّ و زنده نگهداشتن مراسم عاشورا يعنى بهترين و والاترين جلوه جهاد فى سبيل الله و فداكارى و جانبازى بندگان صالح خدا مخصوصاً حضرت امام حسين و اهل بيت بزرگوارش : و قيام آنان در برابر باطل بگونه اى كه ابعاد آن قيام الهى فوق حدّ تصور است مى باشد چنانچه عزادارى بصورت نوحه خوانى و گريه كردن و گرياندن بسيار مطلوب و مرغوب و موجب اجر و مورد تأكيد ائمه اهل بيت : است.
سؤال ـ اگر فردى طورى سينه يا زنجير بزند كه بدنش كبود يا قرمز بشود آيا بايد كفاره بدهد؟
جواب ـ اگر ضرر معتد به براى بدن نداشته باشد در عزاى حضرت سيد الشهداء عليه السلام مانعى ندارد
سؤال ـ به مناسبت ايام محرم و صفر و ايام وفات و شهادت ائمه اطهار عليهم السلام مراسم تعزيه بر

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:, توسط اميد

كتابشناسى امام حسين علیه السلام مشاهده در قالب PDF چاپ فرستادن به ایمیل

کتابهای عربی و فارسی
1 -مأساة احدى و ستين وثورة الخالدين (فى حياة الامام الحسين علیه السلام و استشهاده و أصحابه ). لعبد الحسين نور الدين .
بيروت : دار الفردوس , ط 19861م , 284ص , 24سم .


2 -مأساة الحسين بين السائل و المجيب .
للشيخ عبدالوهاب الكاشى .
بيروت : دارالزهراء.
قم : منشورات الرضى , ط 2 1363ش , 190ص .


3 -ماهيت نهضت امام حسين علیه السلام (بالفارسية).
للشهيد الشيخ مرتضى المطهرى .
قم : جماعة المدرسين فى الحوزة, 32ص , 17م .


4 -مبعوث الحسين علیه السلام .
دراسة تحليلة لاءول مراحل ثورة الامام الحسين علیه السلام فى الكوفة بقيادة مسلم بن عقيل علیه السلام .
لمحمد على عابدين .
قم : جماعة المدرسين فى الحوزه العلمية, 1366ش 1987 256ص , 24سم .


5 -المتخلفون عن الثورة.
للشيخ محمد مهدى الاصفى .
رسالة الحسين س 1 ع 2 6 متن كهن أدبى تاريخى قيام مختار (مختار نامه ). (بالفارسية).
اعداد: محمد چنگيزى .
طهران : مركز نشر فرهنگى رجاء, 1368ش , 25+ 490ص .


7 -مثير الاءحزان .
(مقتل ).
لابن نما الحلى . الشيخ نجم الدين جعفر بن نجيب الدين محمد بن جعفر بن أبى البقاء هبة الله ابن نما الحلى ت 645ه.
طبع فى :
طهران : 1318ه, 335+ 93ص , حجرية (مع : قرة العين لاخذ ثار الحسين ).
بمبى : 1326ه 7987ص 56ص , 21م , حجرية (مع : مقتل أبى مخنف , واللهوف ).
النجف الاشرف : دار الكتب التجارية, 1369ه, 134ص , 21سم (تقديم : الشيخ عبدالمولى الطريحى ).
قم : مدرسة الامام المهدى (تحقيق : مدرسة الامام المهدى ).
كما طبع الكتاب فى ايران منضما للمجلد العاشر من بحار الانوار.
انظر: ايضاح المكنون 4282 الذريعة 34919 2222 فهرس مشار العربى 784 معجم المطبوعات النجفية 299ـ 300


8 -المجالس الحسينة.
للشيخ محمد جواد مغنية .
بيروت : دار التيار الجديد.


9 -المجالس السنية فى مناقب و مصائب العترة النبوية.
للسيد محسن الامين الحسينى العاملى ت 1371ه.
بيروت : 1963م .
النجف الاشرف : دار النعمان , ط 3 24سم .
النجف الاشرف : المكتبة الحيدرية, 1385ه.
بيروت : دار التعارف ط 5 1394ه, 764ص , 14* 21سم .
قم : مكتبة الرضى .
و قد ترجمه الى الفارسية أبو القاسم الموسوى الاصفهانى .
أنظر: الذريعة 36119 معارف الرجال 1862 شعراء الغرى 2607


10 -مجموعة الخطب : للحسين بن على علیه السلام .
تقديم : السيد جواد شبر.
النجف الاشرف : مطبعة الغرى الحديثة, 1384ه, 32ص .


11 -محاضرات فى الثورة الحسينية.
للسيد محمود الهاشمى .
قم المقدسة: مكتب السيد محمود الهاشمى , 1983 ,110ص 21سم (سلسلة من هدى الاسلامـ 2.


12 -محاضرات فى المجالس الحسينية.
لعبد الوهاب الكاشى .
بيروت : دار الزهراء, ط 1 1975م , 164ص , 24سم .
قم : منشورات الرضى , 1405هـ, 164ص , 24م .


13 -مختار ثقفى آينهء عصر اموى . (فارسى ).
للدكتور على حسن الخر بوطلى .
ترجمة: ابوالفضل بن مير سيد على نقى طباطبائى .
طهران : انتشارات پديده , 1345ش 303ص , 17سم .
أنظر: فهرس مشار 4634


14 -المختار الثقفى .
مرآة العصر الاموى .
للدكتور على حسين الخر بوطلى .
القاهرة: مكتبة مصر, 1976م (أعلام العرب ).


15 -المختار من مقتل بحارالانوار.
عرض وثائقى موجز لاحداث ثورة الحسين علیه السلام .
اعداد: مجمع الفكر الاسلامى .
قم : دارالكتاب الاسلامى , 1369ش = 1990م , 174ص .


16 -مردمان فوق انسان , سيد الشهداء علیه السلام (بالفارسية).
لعلى اكبر قريشى .
قم : دارالتبليغ الاسلامى , 1358ش , 304ص .


17 -مسلم بن عقيل و اسرار پايتخت طوفانى كوفه . (فارسى ).
لميرزا خليل بن ابى طالب الصيمرى السكمره اى .
طهران : 1328ش , 54+ 712ص , 21سم .
طهران : اسلامية, 1352ش .
طهران : 1367ش , 712 .
أنظر الذريعة 2421 فهرس مشار 4751


18 -مشهد الحسين و بيوتات كربلاء.
لمجيد الهر (1910م ـ).
كربلاء: 1962م ـ 1964م , 4ج .


19 -مصباح الحرمين در اسرار حج و شهادت امام حسين علیه السلام <فارسى >.
للاخوند عبدالجبار بن زين العابدين پيشنماز زاده اسكوئى .
تفليس : 1323ه 459ص .
تفليس : 1322ه 478.
تبريز: 459ص , حجرية.
تبريز: 1329ه, حجرية.


20 -مع بطلة كربلاء.
للشيخ محمد جواد مغنية.
بيروت : دارالجواد, ط 4 1984م .


21 -مع الحسين فى نهضته .
للشيخ أسد حيدر.
بيروت : دار التعارف للمطبوعات , ط 3 1399ه, 336ص .


22 -معجزه تاريخ .
(حول شهادة الامام الحسين علیه السلام , بالفارسية).
لخليل الكمره اى .
ايران : ج 5 400ص , 24سم .
طهران : اسلامية, 1354ش ـ 1976م , ج 6 480ص .


23 -معجم ما كتب عن الامام الحسين علیه السلام .
(و هو القسم الخامس من معجم ما كتب عن الرسول و أهل البيت ).
لعبد الجبال الرفاعى القحطانى .
(و هو هذا الكتاب ).


24 -معرفت الحسين علیه السلام (فارسى ).
لحسين جلالى شاهرودى .
مشهد: 1366ش 1987م , 328ص , 21سم .


25 -معصوم پنجم : حسين بن على علیه السلام (فارسى ).
لجواد فاضل .
طهران : على اكبر علمى , 1337ش , 421ص , 21سم .
أنظر: فهرس مشار 4825


26 -مفتاح البكاء.
(فارسى , ترجمة مقتل ابى مخنف ).
لمحمد طاهر بن محمد باقر الموسوى الدزفولى .
طبع فى : ايران : 1322ه, 240ص , حجرية.


أنظر: الذريعة 32121 خطى فارسى لمنزوى 4548
27 -مقالاتى دربارهء حضرت امام حسين علیه السلام (فارسى ).
قم : انتشارات شفق , 1357ش , 180ص .


28 -مقتل الحسين علیه السلام .(بالفارسية)لابى مخنف .
ترجمة محمد باقر, و محمد صادق أنصارى .
قم : دارالكتاب , 1364ش , 320ص , 24سم .


29 -مقتل الحسين .
للشيخ محمد حسين آل كاشف الغطاء.
النجف الاشرف : المطبعة الحيدرية, ط 1 1384ه, 128ص (تقديم : محمد شريف آل كاشف الغطاء).


30 -مقتل الحسين .
لضياء الدين ابى المؤيد الموفق بن أحمد الحنفى المكى الخوارزمى المعروف بالخطيب الخوارزمى و اخطب خوارزم ت 1370ه.


31 -مقتل الحسين علیه السلام أو حديث كربلاء.
للسيد عبدالرزاق الموسوى المقرم .
النجف الاشرف : المطبعة الحيدرية, 1367ه, 268ص , 21سم .
النجف الاشرف : ط 2 1376, ط 3 1383ه, 488ص .
بيروت : دارالكتاب الاسلامى , ط 5 1399ه 1979م , 408ص .
طهران : مؤسسة البعثة, 13661987م , 412 24سم .
أنظر: الذريعة 2522 31 و فى ج 25ص 135ذكره بعنوان : وقعة الحسين يوم عاشوراء.


32 -مقتل الحسين أو واقعة الطف .
للسيد محمد تقى بحر العلوم (1318ـ 1393ه).
تقديم و تعليق : السيد حسين بن محمد تقى بحر العلوم .
النجف الاءشف : مكتبة العلمين , 1398ه.
بيروت : دار الزهراء, 1985م , 1986 بيروت : دارالتعارف .


33- مكين الاساس فى احوال ابى الفضل العباس .
(فارسى , فى حياة أبى الفضل العباس , و هذه الرسالة هى الجزء الثالث من كتاب المؤلف : كبريت أحمر).
للشيخ محمد باقر بن محمد حسن البيرجندى القائنى ت 1352ه.
نسخة فى : المرعشى بقم مجموعة 3417من 1پ ـ 11پ .
طبع فى ايران .
انظر: فهرست المرعشى 2029 الذريعة 18222


34 -ملامح من ثورة الحسين .
للشيخ محمد مهدى شمس الدين .
الاضواء (النجف الاشرف ) س 1 ع 2(13801ه), ص 39ـ 42


35 -ملحق الدر النضيد فى مراثى الحسين الشهيد علیه السلام للسيد محسن الامينى العاملى .
صيدا: 1346ه, 76ص , 21سم (مع : الدر النضيد للمؤلف ).
أنظر: الذريعة 19822


36 -الملحمة الحسينية.
للشهيد الشيخ مرتضى المطهرى .
بيروت : الدار الاسلامية, 1410ه ـ 1990م , 3ج .
قم : المركز العالمى للدراسات الاسلامية, 1411ه = 1990م , 3ج , 281+ 265+ 382ص , 24سم .
37 -من أجل عاشوراء اسلامية .


للسيد محمد حسين فضل الله .
فى : آفاق اسلامية و مواضيع اخرى 155ـ 167 بيروت : دار الزاهراء, ط 1 1400ه ـ 1980م , (اخترنا لك , 4.


38 -من وحى الثورة الحسينية.
لهاشم معروف الحسنى .
بيروت : دارالقلم , 200ص , 24سم .


39 -منهاج الدموع .
لعلى قرنى گلپايگانى .
قم : دارالفكر, ط 3 1369ش , 472 .


40 -المواسم و المراسم فى الاسلام .
للسيد جعفر مرتضى العاملى .
طهران : منظمة الاعلام الاسلامى .


41- المواكب الحسينية.
للشيخ عبدالله المامقانى .
النجف الاشرف : مطبعة المرتضوية, 1345ه, 17ص , حجرية.


42 -المواكب الحسينية.
للشيخ محمد حسين كاشف الغطاء.
النجف الاشرف : 1335 ه (مع مجموعة).
النجف الاشرف : 1345ه 28ص , 21سم .
أنظر: الذريعة 23223


43 -موجباتى كه امام حسين را وادار به قيام كرد. (فارسى ).
لمحمد ابراهيم آيتى , و مرتضى مطهرى .
طهران : 1977م , 176ص .


44 -موضوعات و منابع بحث از قيام كربلاء (بالفارسية).
لجواد محدثى .
طهران : سازمان تبليغات اسلامى , مركز الطب و النشر, 1369ش = 1990م , 48ص .


45 -ناسخ التواريخ .
(طراز المذهب در احوال حضرت زينب علیه السلام , فارسى ).
لعباس قلى بن محمد تقى سپهر الثانى طبع فى :
طهران : 1315ه, 408ص , حجرية, و 1319ه, 398ص , حجرية, و 1323ه, و 323ص , حجرية, و د. ت , اميركبير, 157+ 474ص , و 1347ش , اسلامية, ط 6 680ص , و 1364ش , 682ص , (تصحيح : محمد باقر البهبودى ), بمبى , 1322ه, 660ص , حجرية.


46- ناسخ التواريخ .
(فارسى , المجلد السادس الخاص بسيد الشهداء علیه السلام ).
للسان الملك محمد تقى سپهر.
طبع فى :
طهران : 1307ه, 550ص , حجرية, و 1312ه, 550ص , حجرية, و 1324ه, 550 حجرية, و 1337ه, 520ص , و 1348ه, 547 حجرية, و 1377ه 398+ 400ص , ود.ت , اسلامية, (تصحيح : محمد باقر البهبودى ).
تبريز: 1318ه, 550ص , حجرية.
قم : 1377ه 398+ 805ص .
بمبى : 1309ه 550ص , حجرية.
طهران : اسلامية ط 3 1368ش , ج 4من مج 6 398ص .
طهران : اسلامية, ط 3 1368ش , ج 6 398ص .
طهران : اسلامية, ط 3 1368ش , ج 2من مج 6 400ص .


47- نبذة من السياسة الحسينية.
للشيخ محمد حسين آل كاشف الغطاء (1294ـ 1373ه).
النجف الاشرف : المطبعة العلوية, 1349ه, 43ص , 21سم .
قم : مؤسسة دارالكتاب , 109ص , 17سم .
أنظر: شعراء الغرى 1218 الذريعة 3724 معجم المطبوعات النجفية 358 48 نخبة المصائب منتخب زندگانى ابا عبدالله الحسين علیه السلام (فارسى ).
للسيد محمد صحفى .
قم : 1347ش , 335ص , (باهتمام : محمود صحفى ).


49 -نفس المهموم فى مقتل ابى عبدالله الحسين المظلوم .
للشيخ عباس القمى .
طهران : 1355ه, 336ص , حجرية.
طهران : اسلامية, 1368ه, 394ص .
طهران : 1350ه 337ص , 21سم , حجرية.
قم : مكتبة بصيرتى , 1405ه, 718ص , 24سم (تحقيق : الشيخ رضا استادى ).


50 -نقش زنان در تاريخ عاشورا.
(دورالمرأة فى ثورة الامام الحسين علیه السلام , بالفارسية).
لعلى قائمى .
قم : شفق , 1360ش , 111 .-

 


51 نهج الشهادة.
(حول ثورة الحسين علیه السلام ).
لمرتضى الحسنى .
بيروت : مؤسسة الوفاء, 1404ه, 1984م , 260ص , 24سم .


52 نهضة الحسين .
أو سلسلة حوادث تاريخية حول فاجعة سيدنا الحسين ابن على عليهما السلام مأخوذة من أوثق المصادر و بطرز اجتماعى جديد يحلل و يعلل الوقايع على اسلوب فلسفى فريد فى بابه .
تأليف : هبة الدين الحسينى الشهرستانى .
بغداد: مطبعة دار السلام , ط 1 1345ه, 1926 .
بغداد: مطبعة الجزيرة, ط 2باضافات و تنقيح , 1355ه ـ 1937م , ح + 134+ جـ ص , 24سم .
النجف الاشرف : المطبعة الحيدرية ط 3 1946م , 125ص , 24سم .
بغداد: ط 5 1969م .
قم : منشورات الشريف الرضى , ط 2 1363ش , 185ص , 24سم .
(ترجم للفارسية والانگليزية).
أنظر: الذريعة 43024 شعراء الغرى 7610 53 النهضة الحسينية.
للشهيد السيد عبدالحسين دستغيب .
بيروت : الدار الاسلامية.


54 نيايش حسين علیه السلام در بيابان عرفات با خدايش . (بالفارسية).
لمحمد تقى جعفرى تبريزى , (1302ه ـ).
طهران : ولى عصر (عج ), 1361ش , 139ص .


55 هجرة الحسين . للشيخ أسد حيدر.
البيان (النجف الاشرف ) س 2 ع 35ـ 39(13672ه ـ 194712م ), ص 1008ـ 1009 56 وارث الانبياء .
للشيخ محمد مهدى الاصفى .
تحت الطبع .
سيصدر عن : مركز الدراسات الحسينية فى قم .


57 الوثائق الرسمية لثورة الامام الحسين علیه السلام .
للسيد عبدالكريم الحسين القزوينى .
قم : مكتبة الشهيد الصدر, 1363ش ـ 1984م , 264ص , 21سم .


58 وسائل المنتجبين فى ترجمه خصائص الحسين (بالفارسية).
للشيخ جعفربن حسين شوشترى , ترجمة ميرزا حسين بن على اكبر شريعتمدار تبريزى .
طهران : 1308ه, حجرية, 24سم .
طهران : 1320ه, حجرية, 243ص , رحلى .


59 الوقايع و الحوادث : محرم الحرام .
لمحمد باقر ملبوبى .
قم : دارالعلم , ط 4 1369ش = 1990م , ج 2 419ص , ج 3 387ص .


60 ياران با وفاى حسين علیه السلام .
(ترجمة ابصار العين فى انصار الحسين علیه السلام , بالفارسية).
للشيخ محمد طاهرى سماوى .
ترجمة: على رضا خسروانى .
طهران : ج + 196ص , 21سم .
أنظر: فهرس مشار 5578


61 يك بررسى مختصر پيرامون قيام مقدس شهيد جاويد حسين بن على علیه السلام . (فارسى ).
لمحمد حسين اشعرى , و حسين كريمى , و حسن آل طه .
طهران : ط 2 1350ش , 123ص , 21سم .
(تقديم العلامة الطباطبائى ).


62 يك شب و روز عاشورا. (فارسى ).
خليل كمره اى .
طبع طهران اميركبير, 1362ش , 226ص .
معجم ما كتب عن الرسول و اهل البيت علیه السلام , عبد الجبار رفاعى جلد هشتم


كتابهاى چاپى عربى(درباره حسنين)


1. امامان: الحسن و الحسين
سيد هادى مدرّسى, چاپ 1393ق, رقعى, 143ص.


2. الامامان: على و الحسن
سعيد عسيلى, بيروت, دارالزهراء, 1412ق.


3. الحسن و الحسين
قاهره, چاپخانه مصطفى بابى حلبى, 1955م, 64ص (از سرى قصص ابطال الاسلام ـ 10).


4. الحسن و الحسين امامان, ان قاما اوقعدا
سيد محمد بحر العلوم, بيروت, دارالزهراء, 1412ق.

5. الحسن و الحسين امامان, قاما اوقعدا

سيد محمد حسينى شيرازى, قم,
هيئت سيد الشهداء, رقعى, 40ص.


6. الحسن و الحسين سبطا رسول اللّه ْ
محمدرضا مصرى, بيروت, دارالكتب العلميه, 1395ق, رقعى, 168ص (اين كتاب به فارسى ترجمه شده است).


7. السبطان فى موقفيهما
سيد علينقى نقوى لكهنوى (م1408ق), مقدمه: محمد باقر ناصرى, بيروت, دارالمرتضى, 1406ق, رقعى, 150ص.


8. سبطا الرسول: الحسن و الحسين
عبدالحفيظ ابومسعود, قاهره, شركة الاتحاد للتجارة و الطباعة والنشر, رقعى, 208ص.


9. ماتم الثقلين فى شهادة على و الحسنين
حسن الزمان محمد بن قاسم على تركمانى حيدرآبادى (م ح 1328ق), حيدر آباد هند.

مجله تراثنا, ش19, ص114 (اهل البيت فى المكتبه العربيه, ص445).


10. معالى السبطين فى احوال الامامين الحسن و الحسين
شيخ محمد مهدى حايرى مازندرانى, تبريز, كتابفروشى قرشى, 1356ق, وزيرى, 2ج, 282«198ص.


11. ملحقات احقاق الحق (ج11)
آيت اللّه سيد شهاب الدين حسينى
مرعشى نجفى (1315ـ 1411ق), قم, كتابخانه آيت اللّه نجفى, 1403ق, وزيرى, 648ص.


12. مناقب اميرالمؤمنين و ولديه الحسن و الحسين
مصر, 1280ق.
مجله تراثنا, ش25, ص85.


13. مناقب على بن ابيطالب و الحسنين
مصطفى زركلى دمشقى (به چاپ رسيده است).
مجله تراثنا, ش26, ص106 (اهل البيت فى المكتبة العربيه, ص617).


14. نورالعين فى مولد النبى و شهادة الحسنين
قلندر على زبيرى اموى, هند.
اهل البيت فى المكتبة العربيه, ص656.


كتابهاى چاپى فارسى در باره امام حسن و امام حسين
1. امام حسن و امام حسين }
آيت اللّه علامه سيد محسن امين عاملى (1284 ـ 1371ق), ترجمه وزارت ارشاد اسلامى, چاپ پنجم, تهران, وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى, 1366, وزيرى, 312ص.


2. امام حسن و امام حسين }
محمدرضا مصرى, ترجمه محمد واصف گيلانى (1345 ـ 1417ق), قم, دارالنشر اسلام, 1343, رقعى, 206ص.


3. امام حسن و امام حسين }

حسن سعيد (1337ـ1416ق), تهران, كتابخانه مسجد چهلستون, 1352, رقعى,40ص.


4. بر امام حسن و امام حسين } چه گذشت؟
سيد محمد حسن موسوى كاشانى, قم, انتشارات زاهدى, 1372ش 1414/ق, وزيرى, 240ص.


5. تحرير الشهادتين (شرح زندگانى و شهادت حسنين })
عبدالعزيز بن ولى اللّه دهلوى (1159ـ 1239ق), ترجمه محمد سلامة اللّه كشفى بن شيخ بركة اللّه بدايونسى كانپورى (م1281ق), چاپ سوم, لكهنو, 1882م.
رك: ادبيات فارسى بر مبناى تأليف استورى,ج2,ص965و966 (اين كتاب ترجمه و شرح سرّ الشهادتين است, كه به زبان اردو بوده و در سهرنپور به سال 1296ق به چاپ رسيده است).


6. سياسة السبطين يا صلح امام مجتبى و قيام سيدالشهداء
فاضل ورسى افغانى, قم, 1369, وزيرى, 400ص.


7. صلح امام حسن و قيام امام حسين }
گروه نويسندگان, قم, مؤسسه در راه حق, 1356, رقعى, 37ص.


8. مصائب السبطين
ملاعلى اصغر بن على اكبر نيّر بروجردى, چاپ تبريز, 2ج, 171«107ص.


كتابهاى خطى عربى درباره امام حسن و امام حسين


1. اخبار الحسن و الحسين }
ابوحارث اسد بن حمدويه بن معبد ورثينى نسفى (م315ق).
معجم المؤلفين, ج2, ص240.


2. اخبار الشهيدين الحسن و الحسين }
ابن حجر هيتمى شافعى مكى احمد بن محمد بن على (م974ق) (نسخه اى از آن در كتابخانه احمديه دانشگاه (الزيتونه) تونس, ضمن مجموعه ش5031 موجود است).
مجله تراثنا, ش1, ص17.


3. اخبار فاطمة و الحسن و الحسين رضى اللّه عنهم
ابن ابى الثلج بغدادى ابوبكر محمد بن
احمد بن محمد (م ح325ق).
رجال نجاشى, ج2, ص299.


4. اشراق النيّرين فى فضـائل الحسنين
[؟] (نسخه خطى آن در دارالكتب مصر به ش1414 (قم تاريخ) موجود است).
مجله تراثنا, ش2, ص42.


5. اقرار العين بذكر من نسب الى الحسن و الحسين }
سيد محمد مرتضى حسينى زبـيدى حنفى مصرى (1145ـ 1205ق).
الاعلام, ج7, ص70.


6. امامة الحسنين فى القرآن
محسن معلم.

مجله الموسم, ش9,10, ص428.


7. تفضيل الحسنين على امّهما الصديقه
آقا محمدعلى بن وحيد بهبهانى (م1216ق).
الذريعه, ج4, ص359.


8. تنبيه رسن العين بتنزيه الحسن و الحسين } عن مفاخرة بنى السبطين
سيد محمد حيدر موسوى عاملى (1071ـ 1139ق).
الذريعه, ج4, ص449.


9. ذكر الحسن و الحسين
ابواحمد عبدالعزيز بن يحيى بن احمد بن عيسى جلودى ازدى بصرى (م332ق).
رجال نجاشى, ج2, ص56.


10. ذكر ما للسبطين الشهيدين الحسن و الحسين }
[؟] (نسخه اى از آن در كتابخانه حرم شريف بيت اللّه الحرام به ش34 (تراجم) وجود دارد).
مجله تراثنا, ش4, ص101.


11. رسالة فى معنى قوله ْ الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنه
شيخ محسن آل عصفور بحرانى.


12. رسالة الحسنين
محمد بن على نيازى بلاطى مصرى (م1105ق).
هدية العارفين, ج2, ص305.


13. الرسالة فى الحسن و الحسين
ابويوسف يعقوب بن شيبه بن الصلت بن عصفور سدوسى بغدادى (182 ـ 262ق).
رجال نجاشى, ج2, ص429.


14. الريحانين الحسن و الحسين
ابومحمد حسن بن عبدالرحمن بن خلاد رامهرمزى (م ح360ق).
ترجمه فهرست نديم, ص255.


15. قرّة العينين فى تراجم الحسن و الحسين
شيخ ياسين عمرى موصلى (م بعد1232ق) (نسخه خطى آن در 89 ورقه در يكى از كتابخانه هاى موصل و ميكروفيلم آن در كتابخانه دانشگاه بغداد و مجمع علمى عراقى موجود است).
مجله تراثنا, ش18, ص65.


16. مجمع البحرين فى فضائل السبطين
سيد ولى بن نعمة اللّه حسينى رضوى حايرى (معاصر شيخ بهايى) (م1031ق), تاريخ نگارش: 981ق.


17. مشجر فى اولاد الحسن و الحسين }

سيد محمد مرتضى حسينى زبـيدى حنفى (صاحب تاج العروس) (1145ـ 1205ق).
الاعلام, ج7, ص70.


18. كتاب من روى عن الحسن
و الحسين }
ابن عقده زيدى جارودى ابوالعباس احمد بن محمد بن سعيد (249ـ 333ق).
رجال نجاشى, ج1, ص240


19. نظارة العينين فى شهادة الحسنين
شيخ حيدر على هندى فيض آبادى.
اهل البيت فى المكتبة العربية, ص644.
كتابنامه ائمه اطهار علیه السلام , ناصر الدين انصارى قمى


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:, توسط اميد

روضه شب هفتم ـ علي‌اصغر (س) ؛ داغي بر دل اهل‌بيت      

مرسوم است كه شب هفتم محرم، به در خانه «باب الحوائج كوچك كربلا» حضرت علي اصغر (س) مي روند و روضه آن طفل شهيد را مي‌خوانند. شهيدي كه به ظاهر، كودك است ؛ ولي به واقع پير عشق است.
حوريان محو رخ مه‌پاره‌ات *** كهبه‌ي خيل ملك گهواره‌ات
گردش چشمان تو عشق‌آفرين *** رشته‌ي قنداقه‌ات حبل‌المتين
زينت آغوش و دامان رباب *** آينه‌گردان رويت آفتاب
عالم و آدم همه محتاج تو *** بر سر دوش پدر معراج تو
بسته بر هر تار موي تو نجات *** تشنه‌ي لب‌هاي تو آب حيات
كودكي ، اما به معنا پير عشق *** روي دستان پدر ، تفسيرِ عشق
تلخ‌ترين لحظات تاريخ نزديك مي‌شد؛ تمامي ياران و اصحاب امام حسين  علیه السلام به ميدان رفته و كشته شده بودند. در اردوگاه حق تنها دو مرد باقي مانده بود: اباعبدالله الحسين  علیه السلام و امام سجاد  علیه السلام كه آن روز به اراده الهي بيمار بود تا زنده بماند و رهبري امت را پس از امام حسين  علیه السلام به دست بگيرد.
امام  علیه السلام چون خويشتن را تنها و بي ياور ديد آخرين حجت را بر مردم تمام كرد و بانگ برآورد: «هل من ذاب يذب عن حرم رسول الله؟ هل من موحد يخاف الله فينا؟ هل من مغيث يرجو الله باغاثتنا؟ هل من معين يرجو ما عندالله في اعانتنا؟» يعني: «آيا مدافعی هست كه از حريم رسول خدا دفاع كند؟ آيا يكتاپرستي هست كه از خدا بترسد و ما را ياري دهد؟ آيا فريادرسي هست كه به خاطر خدا ما را ياري رساند؟ آيا كسي هست كه به خاطر روضه و رضوان الهي به نصرت ما بشتابد؟».
صداي اين كمك خواهي امام كه به خيمه‌ها رسيد و بانوان دريافتند كه حسين ديگر ياوري ندارد، صدايشان به شيون و گريه بلند شد. امام روي به خيمه‌ها كرد، شايد كه زنان با ديدن او اندكي آرام گيرند ؛ كه ناگاه صداي فرزند شش ماهه‌اش «عبدالله بن الحسين» ــ كه به علي اصغر معروف بود ــ را شنيد كه از شدت تشنگي مي‌گريست.
علي اصغر طفلي شيرخواره بود؛ كه نه آبي در خيمه‌ها بود تا وي را سيراب كنند ، و نه مادرش «رباب» شيري در سينه داشت كه به وي دهد.
امام  علیه السلام قنداقه علي اصغر را در دست گرفت و به سوي دشمن رفت ؛ در مقابل لشكر يزيد ايستاد و فرمود:«اي مردم! اگر به من رحم نمي‌كنيد بر اين طفل ترحم نماييد ... » ...
اما گويي كه بذر رحم بر دل سنگ آنان پاشیده نشده بود و تمامی رذالت دنيا در اعماق وجودشان ریشه دوانده بود ؛ زیرا به جاي آنکه فرزند رسول خدا  صلی الله علیه و آله را به مشتی آب میهمان کنند، تيراندازي از بني اسد (كه گفته شده است «حرملة بن كاهل» بود) تيري در كمان نهاد و گلوي طفل را نشانه گرفت. ناگاه دستان و سينه امام  علیه السلام به خون رنگين شد... سر كوچك و گردن ظريف طفل شيرخواره را از بدن جدا شده بود...
آتش عشق تو در من شعله‌ور بود اي پدر *** پيش تير عشق تو ، قلبم سپر بود اي پدر
شد گلويم روي دستت ذبح ، مي‌داني چرا؟ *** پيش تير عشق تو ، قلبم سپر بود اي پدر
امام  علیه السلام دستان خود را از خون علي اصغر پر كرد و به آسمان پاشيد و گفت: «هون علي ما نزل بي انه بعين الله ـ تحمل اين مصيبت بر من آسان است چرا كه خداي آن را مي‌بيند»... در همين حال، «حصين بن تميم» تير ديگري افكند كه بر لبان مبارك امام  علیه السلام نشست و خون از دهان حضرت جاري شد. امام روي به آسمان كرد و اینگونه نیایش نمود: «خدايا! سوي تو شكايت مي‌كنم از آنچه با من و برادران و فرزندان و خويشانم مي‌كنند»...
اصغر كه به چهره ز عطش رنگ نداشت *** ياراي سخن با من دلتنگ نداشت
يا رب! تو گواه باش، شش‌ماهه‌ي من *** شد كشته‌ي ظلم و با كسي جنگ نداشت
آنگاه از سپاه دشمن دور شد ؛ با شمشيرش قبر كوچكي كند ؛ بدن علي اصغر را به خون او آغشته نمود ؛ بر او نماز گزارد و جنازه كوچك را دفن كرد...
به روايت منابع تاريخي، شهادت علي اصغر  علیه السلام از سخت‌ترين و جانگدازترين مصيبتها در نزد ائمه بوده است. «عقبة بن بشير اسدي» مي‌گويد امام باقر  علیه السلام به من فرمود: «ما از شما بني‌اسد خوني طلب داريم!» و سپس داستان ذبح شدن علي اصغر را بر من خواند.
همچنين آورده‌اند كه پس از قيام «مختار بن ابي عبيده ثقفي» هنگامي كه خبر انتقام از قاتلان كربلا را به امام سجاد  علیه السلام رساندند آن حضرت سوال كرد: «بر سر حرمله چه آمد؟».  اين نمونه‌ها، نشان دهنده آن است كه اين داغ چگونه بر دل اهل بيت  علیه السلام مانده است...
و اين داغ بر دل ما نيز هست ؛ و بر دل انسانيت نيز ؛ تا زماني كه مهدي آل‌محمد (عج) قيام كند و انتقام از ظالمان بستاند...
الا لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا أي منقلب ینقلبون.
………
منابع اصلي:
1. شيخ عباس قمي ؛ نفس المهموم ؛ ترجمه و تحقيق علامه ابوالحسن شعراني ؛ قم: انتشارات ذوي‌القربی، 1378 .
2. سيد بن طاووس ؛ اللهوف في قتلی الطفوف ؛ قم: منشورات الرضي، 1364 .
3. شيخ عباس قمي ؛ سفينة البحار ؛ مشهد: بنياد پژوهش‌هاي اسلامي آستان قدس رضوي، 1418 ق. ؛ ج 1 .

 

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:, توسط اميد

- پيام شهادت مشاهده در قالب PDF چاپ فرستادن به ایمیل


گرچه موارد متعددى از پيامهاى پيشين بويژه پيام انتقاد كه در فصل گذشته ملاحظه نموديد، متضمن پيام شهادت نيز مى باشد و مضمون آنها بيانگر آمادگى امام براى فداكارى در راه اعلاى كلمه توحيد و از بين بردن موانع پيشرفت اسلام و بذل جان و مال در راه عقيده و آرمان خويش است ، ولى به جهت اهميت موضوع و صراحت پيام شهادت آن بزرگوار و جلب توجه بيشتر اينك نمونه هايى از اين شعار پيام را به صورت بخشى مستقل و جداگانه در اختيار خوانندگان عزيز قرار مى دهيم  : 1/18 - خط الموت على ولد آدم مخط القلادة على جيد الفتاة ، و ما اولهنى الى اسلافى اشتياق يعقوب الى يوسف ، و خير لى مصرع انا لاقيه ، كانى باوصالى تقطعها عسلان الفلاة بين النواويس و كربلا فيملان منى اكراشا جوفا و اجربة سغبا، لا محيص عن يوم خط بالقلم ، رضا الله رضانا اهل البيت ، نصبر على بلائه و يوفنا اجور الصابرين  .  .  .  الا من كان فينا باذلا مهجته موطنا على لقاء الله نفسه فليرحل معنا، فانى راحل مصبحا ان شاء الله تعالى (124) مرگ بر فرزندان آدم لازم و حتمى گرديده ، همانند گردنبد كه لازمه گردن دختران جوان است و من به ديدار نياكانم آنچنان مشتاقم مانند اشتياق يعقوب به ديدار يوسف و براى من قتلگاه معين شده كه به آنجا خواهم رسيد و گويا مى بينم كه درندگان بيانانها (لشكركوفه ) در سرزمين ميان نواويس (125) و كربلا اعضاى بدن مرا قطعه - قطعه كرده و شكمهاى گرسنه خود را با آنها سير و انبانهاى خالى خود را پر مى كنند، از پيش آمدى كه با قلم قضا و قدر نوشته شده است ، گريزى نيست ، خشنودى خداوند ما اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله است ، در برابر امتحان خدا صبر و شكيبايى مى خواهد در راه ما از جانش ‍ بگذرد و خونش را در راه لقاى خداوند نثار كند، آماده حركت با ما باشد كه من فردا صبح حركت خواهم نمود .  ان شاء الله تعالى ) .
اين جملات ، بخشى از سخنرانى حسين بن على عليه السلام است كه يك روز قبل از حركت از مكه آن را ايراد نموده است  .

نامه اى به بنى هاشم
2 / 18 - بسم الله الرحمن الرحيم ، من الحسين بن على الى محمد بن على و من قبله من بنى هاشم  .  اما بعد، فان من لحق بى استشهد و من لم يلحق بى لم يدرك الفتح ، و السلام  . (126) (به نام خداوند بخشنده مهربان  .  از حسين بن على به محمد بن على و افراد ديگر از بنى هاشم كه در نزد وى هستند .  اما بعد هريك از شما در اين سفر به من ملحق شود، به شهادت خواهد رسيد و هر كس از شما مرا همراهى نكند، به پيروزى دست نخواهد يافت  .  والسلام ) . بنا به نقل محدث بزرگ (ابن قولويه ) حسين بن على عليه السلام اين نامه را در ايامى كه در مكه اقامت داشت براى برادرش  (محمد حنفيه ) و ساير افراد بنى هاشم كه در مدينه بودند، نگاشت و (ابن عساكر و ذهبى ) هم نظريه (ابن قولويه ) را تاييد نموده اند .  (127) ولى مرحوم (سيد بن طاووس ) (128) از (كلينى رحمة الله عليه ) نقل مى كند كه اين نامه از ناحيه حسين بنى على عليه السلام پس از آنكه از مكه حركت نموده ، صادر شده است  .

در بطن عقبه
3 / 18 - ما ارانى الا مقتولا، فانى رايت فى المنام كلابا تنهشنى ، و اشدها على كلب ابقع  . (129) (من درباره خودم هيچ پيش بينى نمى كنم جز اينكه كشته خواهم شد؛ زيرا در عالم رويا ديدم كه سگهاى چندى به من حمله نمودند و درنده ترين آنها سگى بود سفيد و سياه ) . امام عليه السلام اين خبر را در منزل (بطن عقبه ) به اطلاع ياران و اهل بيت خويش رسانيد . 4 / 18 - انى خفت براسى فعن لى فارس و هو يقول  :  القوم يسيرون و المنايا تسرى اليهم ، فعلمت انها انفسها نعيت الينا  . (130) (من سرم را به زين اسب گذاشته بودم كه خواب خفيفى بر چشمم مسلط شد، در اين موقع صداى اسب سوار (هاتفى ) به گوشم رسيد كه مى گفت اينان به هنگام شب در حركتند، مرگ هم آنان را تعقيب مى كند و براى من معلوم شد كه اين خبر مرگ ماست ) . امام اين جمله را پس از حركت از (قصر بنى مقاتل ) و در نزديكى كربلا فرمود، آنگاه كه قافله شبانه در حركت بود، صداى استرجاع امام بلند شد، حضرت على اكبر علت اين استرجاع را سؤ ال نمود، امام در پاسخ وى فرمود :  (انى خففت براءسى  .  .  . ) .

هنگام ورود به كربلا
5 / 18 - ارض كرب و بلاء قفوا و لا تبرحوا و حطوا و لا ترحلوا فهيهنا و الله محط رحالنا و هيهنا و الله سفك دمائنا و هيهنا و الله تسبى حريمنا و هيهنا و الله محل قبورنا و هيهنا و الله محشرنا و منشرنا و بهذا و عدنى جدى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و لا خوف لو عده  . (131) اينجا سرزمين حزن و مصيبت است بايستيد و حركت نكنيد، بارها را بگشاييد و منزل كنيد، به خدا سوگند اينجاست محل فرود آمدن قافله ما، و به خدا سوگند همين جاست جايگاه ريخته شدن خونهاى ما، و به خدا سوگند اينجاست كه خانواده ما اسير مى شود و به خدا سوگند اينجاست محل قبرهاى ما و به خدا سوگند اينجاست حشر و نشر ما كه جدم رسول خدا به من وعده داده است و خلافى در وعده او نيست ) . امام ، اين جملات را هنگام ورود به سرزمين كربلا ايراد فرمود .

عصر تاسوعا
6 / 18 - انى رايت رسول الله صلى الله عليه و آله فقال لى  :  انك تروح الينا  . (132) (اينك جدم رسول خدا صلى الله عليه و آله را در خواب ديدم كه به من فرمود :  به نزد ما خواهى آمد) . امام ، اين جمله را در عصر تاسوعا فرمود، آنگاه كه در كنار خيمه به شمشيرش تكيه نموده و خواب خفيفى بر چشمان آن حضرت غالب گرديد و همان وقت لشكر كوفه به سوى خيمه ها حركت نمود و چون زينب كبرى عليهاالسلام هلهله دشمن را شنيد، شتابزده برادرش را بيدار كرده و از وضعى كه پيش آمده بود كه را مطلع نمود، در اين موقع آن حضرت فرمود :  انى رايت رسول الله صلى الله عليه و آله فى المنام  .  .  .   . 7 / 18 -  .  .  . و قد اخبرنى جدى رسول الله صلى الله عليه و آله بانى ساساق الى العراق ، فانزل ارضا يقال لها عمورا و كربلا، و فيها استشهد و قد قرب الموعد، الا و انى اظن يومنا من هولاء يومنا من هولاء الاعداء غدا .  .  .   . ( .  .  . جدم رسول خدا به من چنين چيزى خبر داده بود كه من به عراق فرا خوانده مى شوم و در محلى كه به آن عمورا و كربلا مى گويند فرود آمده و در همانجا به شهادت مى رسم و اينك وقت آن رسيده است و به گمان من فردا دشمن جنگ را با ما آغاز خواهد نمود) . 8 / 18 - انى غدا اقتل ، و تقتلون كلكم معى ء، و لا يبقى منكم واحد  . (133) (من فردا كشته مى شوم و همه شما حتى قاسم و عبدالله شيرخوار كشته خواهد شد و كسى از شما زنده نخواهد ماند) . حسين بن على عليه السلام عصر تاسوعا يا شب عاشورا يا شب عاشورا در ميان يارانش سخنرانى و با جملاتى كه از رسول خدا نقل نمود و شهادت خود و هركس را كه همراه اوست ، صريحا اعلان كرد، آنگاه به همه آنان اجازه مرخصى داد و هر يك از آنان با بيانى استقامت و پايدارى خود را ابراز نمود و در اينجا بود كه براى آخرين بار با يك جمله ديگر، آينده را براى آنان ترسيم نمود و چنين فرمود : ) 9/18 -  .  .  . رايت كان كلابا قد شدت على لتنهشنى ، و فيها كلب ابقع رايته اشدها على ، اظن ان الذى يتولى قتلى رجل ابرص ‍ من بين هولاء القوم ، ثم انى رايت بعد ذلك جدى رسول الله صلى الله عليه و آله و معه جماعة من اصحابه و هو يقول لى  :  يا بنى انت شهيد آل محمد و قد استبشر بك اهل السموات و اهل الصفيح الاعلى ، فليكن افطارك عندى الليلة ، عجل و لا تؤ خر، فهذا ملك قد نزل من السماء لياءخذ دمك فى قارورة خضراء، فهذا ما رايت و قد انف الامر و اقترب الرحيل من هذه الدنيا لا شك فى ذلك  . (134) سحرگاهان شب عاشورا خواب سبكى چشم امام عليه السلام را فرا گرفت و چون بيدار گرديد خطاب به ياران و اصحابش چنين فرمود : (من در خواب ديدم گويا كه چندين سگ بر من حمله مى كنند و درنده ترين آنها سگى بود به رنگ سياه و سفيد و چنين گمان مى كنم قاتل من از ميان اين مردم كسى است كه به مرض برص مبتلاست  .  پس از آن رسول خدا را با گروهى از يارانش  در خواب ديدم كه به من فرمود پسركم تو شهيد آل محمد هستى و ساكنان آسمانها و عرش برين ، آمدن تو را به همديگر مژده و بشارت مى دهند .  تو امشب افطار را نزد من خواهى بود، بشتاب و تاخير روامدار .  و اينك فرشته اى از آسمان فرود آمده است تا خون تو را در شيشه سبز رنگى جمع آورى و حفظ كند اين بود خوابى كه من ديدم ، اينك وقت آن فرا رسيده و زمان كوچ كردن از اين دنيا، نزديك شده است و شكى در آن نيست ) .

 


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:, توسط اميد

 

خلاصه ای از زندگانی امام حسین علیه السلام

ولادت

 

در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت (1) دومين فرزند برومند حضرت على وفاطمه , كه درود خدا بر ايشان باد, در خانه وحى و ولايت چشم به جهان گشود. چون خبر ولادتش به پيامبر گرامى اسلام (ص ) رسيد, به خانه حضرت على (ع ) و فاطمه (س ) آمد و اسما (2) را فرمود تا كودك را بياورد.اسما او را در پارچه اى سپيد پيچيد و خدمت رسول اكرم (ص ) برد, آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت.(3)
به روزهاى اول يا هفتمين روز ولادت با سعادتش , امين وحى الهى , جبرئيل  فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا, اين نوزاد را به نام پسر كوچك هارون (شبير) (4) كه به عربى (حسين ) خوانده مي شود نام بگذار.(5)چون على براى تو به سان هارون براى موسى بن عمران است , جز آن كه تو خاتم پيغمبران هستى .و به اين ترتيب نام پرعظمت حسين از جانب پروردگار, براى دومين فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد.
به روز هفتم ولادتش , فاطمه زهرا كه سلام خداوند بر او باد, گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقيقه (6) كشت , و سر آن حضرت را تراشيد و هم وزن موى سر او نقره صدقه داد. (7)

حسين (ع ) و پيامبر (ص )

از ولادت حسين بن على (ع ) كه در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) كه شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد, مردم از اظهار محبت و لطفى كه پيامبر راستين اسلام (ص ) درباره حسين (ع ) ابراز ميداشت , به بزرگوارى و مقام شامخ پيشواى سوم آگاه شدند.
سلمان فارسى مي گويد: ديدم كه رسول خدا (ص ) حسين (ع ) را بر زانوى خويش نهاده او را مي بوسيد و مي فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى , تو امام و پسر امام و پدر امامان هستى , تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاى خدايى كه نُه نفرند و خاتم ايشان ,قائم ايشان (امام زمان عج ) مي باشد. (8)
انس بن مالك روايت مي كند: وقتى از پيامبر پرسيدند كدام يك از اهل بيت خود را بيشتر دوست مي دارى , فرمود: حسن و حسين را, (9) بارها رسول گرامى حسن (ع ) و حسين (ع ) را به سينه مي فشرد وآنان را مي بوييد و مي بوسيد. (10)
ابوهريره كه از مزدوران معاويه و از دشمنان خاندان امامت است , در عين حال اعتراف مي كند كه : رسول اكرم را ديدم كه حسن و حسين را بر شانه هاى خويش نشانده بود و به سوى مامي آمد, وقتى به ما رسيد فرمود هر كس اين دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته , و هر كه با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است.(11)عاليترين, صميميترين و گوياترين رابطه معنوى و ملكوتى بين پيامبر و حسين را ميتوان در اين جمله رسول گرامى اسلام(ص )خواند كه فرمود:حسين از من و من ازحسينم (12)

حسين (ع ) با پدر

شش سال از عمرش با پيامبر بزرگوار سپرى شد, و آن گاه كه رسول خدا (ص ) چشم از جهان فروبست و به لقاى پروردگار شتافت , مدت سى سال با پدر زيست . پدرى كه جز به انصاف حكم نكرد , و جز به طهارت و بندگى نگذرانيد , جز خدا نديد و جز خدا نخواست و جز خدا نيافت . پدرى كه در زمان حكومتش لحظه اى او را آرام نگذاشتند ,همچنان كه به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند...
در تمام اين مدت , با دل و جان از اوامر پدر اطاعت مي كرد, و در چند سالى كه حضرت على (ع ) متصدى خلافت ظاهرى شد, حضرت حسين (ع ) در راه پيشبرد اهداف اسلامى , مانند يك سرباز فداكار، همچون برادر بزرگوارش مي كوشيد, و در جنگهاى جمل , صفين و نهروان شركت داشت.(13)
به اين ترتيب , از پدرش اميرالمؤمنين(ع ) و دين خدا حمايت كرد و حتى گاهى در حضور جمعيت به غاصبين خلافت اعتراض مي كرد. در زمان حكومت عمر, امام حسين (ع ) وارد مسجد شد, خليفه دوم را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده كرد كه سخن ميگفت. بی درنگ از منبر بالا رفت و فرياد زد: از منبرپدرم فرود آى .... (14)

امام حسين (ع ) با برادر

پس از شهادت حضرت على (ع ), به فرموده رسول خدا (ص ) و وصيت اميرالمؤمنين (ع ) امامت و رهبرى شيعيان به حسن بن على (ع ), فرزند بزرگ اميرالمؤمنين (ع ), منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد كه به فرامين پيشوايشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام حسين (ع ) كه دست پرورد وحى محمدى و ولايت علوى بود, همراه و همكار و همفكر برادرش بود. چنان كه وقتى بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ , امام حسن (ع ) مجبور شد كه با معاويه صلح كند و آن همه ناراحتي ها را تحمل نمايد, امام حسين (ع ) شريك رنج هاى برادر بود و چون ميدانست كه اين صلح به صلاح اسلام و مسلمين است , هرگز اعتراض به برادر نداشت .
حتى يك روز كه معاويه , در حضور امام حسن (ع ) وامام حسين (ع ) دهان آلوده اش را به بدگويى نسبت به امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان اميرمؤمنان (ع ) گشود, امام حسين (ع ) به دفاع برخاست تا سخن در گلوى معاويه بشكند و سزاى ناهنجاريش را به كنارش بگذارد, ولى امام حسن (ع ) او را به سكوت و خاموشى فراخواند, امام حسين (ع ) پذيرا شد و به جايش بازگشت , آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاويه برآمد, و با بيانى رسا و كوبنده خاموشش ساخت . (15)

امام حسين (ع ) در زمان معاويه

چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنيا رحلت فرمود, به گفته رسول خدا (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و وصيت حسن بن على (ع ) امامت و رهبرى شيعيان به امام حسين (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبرى جامعه گرديد. امام حسين (ع ) مي ديد كه معاويه با اتكا به قدرت اسلام , بر اريكه حكومت اسلام به ناحق تكيه زده , سخت مشغول تخريب اساس جامعه اسلامى و قوانين خداوند است و از اين حكومت پوشالى مخرب به سختى رنج مي برد, ولى نمي توانست دستى فراز آورد وقدرتى فراهم كند تا او را از جايگاه حكومت اسلامى پايين بكشد, چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نيز وضعى مشابه او داشت.
امام حسين (ع ) مي دانست اگر تصميمش را آشكار سازد و به سازندگى قدرت بپردازد, پيش از هر جنبش و حركت مفيدى به قتلش مي رسانند, ناچار دندان بر جگر نهاد و صبررا پيشه ساخت كه اگر بر مي خاست , پيش از اقدام به دسيسه كشته مي شد, از اين كشته شدن هيچ نتيجه اى گرفته نمي شد. بنابراين تا معاويه زنده بود, چون برادر زيست و علم مخالفت هاى بزرگ نيفراخت , جز آن كه گاهى محيط و حركات و اعمال معاويه را به باد انتقاد مي گرفت و مردم رابه آينده نزديك اميدوار مي ساخت كه اقدام مؤثرى خواهد نمود.
در تمام طول مدتى كه معاويه از مردم براى ولايتعهدى يزيد, بيعت مي گرفت , حسين به شدت با اومخالفت كرد, و هرگز تن به بيعت يزيد نداد و وليعهدى او را نپذيرفت و حتى گاهى سخنانى تند به معاويه گفت و يا نامه اى كوبنده براى او نوشت .(16) معاويه هم در بيعت گرفتن براى يزيد, به او اصرارى نكرد و امام (ع ) همچنين بود و ماند تا معاويه درگذشت ...

قيام حسينى

يزيد پس از معاويه بر تخت حكومت اسلامى تكيه زد و خود را اميرالمؤمنين خواند و براى اين كه سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبيت كند, مصمم شد براى نامداران و شخصيتهاى اسلامى پيامى بفرستد و آنان را به بيعت با خويش بخواند. به همين منظور, نامه اى به حاكم مدينه نوشت و در آن يادآور شد كه براى من از حسين (ع )بيعت بگير و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان .
حاكم اين خبر را به امام حسين (ع )رسانيد و جواب مطالبه نمود. امام حسين (ع ) چنين فرمود: انا لله و انا اليه راجعون و على الاسلام السلام اذا بليت الامة براع مثل يزيد.(17) آن گاه كه افرادى چون يزيد, (شرابخوار و قمارباز و بي ايمان و ناپاك كه حتى ظاهر اسلام را هم مراعات نمي كند) بر مسند حكومت اسلامى بنشيند, بايد فاتحه اسلام را خواند.(زيرا اين گونه زمامدارها با نيروى اسلام و به نام اسلام , اسلام را از بين ميبرند.)
امام حسين (ع ) مي دانست اينك كه حكومت يزيد را به رسميت نشناخته است , اگر در مدينه بماند به قتلش مي رسانندش, لذا به امر پروردگار, شبانه و مخفى از مدينه به سوى مكه حركت كرد. آمدن آن حضرت به مكه , همراه با سرباز زدن او از بيعت يزيد, در بين مردم مكه و مدينه انتشار يافت , و اين خبر تا به كوفه هم رسيد. كوفيان ازامام حسين (ع ) كه در مكه به سر مي برد دعوت كردند تا به سوى آنان آيد و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن عقيل , پسر عموى خويش را به كوفه فرستاد تا حركت و واكنش اجتماع كوفى را از نزديك ببيند و برايش بنويسد. مسلم به كوفه رسيد و با استقبال گرم و بي سابقه اى روبرو شد, هزاران نفر به عنوان نايب امام (ع ) با او بيعت كردند, و مسلم هم نامه اى به امام حسين (ع ) نگاشت و حركت فورى امام (ع ) را لازم گزارش داد.
هر چند امام حسين (ع ) كوفيان را به خوبى مي شناخت , و بي وفايى و بي دينيشان را در زمان حكومت پدر و برادر ديده بود و مي دانست به گفته ها و بيعتشان با مسلم نمي توان اعتماد كرد, و ليكن براى اتمام حجت و اجراى اوامر پروردگار تصميم گرفت كه به سوى كوفه حركت كند.با اين حال تا هشتم ذيحجه , يعنى روزى كه همه مردم مكه عازم رفتن به منى بودند (18) و هر كس در راه مكه جا مانده بود با عجله تمام مي خواست خود را به مكه برساند, آن حضرت در مكه ماند و در چنين روزى با اهل بيت و ياران خود, از مكه به طرف عراق خارج شد و با اين كار هم به وظيفه خويش عمل كرد و هم به مسلمانان جهان فهماند كه پسر پيغمبر امت , يزيد را به رسميت نشناخته و با او بيعت نكرده ,بلكه عليه او قيام كرده است .
يزيد كه حركت مسلم را به سوى كوفه دريافته و از بيعت كوفيان با او آگاه شده بود, ابن زياد را (كه از پليدترين ياران يزيد و از كثيفترين طرفداران حكومت بنى اميه بود) به كوفه فرستاد.ابن زياد از ضعف ايمان و دورويى و ترس مردم كوفه استفاده نمود و با تهديد وارعاب , آنان را از دور و بر مسلم پراكنده ساخت , و مسلم به تنهايى با عمال ابن زياد به نبرد پرداخت , و پس از جنگى دلاورانه و شگفت , با شجاعت شهيد شد.(سلام خدا بر او باد).و ابن زياد جامعه دورو و خيانتكار و بي ايمان كوفه را عليه امام حسين (ع ) برانگيخت , و كار به جايى رسيد كه عده اى از همان كسانى كه براى امام (ع ) دعوتنامه نوشته بودند, سلاح جنگ پوشيدند و منتظر ماندند تا امام حسين (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.
امام حسين (ع ) از همان شبى كه از مدينه بيرون آمد, و در تمام مدتى كه در مكه اقامت گزيد, و در طول راه مكه به كربلا, تا هنگام شهادت , گاهى به اشاره , گاهى به صراحت , اعلان ميداشت كه : مقصود من از حركت , رسوا ساختن حكومت ضد اسلامى يزيد وبرپاداشتن امر به معروف و نهى از منكر و ايستادگى در برابر ظلم و ستمگرى است وجز حمايت قرآن و زنده داشتن دين محمدى هدفى ندارم . و اين مأموريتى بود كه خداوند به او واگذار نموده بود, حتى اگر به كشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسيرى خانواده اش اتمام پذيرد.
رسول گرامى (ص ) و اميرمؤمنان (ع ) و حسن بن على (ع ) پيشوايان پيشين اسلام , شهادت امام حسين (ع ) را بارها بيان فرموده بودند. حتى در هنگام ولادت امام حسين (ع ),رسول گرانمايه اسلام (ص ) شهادتش را تذكر داده بود. (19) و خود امام حسين (ع ) به علم امامت ميدانست كه آخر اين سفر به شهادتش مي انجامد, ولى او كسى نبود كه در برابر دستور آسمانى و فرمان خدا براى جان خود ارزشى قائل باشد, يا از اسارت خانواده اش واهمه اى به دل راه دهد. او آن كس بود كه بلا را و شهادت را سعادت مي پنداشت . (سلام ابدى خدا بر او باد) .
خبر شهادت حسين (ع ) در كربلا به قدرى در اجتماع اسلامى مورد گفتگو واقع شده بود كه عامه مردم از پايان اين سفر مطلع بودند. چون جسته و گريخته , از رسول الله (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و امام حسن بن على (ع ) و ديگر بزرگان صدر اسلام شنيده بودند. بدين سان حركت امام حسين (ع ) با آن درگيري ها و ناراحتي ها احتمال كشته شدنش را در اذهان عامه تشديد كرد. به ويژه كه خود در طول راه مي فرمود: من كان باذلا فينا مهجته و موطنا على لقاء الله نفسه فليرحل معنا. (20) هر كس حاضر است در راه ما از جان خويش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد,همراه ما بيايد. و لذا در بعضى از دوستان اين توهم پيش آمد كه حضرتش را از اين سفر منصرف سازند، غافل از اين كه فرزند على بن ابى طالب (ع ) امام و جانشين پيامبر, و از ديگران به وظيفه خويش آگاه تر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده، دست نخواهد كشيد.
بارى امام حسين (ع ) با همه اين افكار و نظريه ها كه اطرافش را گرفته بود به راه خويش ادامه داد, و كوچكترين خللى در تصميمش راه نيافت .سرانجام  رفت , و شهادت را دريافت . نه خود تنها, بلكه با اصحاب و فرزندان كه هر يك ستاره اى درخشان در افق اسلام بودند, رفتند و كشته شدند, و خون هايشان شن هاى گرم دشت كربلا را لاله باران كرد تا جامعه مسلمانان بفهمد يزيد (باقيمانده بسترهاى گناه آلود خاندان اميه ) جانشين رسول خدا نيست , و اساسا اسلام از بنى اميه و بنى اميه از اسلام جداست .
راستى هرگز انديشيده ايد اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرين حسين (ع ) به وقوع نمي پيوست و مردم يزيد را خليفه پيغمبر (ص ) مي دانستند, و آن گاه اخبار دربار يزيد و شهوت راني هاى او و عمالش را مي شنيدند, چقدر از اسلام متنفر مي شدند, زيرا اسلامى كه خليفه پيغمبرش يزيد باشد, به راستى نيز تنفرآور است ... و خاندان پاك حضرت امام حسين (ع ) نيز اسير شدند تا آخرين رسالت اين شهادت رابه گوش مردم برسانند.و شنيديم و خوانديم كه در شهرها, در بازارها, در مسجدها, در بارگاه متعفن پسر زياد و دربار نكبت بار يزيد, هماره و همه جا دهان گشودند وفرياد زدند, و پرده زيباى فريب را از چهره زشت و جنايتكار جيره خواران بنى اميه برداشتند و ثابت كردند كه يزيد سگباز وشرابخوار است , هرگز لياقت خلافت ندارد و اين اريكه اى كه او بر آن تكيه زده جايگاه او نيست . سخنانشان رسالت شهادت حسينى را تكميل كرد, طوفانى در جانها برانگيختند, چنان كه نام يزيد تا هميشه مترادف با هر پستى و رذالت و دنائت گرديد و همه آرزوهاى طلايى و شيطانيش چون نقش بر آب گشت .
نگرشى ژرف ميخواهد تا بتوان بر همه ابعاد اين شهادت عظيم و پرنتيجه دست يافت . از همان اوان شهادتش تا كنون , دوستان و شيعيانش , و همه آنان كه به شرافت و عظمت انسان ارج مي گذارند, همه ساله سالروز به خون غلتيدنش را, سالروز قيام و شهادتش را با سياهپوشى و عزادارى محترم مي شمارند, و خلوص خويش را با گريه بر مصايب آن بزرگوار ابراز ميدارند. پيشوايان معصوم ما, هماره به واقعه كربلا و به زنده داشتن آن عنايتى خاص داشتند. غير از اين كه خود به زيارت مرقدش مي شتافتند و عزايش را بر پا مي داشتند, در فضيلت عزادارى و محزون بودن براى آن بزرگوار, گفتارهاى متعددى ايراد فرموده اند.
ابوعماره گويد: روزى به حضور امام ششم صادق آل محمد (ع ) رسيدم , فرمود اشعارى درسوگوارى حسين براى ما بخوان . وقتى شروع به خواندن نمودم صداى گريه حضرت برخاست , من مي خواندم و آن عزيز مي گريست , چندان كه صداى گريه از خانه برخاست . بعد از آن كه اشعار را تمام كردم , امام (ع ) در فضليت و ثواب مرثيه و گرياندن مردم بر امام حسين (ع ) مطالبى بيان فرمود. (21)
نيز از آن جناب است كه فرمود: گريستن و بي تابى كردن در هيچ مصيبتى شايسته نيست مگر در مصيبت حسين بن على , كه ثواب و جزايى گرانمايه دارد. (22) باقرالعلوم , امام پنجم (ع ) به محمد بن مسلم كه يكى از اصحاب بزرگ او است فرمود: به شيعيان ما بگوييد كه به زيارت مرقد حسين بروند, زيرا بر هر شخص باايمانى كه به امامت ما معترف است , زيارت قبر اباعبدالله لازم ميباشد. (23)
امام صادق (ع ) مي فرمايد: ان زيارة الحسين عليه السلام افضل ما يكون من الاعمال . همانا زيارت حسين (ع ) از هر عمل پسنديده اى ارزش و فضيلتش بيشتر است . (24) زيرا كه اين زيارت در حقيقت مدرسه بزرگ و عظيم است كه به جهانيان درس ايمان و عمل صالح مي دهد و گويى روح را به سوى ملكوت خوبي ها و پاكدامني ها و فداكاري ها پرواز مي دهد. هر چند عزادارى و گريه بر مصايب حسين بن على (ع ), و مشرف شدن به زيارت قبرش و بازنماياندن تاريخ پرشكوه و حماسه ساز كربلايش ارزش و معيارى والا دارد, لكن بايد دانست كه نبايد تنها به اين زيارت ها و گريه ها و غم گساريدن اكتفا كرد, بلكه همه اين تظاهرات , فلسفه ديندارى , فداكارى و حمايت از قوانين آسمانى را به ما گوشزدمينمايد, و هدف هم جز اين نيست , و نياز بزرگ ما از درگاه حسينى آموختن انسانيت و خالى بودن دل از هر چه غير از خداست ميباشد, و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضيه بپردازيم , هدف مقدس حسينى به فراموشى مي گرايد.

-----------------------------------------------------------

پي نوشتها:

 (1) در سال و ماه و روز ولادت امام حسين (ع ) اقوال ديگرى هم گفته شده است , ولى ما قول مشهور بين شيعه را نقل كرديم . ر. به . ك . اعلام الورى طبرسى , ص 213.
(2) احتمال دارد منظور از اسما, دختر يزيد بن سكن انصارى باشد. ر. به . ك . اعيان الشيعه , جزء 11 , ص 167.
(3) امالى شيخ طوسى , ج 1, ص 377.
(4) شبر بر وزن حسن , و شبير بر وزن حسين , و مبشر بر وزن محسن , نام پسران هارون بوده است و بوده است و پيغمبر اسلام (ص ) فرزندان خود حسن و حسين و محسن را به اين سه نام ناميده است - تاج العروس , ج 3 , ص 389, اين سه كلمه در زبان عبرى همان معنى رادارد كه حسن و حسين و محسن در زبان عربى دارد - لسان العرب , ج 66, ص 60.
(5) معانى الاخبار, ص 57.
(6) در منابع اسلامى درباره عقيقه سفارش فراوان شده و براى سلامتى فرزند بسيارمؤثر دانسته شده است . ر. به . ك . وسائل الشيعه , ج 15, ص 143 به بعد.
(7) كافى , ج 6, ص 33.
(8) مقتل خوارزمى , ج 1, ص 146 - كمال الدين صدوق , ص 152.
(9) سنن ترمذى , ج 5, ص 323.
(10) ذخائر العقبى , ص 122.
(11) الاصابه , ج 11, ص 30.
(12) سنن ترمذى , ج 5, ص 324 - در اين قسمت رواياتى كه در كتابهاى اهل تسنن آمده است نقل شد تا براى آنها هم سنديت داشته باشد.
(13) الاصابه , ج 1, ص 333.(14) تذكرة الخواص ابن جوزى , ص 34 - الاصابه , ج 1, ص 333, آن طور كه بعضى ازمورخين گفتهاند اين موضوع تقريبا در سن ده سالگى امام حسين (ع ) اتفاق افتاده است .
(15) ارشاد مفيد, ص 173.
(16) رجال كشى , ص 94 - كشف الغمة , ج 2, ص 206.
(17) مقتل خوارزمى , ج 1, ص 184 - لهوف , ص 20.
(18) روز هشتم ماه ذيحجه مستحب است كه حاجيها به منى بروند, و در آن زمان به اين حكم استحبابى عمل ميكردند, ولى در زمان ما مرسوم شده است كه از روز هشتم يكسره به عرفات ميروند.
(19) كامل الزيارات , ص 68 به بعد - مشير الاحزان , ص 9.
(20) لهوف , ص 53.
(21) كامل الزيارات , ص 105.
(22) كامل الزيارات , ص 101.
(23) كامل الزيارات , ص 121.
(24) كامل الزيارات , ص 147.
 

 

 

 

Copyright � 2003-2012 - AVINY.COM - All Rights Reserved

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:, توسط اميد

ماجرای باز شدن درهای‌حرم به روی آیت الله اصفهانی
 
 
آیت‌الله میرزا مهدی اصفهانی استاد حضرات آیات بهجت فومنی و وحید خراسانی در اوایل سال 1303 قمری در اصفهان به دنیا آمد، در 9 سالگی سایه پر مهر پدر را از دست داد، ولی همچنان به تحصیل علوم دینی خود ادامه داد و مقدمات را در حوزه علمیه اصفهان آموخت. سپس در 12 سالگی، برای ادامه تحصیل، عازم نجف اشرف شد و به سفارش آیت‌الله حاج آقا رحیم ارباب، نزد آیت‌الله سید اسماعیل صدر، زانوی شاگردی به زمین زد. سپس او در علم اصول از محضر میرزای نائینی و در فقه از محضر سید محمد کاظمی یزدی، بهره‌های وافری برد و در سیر و سلوک نیز، از محضر مرحوم سید احمد کربلایی، شیخ محمد بهاری همدانی، سید علی قاضی و سید جمال الدین گلپایگانی، بهره‌مند شد. پس از تکمیل تحصیلات خود، در سال 1340 قمری به ایران بازگشت و در مشهد مقدس اقامت کرد و در آن جا عمر مبارک خود را وقف تدریس و تحقیق و نشر معارف اسلامی و تربیت نفوس مستعد پرداخت. بیشتر شاگردان ایشان از بزرگان حوزه علمیه خراسان بودند که سال‌ها در درس آقا بزرگ حکیم شهیدی، حاجی فاضل خراسانی، شیخ اسدالله عارف یزدی و دیگر استادان فلسفه و عرفان، شرکت کرده بودند. سرانجام آن عالم ربانی و عارف فرزانه، در نوزهم ذی‌الحجه سال 1365 قمری، به سرای جاوید شتافت و پیکر مطهر او پس از تشییعی عظیم، در صحن مطهر حضرت رضا(ع) در دارالضیافه، به خاک سپرده شد. *میرزا اصفهانی و زیارت قبور تمامی ائمه در ساعت انتهایی شب در ادامه به نمونه‌ای از کرامت آیت‌الله میرزا مهدی اصفهانی از کتاب «نامداران مکاشفه و کرامت» نوشته حجت‌الاسلام حمیداحمدی جلفایی اشاره می‌شود از حجت‌الاسلام عباسعلی جوادی نقل شده است: در اوایل تحصیلم در مشهد مقدس، میرزای اصفهانی در حمام سکته کردند، جنازه ایشان را به منزل منتقل کردند و به دستور پزشک، تشییع جناره را یک روز به تأخیر انداختند. روز بعد، عده‌ای از طلاب حوزه علمیه مشهد، به محل جنازه آمدند و تختی را گذاشته و بدن ایشان را غسل دادند، برخی از علما و مدرسان حوزه علمیه مشهد از قبیل آیت‌الله نهاوندی، حاج شیخ مجتبی قزوینی، میرزا جواد آقا تهرانی و آقای صدرزاده نیز حضور داشتند. بعد از آماده شدن جنازه، آیت‌الله حاج سید یونس اردبیلی - از مراجع تقلید خراسان، که در بالا سر حضرت رضا (ع) نماز جماعت می‌خواند - آمد و بر بالای چهار پایه‌ای ایستاد و سخنرانی کرد و گفت: آقایان طلاب! توجه کنید من یک خاطره‌ای دارم از مرحوم میرزا که تا به حال، حق ابراز و اظهار آن را نداشتم، اما الان آن را برای شما می‌گویم: در یکی از شب‌های سرد زمستان، از منزل بیرون آمدم تا طبق معمول هر شب، به حرم حضرت رضا(ع) بروم. از طرف بالا خیابان - خیابان شیرازی فعلی - می‌رفتم، چون ساعت نداشتم، احساس کردم که خیابان خلوت است و هنوز اذان صبح نشده است مردد بودم که به منزل برگردم یا به طرف حرم بروم تا این که دیدم آقایی عبا به سر کشیده به طرف حرم می‌رود با خودم گفتم: این آقا می‌داند که ساعت چند است و به حرم می‌رود، من هم پشت سر آن آقا رفتم. وقتی ایشان به در بستِ بالا رسید، درب باز شد و من هم رفتم. به در صحن کهنه رسید و آن درب نیز باز شد و من هم پشت سر ایشان رفتم، به در حرم رسید و درب باز شد و من هم پشت سر ایشان رفتم، وقتی ایشان وارد حرم شد و عبا را از سر برداشت و به دوش کشید و کفش‌ها را برداشت، همین که صورت را برگرداند، مرا دید و گفت: سید یونس! تو این جا چه می‌کنی؟ گفتم: آقا! من از بالا خیابان، پشت سر شما بودم. فرمود: تا من زنده‌ام، راضی نیستم این راز را فاش کنید. حالا دلت می‌خواهد به مزارهای دیگر ائمه(ع) بروی و زیارت کنی؟ گفتم: بله. آن‌گاه او مرا با قدرت طی الارض خودش، به مدینه، نجف، کاظمین، سامرا و کربلا برد و در حرم سیدالشهدا(ع) بودیم که نزدیک اذان صبح بود و مرحوم میرزا رو کرد به من و گفت: برگردیم که شما به نماز صبح برسید. یک وقت نگاه کردم، دیدم در بالای سر حضرت رضا(ع) قرار داریم و من نماز صبح را با جماعت خواندم.
 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:, توسط اميد