زندگينامه امام حسين (ع)
   

دومين فرزند برومند حضرت علي و(1) در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت فاطمه ، که درود خدا بر ايشان باد، در خانه وحي و ولايت چشم به جهان گشود.

چون خبر ولادتش به پيامبر گرامي اسلام (ص ) رسيد، به خانه حضرت علي (ع ) و فاطمه را فرمود تا کودکش را بياورد. اسما او را در پارچه اي سپيد (2) (س ) آمد و اسما پيچيد و خدمت رسول اکرم (ص ) برد، آن گرامي به گوش راست او اذان و به گوش چپ (3) او اقامه گفت . به روزهاي اول يا هفتمين روز ولادت با سعادتش ، امين وحي الهي ، جبرئيل ، فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد اي رسول خدا، اين نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبير) چون علي براي تو بسان هارون (5) که به عربي (حسين ) خوانده مي شود نام بگذار. (4)براي  موسي بن عمران است ، جز آن که تو خاتم پيغمبران هستي .
و به اين ترتيب نام پرعظمت "حسين " از جانب پروردگار، براي دومين فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد. به روز هفتم ولادتش ، فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد، گوسفندي را براي  کشت ، و سر آن حضرت را تراشيد و هم وزن موي سر او (6) فرزندش به عنوان عقيقه (7) نقره صدقه داد.
 

حسين (ع ) و پيامبر (ص )
از ولادت حسين بن علي (ع ) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفي که پيامبر راستين اسلام (ص ) درباره حسين (ع ) ابراز مي داشت ، به بزرگواري  و مقام شامخ پيشواي سوم آگاه شدند. سلمان فارسي مي گويد: ديدم که رسول خدا (ص ) حسين (ع ) را بر زانوي  خويش نهاده او را مي بوسيد و مي فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگواراني ، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستي ، تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاي خدايي که نه نفرند و خاتم ايشان ، (8) قائم ايشان (امام زمان "عج ") مي باشد.
انس بن مالک روايت مي کند: وقتي از پيامبر پرسيدند کدام يک از اهل بيت خود را بيشتر دوست مي داري ، فرمود:
بارها رسول گرامي حسن (ع ) و حسين (ع ) را به سينه مي فشرد و (9) حسن و حسين را، (10) آنان را مي بوييد و مي بوسيد. ابوهريره که از مزدوران معاويه و از دشمنان خاندان امامت است ، در عين حال اعتراف مي کند که : "رسول اکرم را ديدم که حسن و حسين را بر شانه هاي  خويش نشانده بود و به سوي ما مي آمد، وقتي به ما رسيد فرمود هر کس اين دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست (11) داشته ، و هر که با آنان دشمني ورزد با من دشمني نموده است .
عالي ترين ، صميمي ترين و گوياترين رابطه معنوي و ملکوتي بين پيامبر و حسين را مي توان در اين جمله رسول گرامي  اسلام (ص ) خواند که فرمود: "حسين از من و من از (12) حسينم

حسين (ع ) با پدر
شش سال از عمرش با پيامبر بزرگوار سپري شد، و آن گاه که رسول خدا (ص ) چشم ازجهان فروبست و به لقاي پروردگار شتافت ، مدت سي سال با پدر زيست . پدري که جز به انصاف حکم نکرد، و جز به طهارت و بندگي  نگذرانيد، جز خدا نديد و جز خدا نخواست و جز خدا نيافت . پدري که در زمان حکومتش لحظه اي او را آرام نگذاشتند،همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند. در تمام اين مدت ، با دل و جان از اوامر پدر اطاعت مي کرد، و در چند سالي که حضرت علي (ع ) متصدي خلافت ظاهري شد، حضرت حسين (ع ) در راه پيشبرد اهداف اسلامي ، مانند يک سرباز فداکار همچون برادر بزرگوارش مي کوشيد، و در جنگهاي  "جمل "، "صفين " و "نهروان " شرکت و به اين ترتيب ، از پدرش اميرالمؤمنين (ع ) و دين خدا حمايت کرد و (13) داشت . حتي گاهي در حضور جمعيت به غاصبين خلافت اعتراض مي کرد.
در زمان حکومت عمر، امام حسين (ع ) وارد مسجد شد، خليفه دوم را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده کرد که سخن مي گفت . بلادرنگ از منبر بالا رفت و فرياد زد: "از منبر (14) پدرم فرود آي ....


امام حسين (ع ) با برادر
پس از شهادت حضرت علي (ع )، به فرموده رسول خدا (ص ) و وصيت اميرالمؤمنين (ع )مامت و رهبري شيعيان به حسن بن علي (ع )، فرزند بزرگ اميرالمؤمنين (ع )، منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامين پيشوايشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام حسين (ع ) که دست پرورد وحي محمدي و ولايت علوي بود، همراه و همکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتي بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ ، امام حسن (ع ) مجبور شد که با معاويه صلح کند و آن همه ناراحتيها را تحمل نمايد، امام حسين (ع ) شريک رنجهاي برادر بود و چون مي دانست که اين صلح به صلاح اسلام و مسلمين معاويه ، در حضور امام حسن (ع ) وامام حسين (ع ) دهان آلوده اش را به بدگويي  نسبت به امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان اميرمؤمنان (ع ) گشود، امام حسين (ع ) به دفاع برخاست تا سخن در گلوي  معاويه بشکند و سزاي ناهنجاريش را به کنارش بگذارد، ولي امام حسن (ع ) او را به سکوت و خاموشي فراخواند، امام حسين (ع ) پذيرا شد و به جايش بازگشت ، آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاويه (15) برآمد، و با بياني رسا و کوبنده خاموشش ساخت .


امام حسين (ع ) در زمان معاويه
چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنيا رحلت فرمود، به گفته رسول خدا (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و وصيت حسن بن علي (ع ) امامت و رهبري شيعيان به امام حسين (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبري جامعه گرديد. امام حسين (ع ) مي ديد که معاويه با اتکا به قدرت اسلام ، بر اريکه حکومت اسلام به ناحق تکيه زده ، سخت مشغول تخريب اساس جامعه اسلامي  و قوانين خداوند است ، و از اين حکومت پوشالي مخرب به سختي رنج مي برد، ولي نمي توانست دستي فراز آورد و قدرتي فراهم کند تا او را از جايگاه حکومت اسلامي پايين بکشد، چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نيز وضعي مشابه او داشت .
امام حسين (ع ) مي دانست اگر تصميمش را آشکار سازد و به سازندگي قدرت بپردازد، پيش از هر جنبش و حرکت مفيدي به قتلش مي رساند، ناچار دندان بر جگر نهاد و صبر را پيشه ساخت که اگر برمي خاست ، پيش از اقدام به دسيسه کشته مي شد، و از اين کشته شدن هيچ نتيجه اي گرفته نمي شد.
بنابراين تا معاويه زنده بود، چون برادر زيست و علم مخالفتهاي بزرگ نيفراخت ، جز آن که گاهي محيط و حرکات و اعمال معاويه را به باد انتقاد مي گرفت و مردم را به آينده نزديک اميدوار مي ساخت که اقدام مؤثري خواهد نمود. و در تمام طول مدتي  که معاويه از مردم براي ولايت عهدي يزيد، بيعت مي گرفت ، حسين به شدت با او مخالفت کرد، و هرگز تن به بيعت يزيد نداد و ولي عهدي او را نپذيرفت و حتي گاهي  (16) سخناني  تند به معاويه گفت و يا نامه اي کوبنده براي او نوشت .
معاويه هم در بيعت گرفتن براي يزيد، به او اصراري نکرد و امام (ع ) همچنين بود و ماند تا معاويه درگذشت ...


قيام حسيني
يزيد پس از معاويه بر تخت حکومت اسلامي تکيه زد و خود را اميرالمؤمنين خواند،و براي اين که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبيت کند، مصمم شد براي نامداران و شخصيتهاي اسلامي پيامي بفرستد و آنان را به بيعت با خويش بخواند. به همين منظور، نامه اي به حاکم مدينه نوشت و در آن يادآور شد که براي من از حسين (ع ) بيعت بگير و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان . حاکم اين خبر را به امام حسين (ع ) رسانيد و جواب مطالبه نمود. امام حسين (ع ) چنين فرمود:
"انا لله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام اذا بليت الامة براع مثل (17) يزيد آن گاه که افرادي چون يزيد، (شراب خوار و قمارباز و بي ايمان و ناپاک که حتي  ظاهر اسلام را هم مراعات نمي کند) بر مسند حکومت اسلامي بنشيند، بايد فاتحه اسلام را خواند. (زيرا اين گونه زمامدارها با نيروي اسلام و به نام اسلام ، اسلام را از بين مي برند.)
امام حسين (ع ) مي دانست اينک که حکومت يزيد را به رسميت نشناخته است ، اگر در مدينه بماند به قتلش مي رسانند، لذا به امر پروردگار، شبانه و مخفي از مدينه به سوي مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه ، همراه با سرباز زدن او از بيعت يزيد، در بين مردم مکه و مدينه انتشار يافت ، و اين خبر تا به کوفه هم رسيد. کوفيان از امام حسين (ع ) که در مکه بسر مي برد دعوت کردند تا به سوي آنان آيد و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن عقيل ، پسر عموي خويش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفي را از نزديک ببيند و برايش بنويسد. مسلم به کوفه رسيد و با استقبال گرم و بي سابقه اي روبرو شد، هزاران نفر به عنوان نايب امام (ع ) با او بيعت کردند، و مسلم هم نامه اي  به امام حسين (ع ) نگاشت و حرکت فوري امام (ع ) را لازم گزارش داد.
هر چند امام حسين (ع ) کوفيان را به خوبي مي شناخت ، و بي وفايي  و بي ديني شان را در زمان حکومت پدر و برادر ديده بود و مي دانست به گفته ها و بيعتشان با مسلم نمي توان اعتماد کرد، و ليکن براي اتمام حجت و اجراي اوامر پروردگار تصميم گرفت که به سوي کوفه حرکت کند.
با اين حال تا هشتم ذي حجه ، يعني روزي  که همه مردم مکه عازم رفتن به "مني " بودند و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام مي خواست خود را به مکه (18) برساند، آن حضرت در مکه ماند و در چنين روزي با اهل بيت و ياران خود، از مکه به طرف عراق خارج شد و با اين کار هم به وظيفه خويش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پيغمبر امت ، يزيد را به رسميت نشناخته و با او بيعت نکرده ، بلکه عليه او قيام کرده است .
يزيد که حرکت مسلم را به سوي کوفه دريافته و از بيعت کوفيان با او آگاه شده بود، ابن زياد را (که از پليدترين ياران يزيد و از کثيفترين طرفداران حکومت بني اميه بود) به کوفه فرستاد. ابن زياد از ضعف ايمان و دورويي و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهديد ارعاب ، آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت ، و مسلم به تنهايي با عمال ابن زياد به نبرد پرداخت ، و پس از جنگي دلاورانه و شگفت ، با شجاعت شهيد شد.
(سلام خدا بر او باد). و ابن زياد جامعه دورو و خيانتکار و بي ايمان کوفه را عليه امام حسين (ع ) برانگيخت ، و کار به جايي رسيد که عده اي از همان کساني که براي امام (ع ) دعوت نامه نوشته بودند، سلاح جنگ پوشيدند و منتظر ماندند تا امام حسين (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.
امام حسين (ع ) از همان شبي که از مدينه بيرون آمد، و در تمام مدتي که در مکه اقامت گزيد، و در طول راه مکه به کربلا، تا هنگام شهادت ، گاهي به اشاره ، گاهي به اعلان مي داشت که : "مقصود من از حرکت ، رسوا ساختن حکومت ضد اسلامي يزيد و صراحت ، برپاداشتن امر به معروف و نهي از منکر و ايستادگي در برابر ظلم و ستمگري است و جز حمايت قرآن و زنده داشتن دين محمدي هدفي ندارم .
و اين مأموريتي بود که خداوند به او واگذار نموده بود، حتي اگر به کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسيري خانواده اش اتمام پذيرد. رسول گرامي (ص ) و اميرمؤمنان (ع) و حسن بن علي (ع ) پيشوايان پيشين اسلام ، شهادت امام حسين (ع ) را بارها بيان فرموده بودند. حتي در هنگام ولادت امام حسين (ع )، و خود امام حسين (ع ) به (19) رسول گرانمايه اسلام (ص ) شهادتش را تذکر داده بود.
علم امامت مي دانست که آخر اين سفر به شهادتش مي انجامد، ولي او کسي نبود که در برابر دستور آسماني  و فرمان خدا براي جان خود ارزشي قائل باشد، يا از اسارت خانواده اش واهمه اي  به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا را کرامت و شهادت را سعادت مي پنداشت . (سلام ابدي خدا بر او باد) .
خبر "شهادت حسين (ع ) در کربلا" به قدري در اجتماع اسلامي مورد گفتگو واقع شده بود که عامه مردم از پايان اين سفر مطلع بودند. چون جسته و گريخته ، از رسول الله (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و امام حسن بن علي (ع ) و ديگر بزرگان صدر اسلام شنيده بودند. بدينسان حرکت امام حسين (ع ) با آن درگيريها و ناراحتيها احتمال کشته شدنش را در اذهان عامه تشديد کرد. بويژه که خود در طول راه مي فرمود: "من کان باذلا فينا مهجته (20) و موطنا علي لقاء الله نفسه فليرحل معنا.
هر کس حاضر است در راه ما از جان خويش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد، همراه ما بيايد. و لذا در بعضي از دوستان اين توهم پيش آمد که حضرتش را از اين سفر منصرف سازند.
غافل از اين که فرزند علي  بن ابي طالب (ع ) امام و جانشين پيامبر، و از ديگران به وظيفه خويش آگاهتر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده دست نخواهد کشيد.
باري امام حسين (ع ) با همه اين افکار و نظريه ها که اطرافش را گرفته بود به راه خويش ادامه داد، و کوچکترين خللي در تصميمش راه نيافت .
سرانجام ، رفت ، و شهادت را دريافت . نه خود تنها، بلکه با اصحاب و فرزندان که هر يک ستاره اي درخشان در افق اسلام بودند، رفتند و کشته شدند، و خونهايشان شنهاي گرم دشت کربلا را لاله باران کرد تا جامعه مسلمانان بفهمد يزيد (باقي مانده بسترهاي  گناه آلود خاندان اميه ) جانشين رسول خدا نيست ، و اساسا اسلام از بني اميه و بني اميه از اسلام جداست .
راستي هرگز انديشيده ايد اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرين حسين (ع ) به وقوع نمي پيوست و مردم يزيد را خليفه پيغمبر (ص ) مي دانستند، و آن گاه اخبار دربار يزيد و شهوترانيهاي او و عمالش را مي شنيدند، چقدر از اسلام متنفر مي شدند، زيرا اسلامي که خليفه پيغمبرش يزيد باشد، به راستي نيز تنفرآور است ... و خاندان پاک حضرت امام حسين (ع ) نيز اسير شدند تا آخرين رسالت اين شهادت را به گوش مردم برسانند. و شنيديم و خوانديم که در شهرها، در بازارها، در مسجدها، در بارگاه متعفن پسر زياد و دربار نکبت بار يزيد، هماره و همه جا دهان گشودند و فرياد زدند، و پرده زيباي  فريب را از چهره زشت و جنايتکار جيره خواران بني اميه برداشتند و ثابت کردند که يزيد سگ باز وشرابخوار است ، هرگز لياقت خلافت ندارد و اين اريکه اي که او بر آن تکيه زده جايگاه او نيست . سخنانشان رسالت شهادت حسيني را تکميل کرد، طوفاني  در جانها برانگيختند، چنان که نام يزيد تا هميشه مترادف با هر پستي و رذالت و دناءت گرديد و همه آرزوهاي طلايي و شيطانيش چون نقش بر آب گشت . نگرشي  ژرف مي خواهد تا بتوان بر همه ابعاد اين شهادت عظيم و پرنتيجه دست يافت .
از همان اوان شهادتش تا کنون ، دوستان و شيعيانش ، و همه آنان که به شرافت و عظمت انسان ارج مي گذارند، همه ساله سالروز به خون غلتيدنش را، سالروز قيام و شهادتش را با سياه پوشي  و عزاداري محترم مي شمارند، و خلوص خويش را با گريه بر مصايب آن بزرگوار ابراز مي دارند. پيشوايان مآل انديش و معصوم ما، هماره به واقعه کربلا و به زنده داشتن آن عنايتي خاص داشتند.
غير از اين که خود به زيارت مرقدش مي شتافتند و عزايش را بر پا مي داشتند، در فضيلت عزاداري و محزون بودن براي آن بزرگوار، گفتارهاي متعددي ايراد فرموده اند. ابوعماره گويد: "روزي به حضور امام ششم صادق آل محمد (ع ) رسيدم ، فرمود اشعاري در سوگواري حسين براي ما بخوان . وقتي شروع به خواندن نمودم صداي گريه حضرت برخاست ، من مي خواندم و آن عزيز مي گريست ، چندان که صداي گريه از خانه برخاست .
بعد از آن که اشعار را تمام کردم ، امام (ع ) در فضليت و ثواب مرثيه و گرياندن مردم بر امام (21) حسين (ع ) مطالبي بيان فرمود و نيز از آن جناب است که فرمود: "گريستن و بي تابي کردن در هيچ مصيبتي شايسته (22) نيست مگر در مصيبت حسين بن علي ، که ثواب و جزايي گرانمايه دارد.
باقرالعلوم ، امام پنجم (ع ) به محمد بن مسلم که يکي از اصحاب بزرگ او است فرمود: "به شيعيان ما بگوييد که به زيارت مرقد حسين بروند، زيرا بر هر شخص باايماني که (23) به امامت ما معترف است ، زيارت قبر اباعبدالله لازم مي باشد.
امام صادق (ع ) مي فرمايد: "ان زيارة الحسين عليه السلام افضل ما يکون من الاعمال . (24) همانا زيارت حسين (ع ) از هر عمل پسنديده اي ارزش و فضيلتش بيشتر است .
زيرا که اين زيارت در حقيقت مدرسه بزرگ و عظيم است که به جهانيان درس ايمان و عمل صالح مي دهد و گويي  روح را به سوي ملکوت خوبيها و پاکدامنيها و فداکاريها پرواز مي دهد. هر چند عزاداري و گريه بر مصايب حسين بن علي (ع )، و مشرف شدن به زيارت قبرش و بازنماياندن تاريخ پرشکوه و حماسه ساز کربلايش ارزش و معياري والا دارد، لکن بايد دانست که نبايد تنها به اين زيارتها و گريه ها و غم گساريدن اکتفا کرد، بلکه همه اين تظاهرات ، فلسفه دين داري ، فداکاري و حمايت از قوانين آسماني را به ما گوشزد مي نمايد، و هدف هم جز اين نيست ، و نياز بزرگ ما از درگاه حسيني آموختن انسانيت و خالي بودن دل از هر چه غير از خداست مي باشد، و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضيه بپردازيم ، هدف مقدس حسيني به فراموشي مي گرايد.


اخلاق و رفتار امام حسين (ع )
با نگاهي  اجمالي به 56سال زندگي سراسر خداخواهي و خداجويي  حسين (ع )، درمي يابيم که هماره وقت او به پاکدامني  و بندگي و نشر رسالت احمدي و مفاهيم عميقي والاتر از درک و ديد ما گذشته است . اکنون مروري  کوتاه به زواياي زندگاني آن عزيز، که پيش روي ما است :
جنابش به نماز و نيايش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسياري  و حتي در آخرين شب (25) داشت . گاهي در شبانه روز صدها رکعت نماز مي گزاشت .
زندگي دست از نياز و دعا برنداشت ، و خوانده ايم که از دشمنان مهلت خواست تا بتواند با خداي خويش به خلوت بنشيند. و فرمود: "خدا مي داند که من نماز و تلاوت (26) قرآن و دعاي زياد و استغفار را دوست دارم  (27) حضرتش بارها پياده به خانه کعبه شتافت و مراسم حج را برگزار کرد.
ابن اثير در کتاب "اسد الغابة " مي نويسد: "کان الحسين رضي الله عنه فاضلا کثير الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال (28) الخير جميعها. حسين (ع ) بسيار روزه مي گرفت و نماز مي گزارد و به حج مي رفت و صدقه مي داد و همه کارهاي پسنديده را انجام مي داد.
شخصيت حسين بن علي  (ع ) آنچنان بلند و دور از دسترس و پرشکوه بود که وقتي با برادرش امام مجتبي (ع ) پياده به کعبه مي رفتند، همه بزرگان و شخصيتهاي اسلامي به (29) احترامشان از مرکب پياده شده ، همراه آنان راه مي پيمودند.
احترامي که جامعه براي  حسين (ع ) قائل بود، بدان جهت بود که او با مردم زندگي  مي کرد - از مردم و معاشرتشان کناره نمي جست - با جان جامعه هماهنگ بود، چونان ديگران از مواهب و مصائب يک اجتماع برخوردار بود، و بالاتر از همه ايمان بي تزلزل او به خداوند، او را غم خوار و ياور مردم ساخته بود.
و گرنه ، او نه کاخهاي مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ، و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمي بستند، و حرم رسول الله (ص ) را براي او خلوت نمي کردند... اين روايت يک نمونه از اخلاق اجتماعي اوست ، بخوانيم :
روزي از محلي عبور مي فرمود، عده اي از فقرا بر عباهاي پهن شده شان نشسته بودند و نان پاره هاي خشکي  مي خوردند، امام حسين (ع ) مي گذشت که تعارفش کردند و او هم پذيرفت ، نشست و تناول فرمود و آن گاه بيان داشت : "ان الله لا يحب المتکبرين "، خداوند متکبران را دوست نمي دارد. (30)
پس فرمود: "من دعوت شما را اجابت کردم ، شما هم دعوت مرا اجابت کنيد.
آنها هم دعوت آن حضرت را پذيرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند. حضرت دستور داد و بدين ترتيب پذيرايي گرمي  (31) هر چه در خانه موجود است به ضيافتشان بياورند، از آنان به عمل آمد، و نيز درس تواضع و انسان دوستي را با عمل خويش به جامعه آموخت .
شعيب بن عبدالرحمن خزاعي  مي گويد: "چون حسين بن علي (ع ) به شهادت رسيد، بر پشت مبارکش آثار پينه مشاهده کردند، علتش را از امام زين العابدين (ع ) پرسيدند، فرمود اين پينه ها اثر کيسه هاي  غذايي است که پدرم شبها به دوش مي کشيد و به خانه (32) زنهاي  شوهرمرده و کودکان يتيم و فقرا مي رسانيد.
شدت علاقه امام حسين (ع ) را به دفاع از مظلوم و حمايت از ستم ديدگان مي توان در داستان "ارينب وهمسرش عبدالله بن سلام " دريافت ، که اجمال و فشرده اش را در اين جا متذکر مي شويم : يزيد به زمان ولايت عهدي ، با اين که همه نوع وسايل شهوتراني و کام جويي و کامروايي از قبيل پول ، مقام ، کنيزان رقاصه و... در اختيار داشت ، چشم ناپاک و هرزه اش را به بانوي شوهردار عفيفي دوخته بود.
پدرش معاويه به جاي اين که در برابر اين رفتار زشت و ننگين عکس العمل کوبنده اي  نشان دهد، با حيله گري  و دروغ پردازي و فريبکاري ، مقدماتي فراهم ساخت تا زن پاکدامن مسلمان را از خانه شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلوده پسرش يزيد بکشاند. حسين بن علي (ع ) از قضيه باخبر شد، در برابر اين تصميم زشت ايستاد و نقشه شوم معاويه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از يکي از قوانين اسلام ، زن را به شوهرش عبدالله بن سلام بازگرداند و دست تعدي و تجاوز يزيد را از خانواده مسلمان و پاکيزه اي قطع نمود و با اين کار همت و غيرت الهي اش را نمايان و علاقه مندي خود را به حفظ نواميس جامعه مسلمانان ابراز داشت ، و اين رفتار داستاني شد که در مفاخر آل علي (ع ) و دناءت و ستمگري بني اميه ، براي هميشه در تاريخ به يادگار (33) ماند.
علائلي در کتاب "سمو المعني " مي نويسد:
"ما در تاريخ انسان به مردان بزرگي برخورد مي کنيم که هر کدام در جبهه و جهتي  عظمت و بزرگي خويش را جهان گير ساخته اند، يکي در شجاعت ، ديگري در زهد، آن ديگري در سخاوت ، و... اما شکوه و بزرگي امام حسين (ع ) حجم عظيمي است که ابعاد بي نهايتش هر يک مشخص کننده يک عظمت فراز تاريخ است ، گويا او جامع همه (34) والاييها و فرازمنديها است .
 آري ، مردي که وارث بي کرانگي  نبوت محمدي است ، مردي که وارث عظمت عدل و مروت پدري چون حضرت علي  (ع ) است و وارث جلال و درخشندگي فضيلت مادري چون حضرت فاطمه (س ) است ، چگونه نمونه برتر و والاي عظمت انسان و نشانه آشکار فضيلتهاي خدايي نباشد. درود ما بر او باد که بايد او را سمبل اعمال و کردارمان قرار دهيم .
امام حسين (ع ) و حکايت زيستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد کردارش نه تنها نمونه يک بزرگ مرد تاريخ را براي ما مجسم مي سازد، بلکه او با همه خويشتن ، آيينه تمام نماي فضيلتها، بزرگ منشيها، فداکاريها، جان بازيها، خداخواهيها وخداجوييها مي باشد، او به تنهايي  مي تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشريت را ضامن گردد. بودن و رفتنش ، معنويت و فضيلتهاي انسان را ارجمند نمود.

پي نوشتها:

در سال و ماه و روز ولادت امام حسين (ع ) اقوال ديگري هم گفته شده است ، ولي  (1)
ما قول مشهور بين شيعه را نقل کرديم . ر. به . ک . اعلام الوري طبرسي ، ص .213
احتمال دارد منظور از اسما، دختر يزيد بن سکن انصاري باشد. ر. به . ک . اعيان (2)
الشيعه ، جزء ,11 ص .167
امالي شيخ طوسي ، ج 1، ص .377 (3)
شبر بر وزن حسن ، و شبير بر وزن حسين ، و مبشر بر وزن محسن ، نام پسران هارون (4)
بوده است و پيغمبر اسلام (ص ) فرزندان خود حسن و حسين و محسن را به اين سه نام
ناميده است - تاج العروس ، ج 3، ص ,389 اين سه کلمه در زبان عبري همان معني را
دارد که حسن و حسين و محسن در زبان عربي دارد - لسان العرب ، ج ,66 ص .60
معاني الاخبار، ص .57 (5)
در منابع اسلامي درباره عقيقه سفارش فراوان شده و براي سلامتي فرزند بسيار (6)
مؤثر دانسته شده است . ر. به . ک . وسائل الشيعه ، ج ,15 ص 143به بعد.
کافي ، ج 6، ص .33 (7)
مقتل خوارزمي ، ج 1، ص 146- کمال الدين صدوق ، ص .152 (8)
سنن ترمذي ، ج 5، ص .323 (9)
ذخائر العقبي ، ص .122 (10)
الاصابه ، ج ,11 ص .30 (11)
سنن ترمذي ، ج 5، ص 324- در اين قسمت رواياتي که در کتابهاي اهل تسنن آمده (12)
است نقل شد تا براي آنها هم سنديت داشته باشد.
الاصابه ، ج 1، ص .333 (13)
تذکرة الخواص ابن جوزي ، ص 34- الاصابه ، ج 1، ص ,333 آن طور که بعضي از (14)
مورخين گفته اند اين موضوع تقريبا در سن ده سالگي امام حسين (ع ) اتفاق افتاده
است .
ارشاد مفيد، ص .173 (15)
رجال کشي ، ص 94- کشف الغمة ، ج 2، ص .206 (16)
مقتل خوارزمي ، ج 1، ص 184- لهوف ، ص .20 (17)
روز هشتم ماه ذيحجه مستحب است که حاجيها به "مني " بروند، و در آن زمان به (18)
اين حکم استحبابي عمل مي کردند، ولي در زمان ما مرسوم شده است که از روز هشتم
يکسره به عرفات مي روند.
کامل الزيارات ، ص 68به بعد - مشير الاحزان ، ص 9. (19)
لهوف ، ص .53 (20)
کامل الزيارات ، ص .105 (21)
کامل الزيارات ، ص .101 (22)
کامل الزيارات ، ص .121 (23)
کامل الزيارات ، ص .147 (24)
عقد الفريد، ج 3، ص .143 (25)
ارشاد مفيد، ص .214 (26)
مناقب ابن شهرآشوب ، ج 3، ص 224- اسد الغابة ، ج 2، ص .20 (27)
اسد الغابة ، ج 2، ص .20 (28)
ذکري  الحسين ، ج 1، ص ,152 به نقل از رياض الجنان ، چاپ بمبک ي ، ص 241- (29)
انساب الاشراف .
سوره نحل ، آيه .22 (30)
تفسير عياشي ، ج 2، ص .257 (31)
مناقب ، ج 2، ص .222 (32)
الامامة والسياسة ، ج 1، ص 253به بعد. (33)
از کتاب سمو المعني ، ص 104به بعد، نقل به معني شده است . (34)

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:, توسط اميد

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:, توسط اميد

حرم حضرت علی (ع) در 112 سال پیش

 
2 عکس یسیار قدیمی از حرم حضرت علی (ع) www.taknaz.ir


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:, توسط اميد

کشف اولین تصویر از حضرت مسیح + (عکس)

تعدادی ورقه ی آهنی در اردن از درون غاری پیدا شده است که محققان معتقدند بر روی یکی از انها تصویر حضرت مسیح حک شده است.

به گزارش انتخاب، در این تصویر مردی جوان با ریش و موهای فر خورده دیده می شود. این ورقه های آهنی متعلق به دو هزار سال پیش می باشند . این تصاویر اطلاعات دقیقی به محققان نمی دهد، اما بر روی یکی از آنها تاج از خار دیده می شود.

کشف اولین تصویر از حضرت مسیح + (عکس) www.taknaz.ir

این ورقه های آهنی خارق العاده، در غاری در اردن پیدا شده است.

این تصویر می تواند اولین تصویر از عیسی مسیح باشد که می توان گفت در زمان کسانی که او را می شناخته اند، کشیده شده است.

کشف اولین تصویر از حضرت مسیح + (عکس) www.taknaz.ir

این ورقه های آهنی کمی از کارت های اعتباری امروزی کوچک تر است. بر روی  برخی از این ورقه  های آهنی، تصاویری دیده می شود، که پایین آنان به زبان عبری نوشته هایی وجود دارد که کسی هنوز به مفهوم آنان پی نبرده است.

محققان معتقدند که تصویر پشتی این ورقه آهنی، نشان دهنده نقشه اورشلیم است.


کشف اولین تصویر از حضرت مسیح + (عکس) www.taknaz.ir
 


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:, توسط اميد

شکار جوانان و صیّادی سیاسی

خبرگزاری فارس: اعترافات تکان دهندة دختران و پسرانی که در دام سازمان منافقین افتاده یا آنان که در محافل و مجالس غرب‌گرا شب‌ها را به صبح رسانده‌اند ثابت می‌کند که این گروه‌ها با اجرای محدودیت‌های سنگین،از آنان به عنوان طعمه برای شکار دیگران استفاده می‌کنند.

 

خبرگزاری فارس: شکار جوانان و صیّادی سیاسی

اشاره

شاید این سؤال برای شما هم پیش آمده باشد که چرا گاه جوانی که در خانواده‌ای مسلمان به دنیا آمده و در جامعه‌ای تربیت شده و در مدرسه و دانشگاه متعلق به نظام اسلامی تحصیلات خود را به پایان رسانده است، یکباره به دام التقاط و ابتذال و انحراف می‌افتد و به جای آن‌که در راه رشد و تعالی خود و جامعه اش بکوشد، به ابزاری در دست مخالفان دین و میهن و مردم بدل می‌شود؟

شکی نیست که هم خانه و هم مدرسه و هم محیط، نقشی محوری در شکل‌گیری شخصیت جوان دارند و شخصیت اخلاقی، علمی و هویت دینی او را شکل می‌دهند؛ ولی نباید از یاد برد که در جوهرة جوانی اکسیری نهفته است که اگر در مسیری درست هدایت نشود، این عوامل هم به تنهایی توان تعالی جوان یا جلوگیری از سقوط او را نخواهند داشت.

جوان آرمانگراست

به همان اندازه که پیر در گذشته و با خاطرات خود زندگی می‌کند، جوان در آینده و با آرمان‌ها و آرزوهای فردایش زندگی می‌کند. جوان در ذهنش مدینه فاضله و قصری رؤیایی برای خود می‌سازد و در اندیشة ورود به آن مدینه و آن قصر به تلاش و تکاپو می‌پردازد. خداوند جاذبة جنسی را در نهاد انسان قرار داده تا انگیزه‌ای برای تشکیل خانواده و در نتیجه بقای نسل بشر باشد، اما اگر این جاذبه در مسیری که خداوند و شرع مقدس معین کرده قرار نگیرد، علاوه بر اشاعه فساد و فحشا در جامعه، نوع بشر نیز به خطر می‌افتد.1

به همین ترتیب، خداوند در نهاد جوان، آرمانگرایی را نیز قرار داده تا حس تکاپو و تلاش و آینده‌سازی و امید به زندگی را در او تقویت کند. مقام معظم رهبری درباره محسوس بودن آرمانگرایی جوان می‌فرمایند: «در محیط جوان، آرمان‌ها محسوس، ملموس، زنده، قابل دسترسی و دستیابی است، لذا برای آن‌ها تلاش می‌شود. خود این تلاش، تلاش مبارکی می‌شود.»2

آرمان‌گرایی نیز چون نعمت‌های دیگر الهی، به همان اندازه که فرصت محسوب می‌شود، برای جوان تهدیدی نیز به شمار می‌آید؛ زیرا اگر آرمانگرایی در مسیر صحیح خود قرار نگیرد، جوان را به دام‌هایی سوق می‌دهد که شکارچیان ماهر آن را بر سر راه جوانان پهن کرده‌اند. این شکارچیان را می‌توان به دو گروه تقسیم کرد: گروه اول، افراد و گروه‌هایی هستند که آرمانگرایی را نوعی خیال‌پردازی و فریب خود تلقی می‌کنند. گروه دوم، افراد و گروه‌هایی هستند که با بالا بردن توقعات جوانان، اندیشه‌ها و برنامه‌های خود را تنها راه رسیدن جوان به آرمان‌ها معرفی می‌کنند.

گروه اول چه می‌گویند و چه می‌کنند؟

گروه اول افراد و جریان‌های فرهنگی و سیاسی‌ای هستند که یا خود به مقصد و مقصود نرسیده‌اند، یا چنان روحیة عقده و انتقام‌جویی در آنان شدت گرفته است که چشم دیدن تعالی و ترقی جوانان این سرزمین را ندارند و در صدد منزوی کردن جوانان و دمیدن روح یأس و ناامیدی در آنان هستند.این گروه‌ها که مستقیم و غیرمستقیم توسط عوامل استکبار و با صرف هزینه‌های گزاف3 آنان در صدد متوقف کردن روند رو به رشد امید در زندگی و توسعة کشور اسلامی هستند، با سخنان بیهوده و بی‌اساس چون «دیگران که مدرک گرفته‌اند کجا را گرفته‌اند»، «بر فرض که تحصیل کردی، کار کجاست؟»، «بزن بر طبل بیعاری که آن هم عالمی دارد» و ... جوانان را به استفاده از مواد مخدر، قرص‌های روانگردان، شرکت در جلسات لهو و لعب، مطالعة کتب رمان‌نویسان پوچ‌ و خواندن اشعار شاعرانی که بدبینانه به جهان می‌نگرند دعوت می‌کنند و روح آرمانگرایی و امید و نشاط و جوانی را از آنان می‌گیرند.

فرقه‌های صوفیه، محافل و مجالس به ظاهر ادبی و عرفانی، اما در واقع مبلغ و مروج عرفان‌های وارداتی(چون عرفان‌های سرخپوستی، کنفوسیوسی، هندویی و ...)، افراد شیادی که با شیوه‌ها و شگردهای غیر شرعی و با تلفیق ناصواب آیات و روایات با هم به ارائه تعاریف مبتذل از خلقت انسان و آفرینش آسمان و زمین و فرشتگان می‌پردازند، مدعیان دروغین مهدویت و گروه‌های پانک و رپ و ...، و حتی گروه‌های شیطان‌پرستی که با آرایش سیاه و پوشیدن لباس‌هایی با آرم اسکلت آدمی و ... به خیابان‌ها پا می‌گذارند، به جای دمیدن روح امید و شادابی و آرمانگرایی، جوانان را به انزوا و عزلت و درون‌گرایی و کناره‌گیری از فعالیت‌های اجتماعی و محافل علمی و اخلاقی فرا‌می‌خوانند. این گروه‌ها را می‌توان در زمرة گروه نخست به شمار آورد.

شیوه‌ها و شگردهای گروه دوم

گروه دوم بر خلاف گروه اول، که اغلب در قالب جریان‌های فرهنگی، سیاست‌های التقاطی و جدید، اهداف خود را دنبال می‌کنند، بیشتر، گروه‌ها و جریان‌های سیاسی هستند. این افراد و گروه ها با استفاده از روحیة آرمانگرایی جوان در صدد رسیدن به اهداف از پیش تعیین شدة خود هستند و به جوان و روحیه آرمانگرایی او به چشم ابزاری می‌نگرند که راه دستیابی به قدرت را برای آنان هموار می‌سازد.

از یاد نبریم که پس از پیروزی انقلاب، گروه‌های مارکسیستی و چپ‌گرا با شعارهایی چون «نان، مسکن، امنیت»، «جامعه بی‌طبقة توحیدی» و ... یگانه منجی جامعه و نسخة دستیابی جوانان به آرمان‌ها و آرزوهای آنان را برنامه‌های سوسیالیستی و حاکمیت خود بر جامعه می‌دانستند و بسیاری از جوانان را به سوی خانه‌های تیمی و عنکبوتی کشاندند و عملاً آنان را از خدمت به خانواده و جامعه و نظام اسلامی باز داشتند.

جوان چه وظیفه‌ای دارد؟

جوان باید به آرمانگرایی به چشم ودیعه‌ای الهی بنگرد و اجازه ندهد اندیشه ایده‌آلیستی(پندارگرایی) جریان‌های پندارگرا و وهم‌آلود و نیز دگماتیسم محصورگرا در یک حزب و گروه، او را از اندیشه رئالیستی(واقع‌گرایی) جدا کند.جوان باید این وصیت امام کاظم(ع) را به هشام بن حکم، نصب العین خود قرار دهد که «یا هشام لو کان فی یدک جوزه و قال الناس [فی یدک] لؤلؤه ما کان ینفعک و انت تعلم أنّها جوزه و لو کان فی یدک لؤلوهٌ و قال الناس:

إنها جوزه ما ضَرَّک و أنت تعلم أنها لؤلؤه»4؛ ای هشام، اگر گردویی در دست تو باشد و همة مردم آن را درّی گرانبها خواندند و تو به این مسئله ایمان داشتی که آن گردویی است، قضاوت و برداشت مردم به حال تو سودی نخواهد داشت و بالعکس، اگر تو درّی گرانبها در دست داشتی و مردم آن را گردویی تلقی کردند و خود به ارزش آن واقف بودی، بدان که ضرری به تو نخواهد رسید.جوان باید به این معنا دست یابد که سرمایه، تنها سرمایه مادی نیست، بلکه همین آرمان‌خواهی، خود بزرگ‌ترین سرمایه است. گاه داشتن یک خانواده خوب، پدر، مادر، خواهر، برادر، یا دوستی تلاشگر و مؤمن و مقید به آداب اسلامی، بزرگ‌ترین سرمایه است و هرگز با سرمایه‌های دیگر قابل قیاس نیست.

جوان به دنبال الگوست

تأثیرپذیری از نوع نگاه به جهان و تأسی به نوع رفتار، از پوشش گرفته تا نوع غذا خوردن و تکرار واژهایی که الگو از آن استفاده می‌کند، از ویژگی‌های نسل جوان و اقتضائات جوانی است.کمپانی‌های بزرگ تولید لباس، مواد غذایی و حتی سیگار و آدامس، بیشترین منفعت را از الگوپذیری جوانان می‌برند. آنان پس از الگوسازی کذب در میان هنرپیشگان، ورزشکاران، خوانندگان و بازی‌های رایانه‌ای، محصولات خود را از طریق این مانکن‌های زنده و گاه کاغذی و گاه رایانه‌ای به تولید انبوه می‌رسانند و اعتقادات و فرهنگ و سیاست خود را به همراه سود سرشار از فروش آن دنبال می‌کنند.

در ابتدای انقلاب، گروه‌های چپ‌گرا با ارائه الگوهای خود که در مبارزات چریکی کشته شده بودند، تا حدودی موفق به پر کردن خلأ الگویابی جوانان شدند5 و متأسفانه، بسیاری را با این الگوها به خانه‌های عنکبوتی کشاندند و آنان را در برابر دین و مذهب و ملت و سرزمین مادری خود قرار دادند.جوان مسلمان باید در برخورد با الگوهای فرهنگی، ورزشی، هنری و خصوصاً سیاسی، عقلانیت را بر احساسات غلبه دهد و این معنا را بپذیرد که حضرت رسول اعظم(ص) فرمودند: «من تشبه بقوم فهو منهم»6؛ هر کس خود را شبیه قومی کند، از آن‌ها به شمار می‌رود.

یک جوان مسلمان باید به این حدیث امیر مؤمنان توجه کند که فرمود: «اوحی الله تبارک و تعالی الی نبی من الانبیاء: قل لقومک لا یلبسوا لباس اعدایی و لا یطعموا مطاعم اعدایی و لا تتشکلوا بمشاکل اعدایی فیکونوا اعدایی»7؛ خداوند به یکی از انبیایش وحی کرد که به قومت بگو که لباس دشمنانم را نپوشند و غذای دشمنان را نخورند و خود را به شکل آنان درنیاورند که در این صورت جزو دشمنان من شمرده می‌شوند.

جوان پر انرژی است

اقتضای جوانی، پر انرژی بودن است. همین مسئله موجب شده است که او برخلاف افراد مسن و میانسال، پر تحرک باشد و نتواند در یک حالت و یک مکان بماند.این پرسش: «پدر بزرگ، مادربزرگ، پدر، مادر دیگر کاری ندارید؟!»، که گاه در محیط خانه جوان شنیده می‌شود، تفاوت جوان با افراد میانسال و بزرگسال و رابطة مفهوم زمان را با انرژی جوان به اثبات می‌رساند.

اگر سیر تحول و تطور تاریخ بشر را به سه دوره کشاورزی، دامپروری، و صنعتی تقیسم کنیم، در دو دورة کشاورزی و دامپروری به خاطر این‌که بیشتر مشاغل محصور و محدود به استفاده از دست و بازو بوده، طبیعتاً، کار با تخلیة انرژی همراه بوده و جوان نیز(همانند افراد دیگر) با بدنی خسته محل کار را ترک می‌کرده است؛اما در دورة ما که عصر صنعت نامیده می‌شود، به لحاظ این‌که بیشتر مشاغل بدون تخلیة انرژی جسمی و روحی همراه است، بسیاری افراد، به ویژه جوانان با معضل تخلیه انرژی روبه‌رو هستند و این انرژی که سرمایه‌ای بس گران‌بهاست برای آن‌ها به کوله باری سنگین مبدل شده است.

از این رو، جوان از هر برنامه‌ای که با طبیعت سرشار از انرژی او همخوانی داشته باشد استقبال می‌کند؛ چه ورزشی، چه میتینگ حزبی و چه عملیات‌های پرهیجان و اکشن‌های تند. رفتار جوان پس از پیروزی یا شکست تیم‌های مورد علاقه‌شان در ورزشگاه به نوعی به همین نیاز به تخلیه انرژی در عصر صنعت باز می‌گردد.وجود این جوهرة‌ جوانی در کالبد جوان، موجب گشت که جریان‌های سیاسی و گروهک‌های چپ‌گرا و راست‌گرا در سال‌های آغازین انقلاب، برای نائل آمدن به اهداف خود، بسترها و عرصه‌های تخلیه انرژی جوانان را در لیست برنامه‌های خود قرار دهند. برگزاری مراسم کوهنوردی، مقاله خوانی، مقاله نویسی، روزنامه دیواری، آموزش اسلحه و ... از سوی گروهک‌ها، بسیاری از جوانان را به دام آن‌ها گرفتار کرد.

تمسک به شیوه‌های روانشناختی و جامعه شناختی، ایجاد جذابیت‌های جنسی با اختلاط بین دختران و پسران در برنامه‌های سازمان‌ها و گروهک‌های چپ‌گرا در سال‌های نخست پیروزی انقلاب، بعدها توسط گروه‌های متمایل به بلوک غرب، که از پیش از انقلاب محافل ادبی و هنری و ورزشی را در اختیار داشتند، مورد استفاده قرار گرفت و این محافل و مراکز، عملاً به دفتر عضوگیری و یارگیری برای احزاب و گروه‌های متمایل به فرهنگ منحط غرب مبدل گردید.

جوان استقلال‌طلب است

جوان به دنبال اعلام استقلال است. از این رو، به دنبال طرح شخصیت خود و اعلام موجودیت در خانه و جامعه است. او دوست دارد افراد جامعه به رسمیتش بشناسند، به او بها دهند، از او نظر بخواهند، در جمع از او یاد کنند و به او احترام بگذارند.متأسفانه، هنوز در جامعة ما به جوان اجازه اظهارنظر داده نمی‌شود. بدین خاطر، جوان مجبور است برای اثبات جوهرة جوانی گاه دیرتر به منزل بیاید، رفت و آمدهای خود را مخفی کند و گاه در برابر خانواده و سنت‌های اجتماعی و فضای حاکم بر جامعه لب به اعتراض بگشاید.

این روحیه جوان موجب شده است تا گروه‌های منحرف اخلاقی و سیاسی، با اعطای شخصیت کاذب به جوان و سردادن شعارهای جوان پسند(جوان حق انتخاب دارد، او آزاد است و ...) در میان قشر جوان خیمه بزنند و به شکار این نهال‌های نوپای جامعه اسلامی بپردازند. بهره‌برداری از چنین روحیه‌ای از سوی گروه‌ها تا بدان‌جاست که برخی از سیاستمداران و جریان‌ها، به جریان‌های جوان زده مبدل می‌شوند.

این افراد و جریان‌های جوان زده در سال‌های نخست پیروزی انقلاب، بسترهای ارضای روحیة استقلال‌طلبی جوانان را با ایجاد خانه‌های تیمی، دادن مأموریت‌های سنگین (مانند ترور مردم) و اعطای شخصیت و دادن پست‌های کاذب(مانند فرماندهی چند دختر و پسر در فلان محله) فراهم می‌کردند و بسیاری از جوانان را به نام جوانی در برابر اسلام و انقلاب و خانه و مدرسه و جامعه قرار می‌دادند. در کنار این حرکت، جریان‌های چپ‌گرا و جریان‌های وابسته به غرب هم از آغاز انقلاب تاکنون با دادن شعارهای جوان پسند و تعریف و تمجیدهای بی‌پایه و بی‌اساس و بازی کردن با احساسات پاک آنان همواره در صدد بوده‌اند روحیة استقلال‌طلبی آنان را به روحیة رویارویی با استقلال و تمامیت نظام جمهوری اسلامی مبدل کنند.

اعترافات تکان دهندة دختران و پسرانی که در دام سازمان منافقین افتاده یا آنان که در محافل و مجالس غرب‌گرا شب‌ها را به صبح رسانده‌اند ثابت می‌کند که این گروه‌ها نه تنها به شخصیت و هویت و استقلال‌طلبی جوان احترام نمی‌گذارند، بلکه با اجرای محدودیت‌های سنگین، همواره از آنان به عنوان طعمه برای شکار دیگران استفاده می‌کنند.8از یاد نباید برد که حضرت رسول اکرم(ص) جوان‌گرا بود و به جوانان اهتمام خاصی داشت و حتی فرماندة سپاهش(اسامه) یک جوان بود. امام(ره) هم فردی جوان‌گرا بود و بیشتر یاران و فرماندهان او از قشر جوان برخاستند و حماسی‌ترین مقطع تاریخ ایران(دفاع مقدس) توسط آنان اداره شد.

تفاوت جوان‌گرایی پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین و به دنبال آن نهضت اسلامی ما با جوان‌زدگی جریان‌ها و گروه‌ها، در نوع نگاه به جوان است. در جوان‌گرایی، این احترام واقعی است؛ نگاه دلسوزانه است و به موازات تشویق جوانان، تحذیر نیز هست؛ بسترهای رشد علمی و معنوی جوان و احترام متقابل به سنت‌ها و سالخوردگان نیز به چشم می‌خورد و لغزشگاه‌های غرور و خودمحوری به او نشان داده می‌شود، اما در جوان‌زدگی، نگاه به جوان، نگاه دیگری است؛ درست خلاف آنچه از آن یاد شد.

پی‌نوشت‌ها:

1. در حال حاضر، به دلیل فساد و فحشا و از هم پاشیدگی خانواده، نرخ زاد و ولد در برخی کشورهای غربی به صفر سیده است. آسان‌گیری در مهاجرپذیری و نیز جایزه قرار دادن برای متولد شدن فرزند از پیامدهای خارج شدن روابط جنسی از مسیری است که خداوند برای نوع بشر مقرر کرده است.

2. دانشگاه اسلامی و رسالت دانشجوی مسلمان در بیانات مقام معظم رهبری، ج 5، ص 69.

3. در مرزهای شمال و شمال غربی، مشروبات الکلی و در مرزهای شرق و جنوب شرقی، مواد مخدر مجانی در اختیار قاچاقچیان قرار می‌گیرد.

4. تحف العقول، ص 386.

5. مانند عکس‌های چگوآرا، متأسفانه در چند سال گذشته چاپ این عکس و الگوهای مبارزاتی غیر مسلمان دامنه‌ای وسیع یافته است.

6. عوالی اللئالی، ج 1، ص 165، ح 170.

7. مستدرک الوسائل، ج 3، ص 210، ح 3386.

8. به اعضای سازمان منافقین تنها اجازه داشتن یک رادیو یک موج و مطالعه مجله مجاهد داده می‌شود. سردمداران جریان‌های لیبرالی نیز به شدت از نزدیک شدن جوانان به محافل مذهبی و روحانی جلوگیری می‌کنند.


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:, توسط اميد

استاد برجسته حوزه علمیه قم افزود: ‌مشکلاتی در کشور هست که باید به آن بپردازیم، ‌رهبر معظم انقلاب هم با تاکید از کارهای تنش آفرین نهی کردند، اما متأسفانه باز شاهد مسائل تنش‌زا آن هم برای مسائل غیر مهم در کشور هستیم.
کد خبر: ۲۸۰۶۶۴
تاریخ انتشار: ۰۳ آبان ۱۳۹۱ - ۱۲:۱۳

یکی از مراجع تقلید شیعیان با انتقاد از نامه نگاری‌های اخیر در کشور از سوی مسئولان، ایجاد تنش در جامعه را حرام عنوان کرد.

 

به گزارش مهر، آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی صبح چهارشنبه در درس خارج فقه خود که در مسجد اعظم قم برگزار شد، به نامه نگاری‌های اخیر در کشور از سوی برخی مسئولان واکنش نشان داد و نسبت به عواقب هرگونه تنش آفرینی هشدار دادند.

 

وی اظهار داشت: اخیرا در سطح جراید نامه‌هایی رد و بدل می‌شود که تنش آفرین است،‌ بنده عرض می‌کنم در شرایطی زندگی می‌کنیم که ایجاد تنش در جامعه حرام است.

 

استاد برجسته حوزه علمیه قم افزود: ‌مشکلاتی در کشور هست که باید به آن بپردازیم، ‌رهبر معظم انقلاب هم با تاکید از کارهای تنش آفرین نهی کردند، اما متأسفانه باز شاهد مسائل تنش‌زا آن هم برای مسائل غیر مهم در کشور هستیم.



به سراغ مشکلات اصلی مردم بروید

وی خطاب به مسئولان افزود: مسائل غیر اصلی و فرعی را رها کنید، نامه رد و بدل نفرمایید، به سراغ مشکلات اصلی مردم از جمله گرانی، ‌تورم و تحریم ها و تنگناهای اقتصادی و مشکلات اخلاقی بروید و برای حل آنها اقدام کنید.

 

آیت الله مکارم افزود: سراغ مسائلی که بود و نبود آن جزو مسائل اصلی کشور نیست نروید، نگاه کنید به رسانه‌های خارجی که چه غوغاها و تحلیل هایی می کنند و می گویند قوای مملکت به جان هم افتاده و کشور رو به بی ثباتی می رود.

 

وی یادآورشد: امروز در کشورهای اطراف ما شاهد مشکلات بسیاری از جمله ناامنی هستیم، دشمنان فشار می آورند تا کشور ما را هم ناامن کنند و البته به فضل خدا نتوانسته و نخواهند توانست.

 

این مرجع تقلید افزود: با این وضع چرا مسائل غیر مهم و فرعی را به متن جامعه می آورید؟ مصلحت این است که بنشیند مشکلات را حل بفرمایید و اگر این گونه مسائل حل نشد آسمان به زمین نمی آید.



مراجع تقلید مسئولیت دارند

وی اضافه کرد: مراجع تقلید هم مسئولیت دارند در مواقع مختلف تذکر دهند، من هم وظیفه خود دانستم که تقاضا کنم افراد از این گونه تنش‌ها بر حذر باشند و تاکید کنم که مشکلات اصلی مردم را حل کنید.

 

آیت الله مکارم شیرازی یادآورشد: از خداوند می خواهیم که به هم ما هوش فوق‌العاده و درایت کافی و توجه به مسائل اصلی عنایت کند و طرق حل مشکلات را به ما بیاموزد.



عده ای سودجو مصالح یک ملت را فدا می‌‌کنند

وی در ادامه سخنان خود به روایاتی درباره تحصیل اموال اشاره کرد و گفت: گاهی برخی برای به دست آوردن آن مسیرهای حرام را طی می کنند، عده ای سودجو در مسائل مختلف ارز و غیر ارز برای این که در مدت کوتاهی به مال زیادی به دست بیاورند مصالح یک ملت را فدا می‌‌کنند،‌ نظام اقتصادی را به هم می‌زنند و برای دستیابی به ثروت بیشتر دست به هر کاری می‌زنند.

 

استاد برجسته حوزه افزود: مشکل این گونه کارها از سویی این است که انسان شخصیت خود را زیر پا می گذارد، تن به هر ذلتی می‌دهد، ‌وجدان خود را سرکوب می کند،‌ همچنین افرادی در کمین او هستند تا این مال را از چنگ او در بیاورند.

 

 


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:, توسط اميد

ذکری که دوای 99 درد است

» سرویس: معارف و حقوق - دين و انديشه

در کلام روز امروز -چهارشنبه- احادیثی از ائمه معصومین نقل می‌کنیم در باب فواید ذکر و دعایی که خواندن آن درد را شفا می‌دهد.

 

به گزارش سرویس دین و اندیشه خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، پیامبر خدا(ص) فرمودند: "جمله «لا حول و لا قوة الا باللّه‏» 99 درد را شفا می‏‌دهد که ساده‏‌ترین آن‌ها اندوه است1".

 

از مولای متقیان امام علی(ع) نقل شده که فرمودند: "بیمار شدم و پیامبر خدا به عیادتم آمد و فرمود: «بگو: خداوندا! از تو می‏‌خواهم عافیتی را که می‏‌دهی، پیش اندازی، بر امتحان خویش، بردباری‏‌ام بخشی، و مرا به سوی رحمت خویش ببری». من، این دعا را خواندم و پس از آن دعا، از بستر بیماری برخاستم، گویا که از بندی رَسته باشم2".

 

همچنین امام علی(ع) فرمودند: "پیامبر خدا، بر مردی از انصار که بیمار شده بود، وارد شد تا او را عیادت کند. او گفت: ای پیامبر خدا! برای من به درگاه خداوند، دعا کن.

پیامبر صلی‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم فرمود: «بگو: "از خداوند بزرگ، پروردگار عرش بزرگ، مسئلت می‏‌کنم و از خداوند بزرگ سلامتی می‏‌خواهم» مرد، این دعا را سه بار خواند و در پیِ آن، از بستر بیماری برخاست، چنان که از بند، رَسته باشد3".

 

امام صادق علیه‏‌السلام به هنگام بیماری این دعا را می‌خواندند: "خداوندا! تو خود، کسانی را سرزنش کردی و فرمودی: «بگو کسانی را که به جای خداوند به خدایی می‏‌پنداشته‏‌اید، فرا خوانید تا ببینید که نه نمی‏‌توانند سختی‏‌ای از شما بگشایند، و نه شما را به حالتی دیگر درآورند». پس ای آن که هیچ کس جز او نتواند سختی‏‌ای از من بگشاید و مرا به حالتی دیگر ببرد! بر محمّد و خاندانش درود فرست، و سختی را از من بگشای و آن را به سوی کسانی ببر که در کنار تو - که خدایی جز تو نیست - خدایی دیگر را می‏‌خوانند4".

 

 

منابع:

 

1- قرب‌الإسناد: 76 / 244 منتخب میزان‌الحکمة: 148

 

2- مسند زید، صفحه 181، الکافی، جلد 2 ، صفحه 567 ، حدیث 16، بحارالأنوار، جلد 95 ، صفحه 19 ، حدیث 19 ؛ المستدرک علی الصحیحین، جلد 1 ، صفحه 704 ، حدیث 1917، حدیث 3698 دانش نامه احادیث پزشکی: 1 / 174

 

3- مسند زید، صفحه 181 عن زید بن علیّ عن أبیه عن جدّه علیهم‏السلام، دانش نامه احادیث پزشکی: 1 / 176

 

4- الإسراء: 56. الکافی، جلد 2 ، صفحه 564 ، حدیث 1 ، عدّة الداعی، صفحه 256 ، الدعوات، صفحه 190 ، حدیث 528 ، بحارالأنوار، جلد 95 ، صفحه 18 ، حدیث 18 دانش نامه احادیث پزشکی: 1 / 1


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:, توسط اميد

جواهراتی از گنجینه فرهنگی باقرالعلوم
 
 

یعقوبی سال شهادت امام را سال 117 ق ذكر كرده؛ اما سال 114 بیشتر روایت شده است. امام باقر علیه السلام به وسیله ابراهیم بن ولید بن عبدالملك مسموم شد و به شهادت رسید و بدن مطهرش در بقیع به خاک سپرده شد.[3]

آنچه در ادامه می آید جواهراتی از گنجینه فرهنگی آن امام همام است که به ما ارث رسیده است.


تلاش برای معاش

محمد بن مُنْكَدِر یكی از حفّاظ قرآن عصر امام باقر علیه السلام، دیدار خود با آن حضرت را اینگونه روایت می کند:

روزی از مدینه بیرون آمدم و در صحرا محمد بن علی بن الحسین را دیدم که در كنار دو غلام سیاه مشغول كار کردن بود. پیش خود گفتم:

سبحان الله! پیرمردی از قریش در چنین ساعتی با این وضعیت برای به دست آوردن دنیا در تلاش است؛ باید بروم او را موعظه كنم. ‌نزد او رفته و به وی گفتم:

خداوند تو را حفظ كند آیا فكر كرده‌ای كه اگر در این حالی كه هستی اجلت برسد چه خواهی كرد؟ فرمود:

«لَوْ جَاءَنِی الْمَوْتُ وَ أَنَا عَلَى هَذِهِ الْحَالِ جَاءَنِی وَ أَنَا فِی [طَاعَةٍ مِنْ‏] طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»؛‏

اگر در این حالی كه من هستم اجلم سر رسد ، در حالی كه در اطاعت خدا بوده‌ام از دنیا رفته‌ام. من با كار كردنم خودم و عیالم را از محتاج بودن به تو و به مردم حفظ می‌كنم.

«وَ إِنَّمَا كُنْتُ أَخَافُ أَنْ لَوْ جَاءَنِی الْمَوْتُ وَ أَنَا عَلَى مَعْصِیَةٍ مِنْ مَعَاصِی اللَّهِ»؛

وقتی از سر رسیدن اجل هراسناك خواهم بود كه اجل مرا در حال نافرمانی خدا دریابد. گفتم: یابن رسول الله! حق با شماست. من ‌خواستم شما را موعظه كنم خود موعظه شدم. [4]

خدا به وسیله ما خانواده پیشینیان شما را هدایت كرد و پسینیان شما هم از بركت ما (هدایتشان) پایان یابد (یعنى در زمان ظهور امام قائم علیه السلام) اگر شما حکومتی شتابان و زود گذر دارید، ما حکومتی دیررس ولی جاودان داریم كه بعد از حکومت ما دیگر حکومتی نیست ؛ زیرا ما اهل پایان و انجامیم
نوید به حکومت عدل، در برابر دشمن

روایت شده: زمانی که امام باقر علیه السلام را نزد هشام بن عبد الملك در شام بردند هشام قبل از ورود حضرت به اصحاب خود و حضار مجلس كه از بنى امیه بودند گفت: همین که دیدید من محمد بن على را توبیخ كردم و ساكت شدم شما هم یك به یك او را سرزنش كنید. سپس به حضرت اجازه ورود داد.

وقتی امام باقر علیه السلام وارد مجلس شد، با دست به همگان اشاره كرد و فرمود: السلام علیكم و با این کار همگان را مشمول سلام خود ساخت و نشست. چون به هشام با عنوان خلیفه و امیرالمۆمنین سلام نكرد و بى‏ آنکه از او اجازه بگیرد نشست؛ كینه و خشم هشام بیشتر شد. پس به امام رو کرد و زبان به توبیخ و سرزنش گشود. از جمله سخنانش این بود:

اى محمد بن على! همیشه مردى از شما خاندان میان مسلمین اختلاف انداخته و آنها را به سوى خود دعوت كرده و از روى بی خردى و نادانی گمان كرده كه او امام مردم است.

به این ترتیب هشام هر چه دلش خواست آن حضرت را توبیخ كرد. وقتی او ساکت شد، حاضران یكى پس از دیگرى تا نفر آخر به حضرت رو کردند و زبان به سرزنش گشودند. وقتی ماموریتشان تمام شد و همگى ساكت شدند، حضرت برخاست و فرمود:

«أَیُّهَا النَّاسُ أَیْنَ تَذْهَبُونَ وَ أَیْنَ یُرَادُ بِكُمْ»؛

اى مردم! كجا می روید و شیطان شما را به کجا می برد؟! (یعنى حقیقت كجا هست و شما كجایید؟ خدا براى سعادت خود شما، پیروى كردن از ما را از شما خواسته و شما با ما مخالفت و دشمنى مى‏كنید؟!)

آنگاه فرمود:
امام باقر

«بِنَا هَدَى اللَّهُ أَوَّلَكُمْ وَ بِنَا یَخْتِمُ آخِرَكُمْ فَإِنْ یَكُنْ لَكُمْ مُلْكٌ مُعَجَّلٌ فَإِنَّ لَنَا مُلْكاً مُۆَجَّلًا وَ لَیْسَ بَعْدَ مُلْكِنَا مُلْكٌ لِأَنَّا أَهْلُ الْعَاقِبَةِ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ».

خدا به وسیله ما خانواده پیشینیان شما را هدایت كرد و پسینیان شما هم از بركت ما (هدایتشان) پایان یابد (یعنى در زمان ظهور امام قائم علیه السلام) اگر شما حکومتی شتابان و زود گذر دارید، ما حکومتی دیررس ولی جاودان داریم كه بعد از حکومت ما دیگر حکومتی نیست؛ زیرا ما اهل پایان و انجامیم و خداى متعال می‌فرماید: «سرانجام کار از آن پرهیزگاران است». [5]


نتیجه بی توجهی به قرآن

امام باقر علیه السلام در نامه ای به سعد بن عبد الملك‏ معروف به سعد الخیر درباره پیامدهای بی توجهی مردم به قرآن کریم می نویسند:

«وَ كُلُّ أمَّة قَد رَفَعَ اللَّهُ عَنهُم عِلمَ الكِتابِ حِینَ نَبَذُوهُ و وَلّاهُمْ عَدُوَّهُم حِینَ تَوَلَّوه‏»؛

هر امتی که کتاب (قرآن) را پشت سر انداخت (به معارف آن بی توجهی کرد) خداوند دانش (فهم) آن را از ایشان گرفت و هنگامی که از آن کتاب روی برگرداندند دشمنانشان را بر آنها مسلط کرد.

آنگاه امام به مواردی اشاره می کنند که هر یک مصداقی از بی توجهی به کتاب خدا به شمار می رود. حضرت فرمودند:

«یكى از نشانه‏هاى دور افكندن كتاب خدا این است كه حروف (الفاظ) آن ‏را پاس می دارند؛ اما حدود (احكام و قوانین) آن را به سود خود دگرگون می کنند. آن ‏را بازگو ‏مى‏كنند؛ ولی به كارش نمى‏ بندند و نادانان از حفظ و خواندن آن برای دیگران، دلشادند و علما از به کار نبستن آن، اندوهگین ...». [6]


سفارشی به شیعیان

امام باقر علیه السلام در نامه ای خطاب به شیعیان اینگونه آنها را سفارش می کند:
کمک

«یا مَعشَرَ شیعَتِنا! اسمَعوا وَ افهَموا وَصایانا و عَهدَنا إلى أولِیائِنَا ؛

اى شیعیان ما! توصیه‏ها و سفارش ما به دوستانمان‏ را بشنوید و نیك دریابید. بعد فرمودند:

اصدُقوا فی قَولِكُم و بَرّوا فی أیمانِكُم لِأَولِیائِكُم و أعدائِكُم ...

راست گفتار باشید.

به سوگندتان با دوستان و دشمنانتان وفادار باشید.

با اموالتان به مدد یكدیگر بشتابید.

قلباً یكدیگر را دوست بدارید.

به مستمندانتان صدقه دهید.

در كار خود متحد باشید.

به هیچ كس دغل و خیانتی روا مدارید.

بعد از یقین [در عقیده به حقّانیت ما] دچار شكّ و تردید نشوید.

بعد از پیشروى، از ترس، گام واپس ننهید.

هیچ یك از شما به دوستدار خود پشت نكند.

مبادا به دوستى با غیر خود میل ‏كنید.

به بیگانگان دست دوستی و همدلی ندهید.

كارتان جز براى پروردگارتان و ایمان و عقیده ‏تان به كسى جز پیامبرتان نباشد.

از خدا یارى بطلبید و شكیبا باشید كه «زمین از آنِ خداست و آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد به ارث مى‏دهد و فرجام کار از آن پرهیزگاران است». زمین از آنِ خداوند است و او آن را به بندگان شایسته‏اش، به ارث مى‏دهد».[7]

یكى از نشانه‏هاى دور افكندن كتاب خدا این است كه حروف (الفاظ) آن ‏را پاس می دارند؛ اما حدود (احكام و قوانین) آن را به سود خود دگرگون می کنند. آن ‏را بازگو ‏مى‏كنند؛ ولی به كارش نمى‏ بندند و نادانان از حفظ و خواندن آن برای دیگران، دلشادند و علما از به کار نبستن آن، اندوهگین ...
توضیح اینکه:

1. سند وفاداری به پیمانها و قراردادهایی که با بیگانگان منعقد می گردد و لزوم وفاداری به آن که در این روایت شریف آمده است آیه هشتم از سوره مبارکه ممتنحه است که می فرماید:

«خدا شما را از نیكى كردن و عدالت نسبت به كسانى كه در كار دین با شما نجنگیدند و شما را از دیارتان بیرون نكردند باز نمى‏دارد زیرا خدا عدالت پیشگان را دوست دارد.»

2. منظور از بیگانه ای که در این روایت شریف از دوستی و ارتباط صمیمی با او نهی شده است کسانی هستند که آشکارا یا در نهان کمر به نابودی اسلام و مسلمین بسته اند و اهل پایبندی به تفاهم نامه ها نیستند. آیات زیر بیانگر این گروه است:

الف. آیه نهم سوره ممتحنه: خدا شما را از دوستى با كسانى نهى مى‏كند كه در كار دین با شما جنگیدند و از دیارتان بیرون راندند، و در بیرون راندنتان به یكدیگر كمك كردند. و كسانى كه با آنان دوستى كنند، پس دوستى كنندگان همان ستمكارانند.

ب. آیه دوازدهم سوره توبه: و اگر پیمان‏هایشان را پس از تعهدشان شكستند و در دین شما زبان به طعنه و عیب جویى گشودند، در این صورت با پیشوایان كفر بجنگید كه آنان را [نسبت به پیمان‏هایشان‏] هیچ تعهدى نیست، باشد كه [از طعنه زدن و پیمان شكنى‏] باز ایستند.

3. آیه 118 سوره آل عمران به روشنی اوصاف این بیگانگان نامحرم که نباید دست دوستی به آنها داد را بیان می کند:

اى اهل ایمان! از غیر خودتان براى خود محرم راز نگیرید آنان از هیچ توطئه و فسادى درباره شما كوتاهى نمى‏كنند شدت گرفتارى و رنج و زیان شما را دوست دارند تحقیقاً دشمنى [با اسلام و مسلمانان‏] از لابلاى سخنانشان پدیدار است و آنچه سینه‏هایشان [از كینه و نفرت‏] پنهان مى‏دارد بزرگ‏تر است. ما نشانه‏ها [ىِ دشمنى و كینه آنان‏] را اگر مى‏اندیشید براى شما روشن ساختیم.
پی نوشت:

1. كشف الغمّة، 2/118 ؛ بحارالانوار، 46/217 .

2. تاریخ یعقوبی، 2/320.

3. الفصول المهمة، ص 221.

4. کافی، 5/73.

5. کافی، 1/471.

6. کافی، 8/52.

7. دعائم الإسلام، 1/ 64.


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:, توسط اميد